نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 هیأت علمی دانشگاه کُردستان
2 کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه کُردستان
چکیده
طی چند سال اخیر خودکشی در میان جوانان آبدانان رشد فزایندهای بهخود گرفته است. توصیف تجربه و درک از خودکشی و جهان پدیداری و پیامدهای این اقدام جهت شناخت زیست جهان جوانان این منطقه از اهمیت بهسزایی برخوردار است. روششناسی پژوهش حاضر کیفی است و از پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی برای انجام عملیات میدانی تحقیق و جهت تجزیه و تحلیل دادهها از روش کلایزی استفاده شده است. یافتههای بهدست آمده از تجربۀ زیستۀ اقدام کنندگان به خودکشی، نشان از درک خودکشی بهمثابه تسهیلگری، سنت گریزی و واقعیت گریزی دارد. بههمین جهت، احساس و درک متفاوتی نسبت به این اقدام در افراد مورد بررسی شکل گرفته است که دامنۀ آن از پذیرش تا طرد خودکشی در نوسان است. تجربه و درک شرکتکنندگان از جهان پدیداری، بر ناامیدی و تداوم سختیها دلالت دارد. این اقدام پیامدها و آثار متفاوتی بر بدن زیستمند آنها برجای گذاشته است که در ذیل دو مضمون کلی «شکنندگی بدن جسمانی» و «انزوای بدن پدیداری» قابل دستهبندی است. برساختههای معنایی حکایت از آن دارد که اقدامکنندگان به خودکشی در حال تجربۀ زیست جهان پیچیده، ناامن و دشواری هستند
کلیدواژهها
.مقدمه
اندیشیدن به مرگ بخشی از دغدغههای جاری زندگی بشر بوده است و انسان بهدلیل میل ذاتی به تداوم زندگی همواره درصدد به حاشیه راندن مرگ بوده است (یوسفی و تابعی، 39:1390)؛ از این رو، در جوامع مختلف خودکشی یک تابو به شمار رفته و در اغلب فرهنگها و مذاهب نیز با خودکشی به عنوان گناه و جرم برخورد شده است (پامپیلی[1]،2010:235).
خودکشی به مثابه پدیدهای پیچیده، چند بُعدی، کیفی، سیال و زمینه محور دارای ابعاد گوناگون روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... میباشد. این مسأله تابع شبکۀ پیچیده و به هم پیوستهای از عوامل و دلایل گوناگون است. این پدیده به عنوان نقطه پایانی طیفی توصیف شده که با ایده پردازی خودکشی[2] (فکر کردن به خودکشی) شروع و با برنامهریزی و آماده سازی برای خودکشی و در نهایت با تهدید، اقدام و تکمیل خودکشی همراه میشود (باریوس[3] و همکاران،2000: 229 به نقل از علیوردی نیا و یوسفی، 1393: 62). خودکشی در تمام جوامع اعم از سنتی و پیشرفته وجود داشته و توجه بسیاری از محققین رشتههای مختلف از جمله جامعهشناسی را به خود جلب کرده است. گسترش این پدیده و تبعات آن موجب شده است تا سازمان بهداشت جهانی روز 10 سپتامبر (19 شهریور) را به عنوان روز پیشگیری از خودکشی نامگذاری نماید.
ادبیات نظری و پژوهشی وسیعی در زمینۀ علل و اثرات خودکشی در کشور وجود دارد که عمدتاً با رویکرد اثباتی و کمّیگرا انجام شدهاند. نگاهی کلی به مجلات و گزارشهای مرتبط بیانگر وجود حجم وسیعی از این مطالعات است که از اهمیت خودکشی به مثابۀ یک آسیب اجتماعی خبر میدهد. در چند دهۀ اخیر با توجه به افزایش نرخ خودکشی در ایران، مطالعات و پژوهشهای زیادی صورت گرفته که نتایج آنها موجب دسترسی به اطلاعات دقیقتر و علمیتری در مورد فرآیند خودکشی و پیامدهای آن شده است. این مطالعات میتواند در یافتن راهکارهایی برای کاهش تبعات فردی و اجتماعی سودمند باشند. پژوهش حاضر ضمن ارج نهادن به مطالعات کمّی در خصوص خودکشی، بر این باور است که مسئله یا به عبارت دیگر تجربۀ خودکشی باید از نقطه نظر بومی افراد درگیر در آن نیز بررسی شود. چنین مطالعاتی میتواند درک واقعبینانهتر و همدلانهتری از بسترها و پیامدهای خودکشی به دست داده و زوایای زیرین معنایی و ذهنی برخورد با این پدیده را بهتر روشن سازد. از اینرو، مطالعۀ حاضر به دنبال مطالعه و کاوش کیفی در تجربه و درک اقدامکنندگان به خودکشی در بین جوانان شهر آبدانان با استفاده از روش پدیدارشناسی است. پدیدارشناسی بدنبال بررسی تجربۀ زیستۀ افراد در ارتباط با موضوعی است که آن را تجربه کردهاند. پدیدارشناسی فرد را بخشی از محیط میداند که اگرچه خود و جهان را تشکیل میدهد، در جهان زندگی میکند؛ جهانی از روابط، اعمال معنیدار و زبان. لذا خود فرد نیز تا حدودی تحت تأثیر جهان، زبان، فرهنگ، تاریخ، مقاصد و ارزشها قرار دارد. ما در زمان زندگی میکنیم و زمان بخشی از بودن ماست، پس دنیای هر فردی متفاوت از دنیای سایر افراد است. بنابراین تجربۀ اقدام به خودکشی برای هرکسی منحصر به فرد است.
نکتۀ حایز اهمیت دشواری پژوهش در مورد خودکشی است؛ چرا که اولاً، فرد خودکشی کننده در دسترس نیست و ثانیاً، خانوادهها و اطرافیان اقدامکننده به دلایل عدیدهای از جمله قبح اجتماعی موضوع حاضر به همکاری نیستد. با این وصف برای انجام مطالعات پژوهشی میتوان سراغ افرادی رفت که اقدام به خودکشی کردهاند؛ به عبارتی کسانی که تجربۀ زیسته در ارتباط با موضوع مورد نظر را دارند.
اهمیت پرداختن به خودکشی در میدان مورد مطالعه (شهرستان آبدانان) از آنجا ناشی میشود که اقدام به خودکشی با افراد جوان گره خورده است. در استان ایلام، آمار خودکشی جوانان در مقایسه با سالخوردگان درصد بیشتری را به خود اختصاص داده است. طبق آمار مرکز تحقیقات کاربردی نیروی انتظامی استان ایلام آمار خودکشیهای موفق از سال 1384 تا 1387، 209 نفر بوده است (فلاحی، 1389: 173). بر مبنای اطلاعات شبکه بهداشت و درمان در شهر آبادانان در سالهای 1388، 1389 و شش ماه اول سال 1390 به ترتیب 47، 59 و 63 مورد اقدام به خودکشی گزارش شده است. نکتۀ قابل توجه این است که اکثر کسانی که در میدان مورد مطالعه اقدام به خودکشی کردهاند جوانانِ در سن فعالیت هستند، یعنی کسانی که میتوانند خدمات ارزندهای به جامعه ارائه دهند. اما چیزی که بیش از همه نگران کننده است سیر نزولی سن اقدام به خودکشی است؛ به طوری که سن خودکشی به مرز 15 سال رسیده است.این وضعیت برای جامعهای که جوانان 15-29 سال بیش از یک سوم جمعیت آن را تشکیل میدهند قابل تأمل است. در یک کلام میتوان گفت که ضرورت بررسی این موضوع از آنجایی است که انسانها به صورت شبکهایی با هم دارای تعامل هستند و اقدام فردی به خودکشی تأثیرات گستردهای بر این شبکۀ تعاملات دارد.
بر مبنای مفروضات نوشتار حاضر، خودکشی به مثابه یک کنش اجتماعی معنادار در نظر گرفته میشود که با انگیزههای ذهنی خاصی صورت میگیرد. بر این اساس، خودکشی در یک بستر معنایی خاص و توسط یک کنشگر صورت میگیرد. با توجه به این مباحث نمیتوان آن را صرفاً با یک رویکرد اتیک[4] (نگاه از بیرون)، محقق محور و یکسونگر مورد مطالعه و بررسی قرار داد، بلکه اتخاذ رویکردی امیک[5] (نگاه از درون)، از آن منظر حائز اهمیت است که به میانجی آن میتوان به تجربه و درک افراد از خودکشی نائل آمد و با بازسازی معنایی آن به این نکته مهم پی برد که این دسته از افراد چه تجربه و درکی از دنیای پدیداری خود دارند و تجربۀ اقدام به خودکشی چه تغییراتی در افق ذهنی و بینشی افراد پدید میآورد و نکته آخر اینکه بر مبنای تجارب زیسته افراد، این اقدام چه پیامدهایی برای بدن زیست مند آنان در پی داشته است؟
2.پیشینۀ مطالعاتی
اکثر مطالعات انجام شده در زمینۀ خودکشی با اتخاذ روششناسی کمّی به انجام رسیده است (برای مثال: مهران و همکاران، 1383؛ سالاری لک و همکاران، 1385؛ موسوی و همکاران، 1387؛ معیدفر و حسین پناه، 1388؛ احمدی و همکاران، 1389؛ امیری و همکاران، 1389؛ علیوردی نیا و یوسفی،1393؛ تیو،2001 به نقل از صدیق،154:1385)؛ مولر[6] و همکاران، 2004؛ شا[7]، 2010).
انتقادی که از این مطالعات میتوان کرد این است که اکثر آنها از منظر بیرونی به بررسی این مسأله پیچیده پرداختهاند. این نگاه به خودکشی باعث تقلیل این مسألۀ پیچیده، کیفی، سیال و چندبُعدی به چند متغیر شده است. در این نگاه محققین خودِ خودکشی را بررسی میکنند و فرد اقدام کننده و پیچیدگیهای وی به روابط ساده بین چند متغیر تقلیل داده میشود. علاوه بر این تبعات خودکشی بر فرد اقدام کننده، خانواده و جامعه نادیده گرفته شده است. بنابراین سهم مطالعات کیفی در این میان کم رنگ بوده است. جمشیدیها و قلیپور (1389) در پژوهشی با عنوان «مدرنیته و خودکشی زنان و دخترانِ لک»، بر اساس تجربۀ مدرنیته در سرزمین لکها، با روش تفسیری به بررسی خودکشی زنان و دختران پرداختهاند. نتایج پژوهش نشان میدهد که مدرنیزاسیون سریع و شتابان با تمام مظاهر خود در طی دو دهه وارد یک سرزمین کاملاً منزوی، با آداب و رسوم کهن شده و نسل مقارن با این تغییرات، بر اساس آموزههای مدرن پرورش یافتهاند. بنابراین، پس از بلوغ، هنگام تصمیمگیری برای زندگی آینده، سعی کردند که بر اساس آموزههایشان عمل کنند.
اما با مخالفت شدید نسلهای گذشته که حامل سنتهای کهن بودند، روبهرو گشتند. کنترل ناشی از سنتهای قدرتمند و احساس بی قدرتی در تعیین سرنوشت سبب شد که تعدادی از زنان و دختران به افراطیترین پناهگاه- خودکشی- در مقابل مصیبتهای زندگی روی آورند.
عنبری و بهرامی (1389) در پژوهشی با عنوان «بررسی آثار فقر و خشونت بر میزان خودکشی در ایران» که به روش کیفی و مصاحبه با اقدام کنندگان به خودکشی و تحلیل دستنوشتههای بهجا مانده از قربانیان طی سالهای 1363 تا 1385 در روستاهای دهستان افرینه از شهرستان پلدختر لرستان انجام داده است، نشان میدهد که در میان افراد مورد، مطالعه فقر از راه خشونت خانوادگی بیشترین تأثیر را بر خودکشی گذاشته است. از اینرو، خودکشی تابعی از نحوﮤ جدال فرد با نقشهای اجتماعی محول است. فرد به سبب احساس حقارت در ستیز با نقشهای اجتماعی ترجیح میدهد نه نقش، بلکه خود را از سر راه بردارد.
بر خلاف مطالعات داخلی، در مطالعات خارجی پژوهشهایی با اتخاذ رویکرد پدیدارشناسی به انجام رسیده است که از آن جمله میتوان به پژوهش جاکوبز[8] اشاره کرد. جاکوبز در «مطالعۀ پدیدارشناختی یادداشتهای خودکشی»، دورکیم و آندسته از جامعهشناسانی را که به بررسی میزان خودکشی پرداختهاند، به خاطر اعتقادشان به اینکه میتوان بدون مطالعۀ فرد اقدام کننده به خودکشی، خودکشی را تبیین کرد، مورد انتقاد قرار داده است. به زعم جاکوبز، درک خودکشی میتواند صرفاً بر اساس ملاحظه دقیق چگونگی تعریف فرد از وضعیت صورت گیرد. یادداشتهای خودکشی، به خاطر پرتوافکندن بر این سؤال مهم که افراد چگونه تصمیم به خودکشی را (برای خود و دیگران) توجیه کرده و چگونه پیوند و امید خود را با زندگی میگسلند، منبع اطلاعاتی مناسبی بهحساب میآیند. نتایج حاصل از مطالعۀ 112 یادداشت خودکشی نشانگر آن بود که اقدام کنندگان به خودکشی، در وهله نخست چنین پنداشتهاند که با مشکلی لاینحل و غیر قابل تحمل روبهرو هستند. ثانیاً، مرگ را تنها چاره ممکن تلقی کرده و ثالثاً، وضعیت را غیر قابل کنترل
دانستهاند (جاکوبز،1967:15 و 34-35).
3.ادبیات نظری
از آنجا که این تحقیق به روش کیفی و در چارچوب پارادایم سازهگرایی اجتماعی جهت بررسی درک و تفسیر افراد از موضوع مورد مطالعه صورت میگیرد لذا جهت ایجاد چارچوب مفهومی سعی میشود تا این مفاهیم از کسانی به عاریت گرفته شود که قرابت بیشتری با رهیافت برساختی ـ تفسیری دارند. بر مبنای مفروضات اساسی رویکرد سازهگرایی، حقیقت و معنا بهگونهای مستقل از آگاهی انسانها قرار ندارد. معانی بهجای اینکه کشف و یافته شوند برساخته میشوند (فیش[9]،1990، 322). بر این اساس، انسانها بنا بر تجربۀ زیسته دانشی حسی راجع به امور فردی و عمومی زندگی دارند؛ معنا و فرآیند تفسیر معانی و کنشهای آنها در اجتماعهای مختلف با فرهنگهای متفاوت، همسان نیستند.
در مطالعۀ خودکشی میتوان به دو رویکرد اصلی تبیینی و تفهمی اشاره نمود. در چارچوب رویکرد تبیینی، محقق به دنبال بررسی و شناسایی علل رفتار در یک مسیر علت و معلولی خطی است. یکی از مؤثرترین مفهوم پردازیهای تبیینی خودکشی از آن دورکیم است. در این تئوری، خودکشی به گونهای تعریف میشود که بوسیلۀ نیروهای اجتماعی معین و سوق داده میشود و نقش و جایگاه عاملیت فردی انکار میشود. دورکیم، ماهیت خودکشی را در ساختار جامعه جستجو کرده است. بر پایۀ این پیش فرض کلی، خودکشی حالت یا مشخصهای تلقی میگردد که محیط اجتماعی آنرا به وجود میآورد (دورکیم،1378:123). بر طبق این نظریه، دو مشخصۀ جامعه بر نرخهای خودکشی اثر میگذارد (کاف و دیگران، 1388:52). اولین عامل، انسجام و پیوستگی اجتماعی است که در آن سطح بالای انسجام منجر به خودکشی دیگرخواهانه میشود (برای مثال، شخصی که به خاطر دیگران از جان خود میگذرد، مانند سربازی که در میدان جنگ خود را فدا میکند). سطوح پایین انسجام به خودکشی خودخواهانه منجرخواهد شد (برای مثال، شخصی که از ارزشها، انتظارات و قیود پیرامون بریده میشود و خود را از دیگران جدا و بیگانه احساس مینماید). عامل دوم جامعهای، انتظام اجتماعی است. سطوح بالای انتظام و نظارت اجتماعی به خودکشی قدرگرایانه منجر خواهد شد (برای مثال، شخصی که میخواهد از قیود جامعه خود را رها نماید)، در سطوح پایین انتطام، خودکشی آنومیک پدیدار میگردد (مانند شخصی که احساس میکند تمایلات و خواستههایش به وسیله جامعه برآورده نمیشود) (لیستر، 2012:79).
یکی از محدودیتهای کار دورکیم در نظریه کلاسیک او دربارۀ خودکشی این بود که او به جای مطالعه تعاملات فردی در متن جامعه بر مطالعه گروههایی از افراد در جامعه پرداخته بود. اگنیو[10] (1992) در قالب نظریه فشار عمومی، بر روی روابط منفی با دیگران که ممکن است از دستیابی فرد به اهداف ارزشمند مثبت جلوگیری کند و همین طور ممکن است که او را به سمت محرکهای منفی هدایت کند تأکید میکند. در این نظریه، فشار به عنوان روابط منفی با دیگران تعریف میشود؛ روابطی که در آن دیگران آن گونه که فرد میخواهد با او رفتار شود، رفتار نمیکنند. منابع اصلی فشار که در سوق دادن فرد به آسیبهای اجتماعی نظیر خودکشی مؤثر است، عبارتند از: الف (فشار ایجاد شده به خاطر شکست در دستیابی به اهداف (این نوع فشار خود به سه مقوله فرعی تقسیم بندی میشود: گسست میان آرزوها و توقعات، گسست میان توقعات و دستاوردهای واقعی، گسست میان پیامدهای مورد انتظار و پیامدهای واقعی)، ب) حذف محرکهای ارزشمند مثبت (این نوع از فشار شامل ترس از دست دادن یا از دست دادن واقعی محرکهای ارزشمند مثبت است)، ج) حضور محرکهای منفی (محرک های مضر یا منفی، موقعیتهای قدرتمندی هستند که افراد خصوصاً جوانان به آسانی نمیتوانند از آن اجتناب کنند (علیوردی نیا و یوسفی، 1393: 66-67).
بر خلاف رویکردهای کمّی که از فرد اقدامکننده صرفنظر کرده و بر نرخ و آمارهای رسمی تأکید میکنند، در رویکرد تفسیری، تلاش میشود تا با تمرکز بر معنایی که خودکشی برای افراد دارد و توصیف و کندوکاو در تجربه دورنی، فرد و وضعیت اجتماعی او مدنظر قرار گیرد و از منابعی استفاده میشود که محقق را هرچه بیشتر به دنیای درونی اقدامکنندگان نزدیک نماید.از جامعهشناسانی که از این منظر به مطالعۀ خودکشی پرداختهاند میتوان به جگ داگلاس[11]، بیچلر[12] و جاکوبز[13] اشاره کرد (تیلور، 1379:21-22).
داگلاس، در کتاب «معانی اجتماعی خودکشی»، ضمن انتقاد از نگرش دورکیم، استدلال
میکند که جامعهشناسان بایستی به آندسته از منابع اطلاعاتی تمسک جویند که آنها را به دنیای درونی شخصی که خود را کشته است نزدیک نماید. این منابع شامل دادههایی است از قبیل یادداشتهای مربوط به خودکشی، گزارشهای مربوط به زندگی شخصیِ فرد اقدامکننده،
یادداشتهای روزانه، شرح حال و مصاحبههای موردی با افرادی که خودکشی ناموفق را تجربه نمودهاند. در اینجا هدف گردآوری گونههایی از اسرار درونی، تجربیات دنیای واقعی اقدامکنندگان به خودکشی است. به زعم داگلاس، این امر تنها زمانی میسر است که ما در موقعیتی باشیم تا رفتارهای منجر به خودکشی را طبقهبندی و با گروههای اجتماعی و محیطهای خاص اجتماعی مرتبط نماییم (همان،10). وظیفه بعدی جامعهشناس تفسیری، جستجوی ابعاد یا الگوهای رایج معناست. داگلاس اینها را مفاهیم اجتماعی خودکشی مینامد. به زعم وی، مواردی از قبیل انتقام، استمداد، گریز، ندامت و سماجت از عمومیترین معانی خودکشی بهشمار میآیند (داگلاس، 1967:89).
بیچلر، ضمن تکمیل رویکرد داگلاس، مدعی است که اقدام به خودکشی بیش از آنکه صرفاً یک هدف باشد، وسیله یا شیوهای است که افراد از طریق آن، در صدد دستیابی به اهداف خاصی هستند. بنابراین، سؤال مهم این است که افراد به میانجی خودکشی در صدد حل چه مسائلی هستند؟ بیچلر، با توجه به تحلیلاش از دامنه وسیع اسناد موردی، معتقد است که چهار نوع مفهوم کلی در مورد کنش خودکشی وجود دارد: 1- گریزنده: هنگامی که خودکشی به عنوان فرار از وضعیتی تحمل ناشدنی تلقی میشود.2-پرخاشجو: هنگامیکه فرد اقدامکننده به خودکشی، قصد آزار یا جلب توجه دیگران را دارد.3- ایثارگرانه: خودکشی معطوف به برخی عقاید سیاسی یا اخلاقی است.4- مضحک: هنگامیکه اقدام کننده به خودکشی، با زندگی و مرگ به قمار میپردازد (بیچلر، 1979:67).
از آنجا که هدف این مطالعه، بررسی و درک کیفی خودکشی از نقطهنظر تجربۀ زیستۀ[14] اقدام کنندگان به خودکشی است، لذا ورود به درون جهان تجربههای اقدام کنندگان مستلزم اتخاذ رویکرد و روشی است که قادر به انجام چنین کاری باشد. از اینرو، از رویکرد پدیدارشناسی به عنوان توأمان نظریه و روش استفاده میشود. مسأله پدیدارشناسی چیستی نیست بلکه چگونگی و راه مجال دادن به چیزها است برای آنکه خودشان، خود را نشان دهند (جمادی، 1385: 405). پدیدارشناسی بر توصیف آنچه که مردم تجربه میکنند و اینکه تجربۀ» تجربۀ آنها چگونه است تمرکز دارد. بر این اساس هدف تحقیق پدیدارشناختی آن است که حدود کلی تجربۀ زیستۀ ما، یا یگانه جهانِ پیش روی ما را توصیف کند. برای این هدف میکوشد پدیدارهایی را توصیف کند که عناصر سازندۀ این تجربه هستند. اما پدیدار، چیزی است که خود را نشان میدهد و با وضوح کافی جهت ادراک در برابر حواس یا وجدان ظاهر میشود. به عبارت دیگر، پدیدار، عبارت است از چیزها، آنگونه که به آگاهی انسان داده میشوند (پریموزیک، 1388: 17). پدیدار شناسی هیچ نظریه و تعهد نظری را نمیپذیرد و خود را متعهد به جنبههای عملی کار میداند و روش خود را توصیفی و فاقد مفروضات قبلی میداند (موستاکس، 1994 به نقل از محمد پور، 1390: 33).
مرلوپونتی[15]، در چارچوب دیدگاه پدیدارشناسی بدنبال توصیف تجربه و درک افرادی است که بدن خود را میکشند. مرلوپونتی ساختار «هستی - در – جهان» انسان را نه به صورت خطی بلکه به صورت رفت و برگشتی تفسیر میکند؛ به این معنی که میان انسان و جهان پیرامونش یک ارتباط دوطرفه وجود دارد. این ساختار ارتباطی میتواند سه شکل داشته باشد: 1- ارتباط آگاهی و بدن،2 - ارتباط بدن- سوژه (آگاهی به همراه بدن) با جهان، 3- ارتباط من و دیگری. از نظر مرلوپونتی پیش از آنکه چیزها، ابژههای ناب باشند ابعادی از اگزیستانس ]وجود [ من هستند، به همین منظور بدن من پیش از آنکه عینی باشد تا بتوانیم آن را به عنوان امری فیزیولوژیک مفهوم سازی کنم، بُعدی از «اگزیستانس» من است.
از نظر مرلوپونتی، هوسرل نتوانسته است که مسأله بیناذهنیت را حل کند. به گفتة او درست است که بدنها متفاوت هستند، اما در زیر این تفاوت یک شباهت یا زمینۀ مشترک وجود دارد. این شباهت امکان ارتباط با دیگری را به وجود میآورد. مرلوپونتی این زمینۀ مشترک را از آن کسی
نمیداند و آن را گمنام وصف میکند. پس به طور کلی از آنجا که جهان ارتباط من را با دیگری به وجود میآورد و همچنین من توسط بدن خود در جهان هستم. بر این اساس میتوان گفت که مسالۀ بیناذهنیت برای مرلوپونتی به صورت امری «میان بدنی» مطرح میشود ساکالوفسکی،1388:84-96)
مرلوپونتی عقیدهای از ذهن بدنی[16] یا سوژهای تن دار را توسعه داد که همیشه در واقعیت اجتماعی قرار گرفته است و هدف او از طرح این نظریه این بود که نقش اساسی بدن در ادراک حسی، شناخت و معنا را نشان دهد. این مفهوم از تقابل بین ایدهآلیسم و ماتریالیسم فراتر میرود. او هم چنین رویکرد مکانیکی و رفتاری در مورد بدن انسان را رد کرد و در جهت توسعۀ پدیدارشناسی بدن به عنوان تجربۀ زیسته و جهان زندگی کار کرد (پریموزیک، 1387: 26؛ کاپلستون، 1388: 473). با این وصف از نظر مرلوپونتی علاوه بر بدن عینی ما دارای «بدن پدیداری» هستیم. بدن پدیداری، بدنی است که ما از درون آن را تجربه میکنیم. این بدن، همان بدن ویژۀ ماست (سلیمی زاده، 1391: 35). بنابراین مرلوپونتی با دوگانهانگاری ذهن-عین مخالف است و انسان را یک کل یا گشتالت میداند و برخلاف هوسرل او را به آگاهی محض تقلیل نمیدهد. از نظر او انسان هستیای در این جهان است که با آن رابطهای دیالکتیکی دارد؛ یعنی از نظر او انسان را نمیتوان مستقل از جهان و موقعیتش در آن درک کرد و جهان زمانی قابل فهم است که انسان به آن معنا میبخشد (کاپلستون، 1388: 473).
4.روششناسی
تحقیقات پدیدارشناسانه به دنبال فهم تجارب مشترک یا نظام معنایی مشترک عدهای از مردم
میباشند. بنابراین، کسانی که به نوعی با پدیدۀ مورد مطالعه درگیرند تنها منبع مشروع دادههایی هستند که محقق با استفاده از آنها میتواند به حقیقت پدیدۀ مورد مطالعه دست یابد (زهاوی،2003:67). پدیدارشناس از طریق اپوخه[17] یا درپرانتذگزاری[18] که به معنای روی برتافتن از عادات فکری متداول است، همۀ معارف نظری از قبیل فرضیهها و برهانهایی که مأخوذ از منابع دیگر است و تمامی تعلیمات منقول یعنی آنچه دیگران دربارۀ موضوع گفتهاند را کنار میگذارد و آنها را معلق مینماید (نقیب زاده و فاضلی، 1385: 42).
در این پژوهش از روش پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی استفاده میشود.پدیدارشناسی و بهویژه پدیدارشناسی هوسرل بیشتر معرفتشناسانه است که در ارتباط با شناخت وآگاهی است، اما اگزیستانسیالیستهایی مانند هایدگر، سارتر و مرلوپونتی بیشتر بر هستیشناسی تأکید میکنند. این نوع پدیدارشناسی علاوه بر این که معتقد به آگاهی در انسان است، به انسان به عنوان موجودی که در این جهان و جزئی از آن است نگاه میکند (مک کواری، 1377: 93-89).
بین اصول روش تحقیق پدیدارشناسی و پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی هم پوشانی وجود دارد. روش پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی از چهار مرحله تشکیل یافته است: 1- فرموله کردن مسأله پژوهش،2- گردآوری دادهها یا «پروتکل متن ـ زندگی[19]»: محقق سعی میکند از طریق مصاحبۀ عمیق با افراد مورد بررسی اطلاعات را جمع آوری کند. در این مرحله فرد مورد بررسی، توصیفی از تجربۀ خود را ارائه میدهد. 3- تحلیل دادهها: پژوهشگر دادههاییکه مصاحبه شوندگان ارائه دادهاند میخواند و معنای تجربۀ آنها را آشکار میکند. 4- ارائۀ یافتههای تحقیق: نتایج باید به اطلاع عموم برسد تا مردم ضمن اینکه از نتایج آگاه میشوند، به نقادی آنها نیز بپردازند (وان اِکارتسبرگ[20]، 1998: 23 ـ 22).
در این پژوهش، به اتکای به شیوۀ نمونهگیری هدفمند، از بین افرادی نمونهگیری بعمل آمد که تجربۀ اقدام به خودکشی داشتهاند. افراد با توجه به قبح اجتماعی خودکشی، بسته بودن جامعه و اینکه در یک شهرستان کوچک بیشتر افراد همدیگر را میشناسند حاضر به همکاری نبودند. با وجود این، با صرف زمان بسیار و تلاش فراوان 8 نفر از افراد شناسایی و رضایت آنان برای شرکت در مصاحبه گرفته شد. در پژوهش پدیدارشناسی، اندازۀ نمونه کوچک وکمتر از 10 نفر (پولیت و هانگر، 2000 به نقل از فتحی، 1384: 167) و به طور تقریبی 6 شرکتکننده است (مورس به نقل از هروی کریموی و همکاران، 1386: 411). جهت گردآوری دادهها از مصاحبۀ عمیق[21] استفاده شده است.مدت مصاحبهها متغیر بود و بین یک ساعت ونیم تا سه ساعت در نوسان بود. البته قطعاً زمانی که صرف تدارک دیدن مصاحبه شد از این بیشتر بود و با صحبتهای قبل و بعد از مصاحبه به بیش از سه ساعت میرسید. مصاحبهها با استفاده از روش کُلایزی[22] مورد تحلیل قرار گرفت. این روش متأثر از پدیدارشناسی هوسرل است و تأکید آن روی توصیف تجربۀ زیسته است که با تبیین در تضاد است.تحلیل دادهها به روش کُلایزی شامل هفت مرحله است: در مرحلۀ اول، مطالب اصلی هر مصاحبه به زبان خود شرکت کنندگان نوشته میشود. به منظور هم احساس شدن با تجربیات و توصیفات شرکت کنندگان همۀ متون بازخوانی میشوند. در مرحلۀ دوم، هر متن مرور میشود و عبارات مهم استخراج میگردند. سپس در مرحلۀ سوم، معنای هر عبارت مهم توضیح داده میشود و محقق با مفهوم بخشیدن به هر یک از واحدهای معنایی استخراج شده تلاش میکند تا معانی را خلاصه کند. در مرحلۀ چهارم، معانی خلاصه شده به صورت دستههایی از درون مایهها سازماندهی میشوند. در مرحلۀ پنجم، کدهای استخراج شده به صورت دستههای مرتبط با هم در یک دستۀ کلیتر و سپس خوشههایی قرار میگیرند. از این خوشهها مضامین اصلی یا تمها به دست میآیند. در مرحلۀ ششم، اعتبار بخشی توصیف جامعی از مشارکتکنندگان در تحقیق و در پایان به این سؤال پاسخ داده میشود که ساختار پدیدۀ مورد مطالعه چگونه میباشد (کورن هابر، 2009: 33-32؛ حیدری، 1390: 71).
5.دادهها و یافتهها
5-1.مشخصات کلی شرکتکنندگان
میدان مورد مطالعۀ این پژوهش شامل 8 نمونه از جوانان مرد شهر آبدانان است که تجربۀ اقدام به خودکشی دارند. از این تعداد 1 نفر متأهل و 7 نفر مجرد بودند.به لحاظ سن، جمعیت نمونه بین 21 تا 29 سال قرار دارد.از نظر سطح سواد،3 نفر زیردیپلم (سواد راهنمایی)، 2 نفر دیپلم،2 نفر دانشجو و 1 نفر دانشجویِ انصرافی بودند.از نظر وضع فعالیت، 2 نفر دانشجو، 2 نفر مغازه دار، 3 نفر بیکار و 1 نفر کارمندِ اخراجی بودند. از نظر شیوههای اقدام به خودکشی، یکی از روشهای معمول مصرف قرص بود؛ به طوری که اکثر آنها از این طریق اقدام به خودکشی کرده بودند. شواهد میدانی حکایت از آن دارد که هر چه فرد در کشتن خود مصِّر باشد از به روشهای خطرناکتری مانند دار زدن، خودسوزی، رگ زدن و مصرف بسیار زیاد قرص متوسل میگردد. از نظر سابقۀ اقدام به خودکشی 4 نفر دارای سابقه و بقیه برای اولین بار به این کار مبادرت کرده بودند.
5-2.درک افراد از اقدام به خودکشی
شناخت تجربۀ زیسته و درک افراد از اقدام به خودکشی از موضوعات محوری در پژوهش پدیدارشناسی است؛ اینکه در اقدام به خودکشیِ افراد چه معانیای نهفته است و افراد به میانجی این اقدام در صدد انتقال چه معناهایی هستند. مقایسۀ توصیفات تجربۀ خودکشی توسط
مشارکتکنندگان به روشنی تمایز این تجارب را نشان میدهد.نتایج مقایسه این تجارب بر حسب معانی زیسته خودکشی نزد مشارکتکنندگان در جدول 1 مشخص گردیده است. بعد از انجام مصاحبهها و در مرحلۀ تجزیه و تحلیل در ارتباط با این سؤال به 41 واحد معنایی رسیدیم. از آنجایی که خیلی از مفاهیم تکرار شده بودند، برخی از مفاهیم حذف و نهایتاً به 23 واحد معنایی تقلیل داده شد. واحدهای معنایی نهفته در تجارب اقدام کنندگان به خودکشی تحت 3 موضوع مرکزی با عناوین «وانمودسازی»، «سنت گریزی»، و «واقعیت گریزی» قابل دستهبندی است.
5-2-1. وانمودسازی
در چارچوب رویکرد پدیدارشناسی، اقدام به خودکشی یک کنش معنادار تلقی میشود و انتخابی برای غلبه و برون رفت از شرایط محیطی و عوامل درونی محسوب میشود. گاهی شخص واقعاً قصد پایان دادن به زندگی خود را ندارد و به خودکشی به مثابه یک تمهید مقطعی و موقتی نگاه میکند.
جدولشماره 1. واحدهای معنایی و مضامین درک افراد از اقدام به خودکشی (تعداد مشارکت کننده=8 مورد)
واحدهای معنایی |
مضامین اصلی |
امتیازگیری، هشدار به والدین، کسب محبت خانواده، جلب توجه اطرافیان، فروکش کردن اختلافات خانوادگی، تهدید اطرافیان، کسب محبت دیگران |
وانمودسازی |
مقابله با ارزشها و هنجارهای سنتی، واکنش به فشار محیطی، مقابله با فشار اجتماعی، ابراز وجود، اجبار خانوادگی، نه گفتن به اجتماع، حرکت ضد اجتماعی، رهایی و جسارت، مقابله با ناامیدی و تنهایی، پرواز |
سنت گریزی
|
فرار از وضعیت نابسامان، فرار از مشکلات، افتادن در ورطه اعتیاد، فرار از بدبختیها |
واقعیت گریزی |
در چنین حالتی، فرد به خودکشی به مثابه ابزاری می نگرد که با استفاده از آن میتواند موانع موجود و متصور بر سر راه خواستههایش را بر دارد. واحدهای معنایی که در ذیل این مضمون و در گفتههای شرکتکنندگان بدان اشاره شده است بر نقطه نظر وانمودی اقدام به خودکشی دلالت دارد. به عبارت دیگر، تعدادی از شرکتکنندگان با این اقدام، بدنبال بهبود مناسبات خانوادگی خود بودند. در این حالت میتوان گفت اقدام به خودکشی تمهیدی برای بازسازی روابط خانوادگی است. فرد آ» که 23سال دارد و مجرد است، انگیزۀ اقدام به خودکشی را این گونه توصیف می نماید: «من یه فرزند عادی بودم رفتارشون با من بد نبود. بیشتر رفتار خودشون خراب بود که باعث شد من دست به این کار بزنم. وقتی اینها به خاطر چیزهای جزئی هر شب با هم اختلاف داشتند. وقتی من میخوام درس بخونم، کاری انجام بدم به خاطر اختلافات با هم بحث کنند و به خاطر چیزهای کم ارزش طبیعتاً عصبانی هم میشی. یک بار که نیست دو بار که نیست سه بار که نیست وقتی دائمی باشه قطعا اینجوری هم میشه.من بیشتر به دلیل اختلافات خانوادگی بود که دست به این کار زدم. مشکلات خانوادگی بین پدر و مادرم منو به این فکر واداشت».
در برخی موارد، هدف جلب توجه و کسب محبت است و خودکشی به عنوان وسیلهای برای کاهش اختلال و فشار رابطهای درنظر گرفته میشود. فرد "د" که دستفروش و 26 ساله است در اینباره چنین میگوید که: «من تا حالا خودکشی زیاد انجام دادهام ولی نود و پنج درصد اونها دروغ بوده یعنی حالتی که نفت انداختهام به خودم یا با چاقو خودمو زدهام. هدف این بوده که محبت خانوادهام رو به دست آورم و اونها رو بترسونم و شاید پنج درصد از خودکشیهای من واقعی بوده یعنی با قصدِ مردن». مشارکت کنندۀ "ف" که 25 سال دارد و مجرد است نیز چنین میگوید: «من دوس دارم که بهم احترام بگذارن، من زیاد دوس دارم بهم محبت کنن و کسی که بهم محبت کنه احساس میکنم خدای من است، احساس میکنم همۀ دنیا از آنِ من است».
5-2-2. سنتگریزی
بر مبنای تجارب اقدام کنندگان، افراد با انتخاب خودکشی در برابر سنتهای متصلّبی که در آن فردیت و آزادیهای فردی محلّی از اعراب ندارد، مقاومت مینمایند. در اینجا هدف فرد اقدام کننده ابراز وجود است.واحدهای معنایی که در ذیل این مضمون قرار دارد، نشان از احساس بی قدرتی جوانان در میدان مورد مطالعه دارد. به بیان دیگر، جوانان به مانند سابق نمیتوانند از سنتها تبعیت نمایند و تحت تأثیر فردگرایی مدرن قرار گرفتهاند و دوست دارند حداقل به لحاظ زیباییشناسی بتوانند برای زندگی خود تصمیم بگیرند و اما این مهم برای آنها مقدور نیست. فرد "آ"، 23 ساله و دانشجو دلیل اقدام به خودکشی را اینگونه بیان میکند: «خانوادۀ من یک خانوادۀ پدرسالار است. فامیل من هم این خصلت رو دارند و باعث میشوند که چه به صورت خودآگاه و چه به صورت ناخودآگاه، ناخواسته به شما تحمیل کنند یه سری رفتارهایی که شما دوس نداری و هیچ اعتقادی نسبت به اونها نداری، اگه به خاطر حرمت خانواده و جایگاهی که در اجتماع دارند نبود شما اون رفتارها رو انجام نمی دادی. پس مجبوری به صورت ظاهری هم که شده اونها رو قبول کنی و پایبند باشی، من دچار تناقض شدم. گاهی وقتا به این فکر میکردم که بعد از این ممکنه باز دنیایی وجود داشته باشه، باز اجباری وجود داشته باشه؛ ولی در هر حال، با وجود این ترس من احساس میکردم تنها راه خلاصی از این وضعیت اینه که خودم را بکشم».
فرد "ف" 25 ساله و مجرد ناسازگاری و تعارض مذکور را بدین شکل بیان میکند: «جامعۀ من به هر حال هنوز به اون شکل که داره (سنتی)، ما حتی هنوز حریم خصوصی در حدی که اتاق از خودمون داشته باشیم، پوششمون اونجوری باشه که خودمون دوس داریم، رفتارمون اونجوری باشه که خودمون میخواهیم، نداریم. حتی تو این سطوح بسیار بسیار ابتدایی حریم خصوصی ما رعایت نشده و احساس میکنم خودکشی خیلی از این چیزهای من که جامعۀ من، خانوادۀ من، اجتماع من، فامیلم و شهرم ازم گرفته به من پس میده».
فرد "د" که مجرد است و اعتیاد دارد در اینباره چنین میافزاید: «آدم در این سنین بیشتر به دنبال محبته، شوق داره، ولی این جامعه جایی برای این نوع تفکر نداره؛ خودکشی در اثر خستگی و نداشتن کشش بارِ مسؤلیته، که روی شانههای خشکم که دیگر قدرتی ندارند اونها را بکشند است. شرایطی که جز حسرت و سفیدی موهام هیچگونه عبرت و درسی به من نمیده».
5-2-3.- واقعیت گریزی
تجربه و درک از خودکشی به مثابه واقعیتگریزی بر فشارساختاری در میدان مورد مطالعه دلالت دارد. فشارساختاری بهاین معناست که محدودیتهایی در سطح محیط اثباتی- هنجاری (طبیعی- اجتماعی) میدان مورد مطالعه وجود دارد که افراد توانایی غلبه بر این موانع و محدودیتها را ندارند. این نوع از خودکشی بازتاب توسعه نیافتگی و جایگاه پیرامونی میدان موردمطالعه (آبدانان) به لحاظ موقعیت جغرافیایی-سیاسی است. بستر اکولوژیک منطقه (فراوانی ناهمواریها، کوهستانی بودن منطقه، مساحت نازل زمینهای زراعی)، ضعف زیرساختهای ارتباطی و مواصلاتی، جبر و فشارهای محیطی، تنگناهای معیشتی، تشدید جابجاییهای جمعیتی (مهاجرتهای بدون برنامه از مناطق عشایری و روستایی) بدلیل وقوع خشکسالی در سالهای اخیر، دوری از مرکز و سرمایه گذاری اندک دولتی مانع رشد و شکوفایی اقتصادی منطقه و ادغام در اقتصاد ملی شده است و انزوای منطقه را در پی داشته است که یکی از تبعات منفی آن کاهش جمعیت شهرستان است. جمعیت شهرستان آبدانان بر اساس سرشماری سال 1390، 46977 نفر بوده است که در مقایسه با آمار سال 1375(با جمعیت 47652 نفر) و سال 1385 (با جمعیت 47370 نفر) کاهش پیدا نموده است. هر چند در مقایسه با گذشته تغییراتی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این جامعه بهوقوع پیوسته است اما این تغییرات در مقایسه با سایر مناطق ایران کند و بعضاً نامتوازن بوده است.از جمله تغییرات اجتماعی و فرهنگی منطقه میتوان به جوانی جمعیت و افزایش نرخ سواد و کسب رتبۀ اول استان از نظر دارندگان تحصیلات دانشگاهی، دسترسی به رسانههای ارتباطی جدید اشاره کرد؛ این تغییرات پیامدهای گوناگونی بر افق ذهنی و بینشی جوانان منطقه داشته است؛ با این وجود جوانان میدان مورد مطالعه از کمترین امکانات تفریحی – فراغتی برخوردار بوده و امکانات موجود پاسخگوی جوانان و نیازهای فراغتی آنان نمیباشد. فرد "ب " که 26 سال دارد، وضعیت نامساعد معیشتی و زیستی حاکم بر محل زندگی خود را چنین توصیف میکند: «شهر ما هیچ جایی برای تفریح نداره، دیگه اعصابم خراب شده بود. چند تا خیابان کوچک هم که شهر ما داره، هنگام قدم زدن دید مردم خوب نبوده و مردم شاید پشت سر آدم حرف میزنند». فرد"ی" 29 ساله و متأهل دلیل روی آوری جوانانی مثل وی به خودکشی را چنین توصف مینماید: «بیشتر در این منطقه به خاطر فقر و تنگدستی است و چون بیشتر مردم بیکارند و شغل و درآمد کافی ندارند و بیشتر اختلافات ریشه در فقر و این گونه چیزها مانند تنگدستی مردم داره». فرد "د" که 27 ساله و مجرد است در اینخصوص چنین میگوید: «دوس داشتم یه شغلی داشته باشم ولی امکان آن را نداشتم که اونها رو تأمین کنم یا اصلاً به ازدواج فکر نکردهام با توجه به این مشکلات؛ چرا که من در یک خانوادۀ پرجمعیت زندگی میکنم و درآمدی هم نداشتم».
5-3.احساس افراد از اقدام به خودکشی
مقایسه تجارب زیستۀ مشارکتکنندگان از اقدام به خودکشی نشان از تکوین معانی مختلف از خودکشی دارد. بر مبنای این تجارب، احساس متفاوتی نیز نسبت به این اقدام و میل به تکرار آن نزد مشارکت کنندگان شکل گرفته است که نتایج آن در جدول 2 آمده است. در مرحلۀ تجزیه و تحلیل در ارتباط با این سؤال به 32 واحد معنایی رسیدیم که در ذیل دو مضمون اصلی «پذیرش خودکشی» و «طرد خودکشی» دسته بندی گردید.
جدول شماره 2. واحدهای معنایی و مضامین احساس افراد از اقدام به خودکشی (تعداد مشارکت کننده=8 مورد)
واحدهای معنایی |
مضامین اصلی |
نگاه مثبت به خودکشی، میل به تکرار خودکشی، اثربخشی خودکشی، احساس راحتی با خودکشی، احساس ندامت از اقدام ناموفق، عادی شدن خودکشی، تبدیل خودکشی به سنت، حس آرامش |
پذیرش خودکشی |
ترس از خودکشی، درد، بیچارگی، تنهایی، نفرت از خودکشی، مرگ با عزت، بینتیجه بودن، حس بد، ناکارآمدی خودکشی، عدم میل به تکرار، بدبینی |
طرد خودکشی |
5-3-1. پذیرش خودکشی
در تجارب ذهنی برخی از مشارکت کنندگان، اقدام به خودکشی پاسخی به قراردادها و سنتهای اشتباه اجتماعی تعبیر میشود و رهایی از رنج و غم، و فدا کردن جان برای صیانت و تأکید بر ارزشی والاتر (صیانت از تحقق نفس و بازسازی حریم شخصی) بهعنوان دلایل اصلی خودکشی ذکر شده است.این طرز تلقی از خودکشی، نوعی مطلوبیت و پذیرش مرگ و خودکشی را در پی دارد.آریس[23] مورخ فرانسوی، خصوصیات متفاوتی را برای مرگ مطلوب در نظر گرفته است: آسودگی و رهایی از درد و رنج، آگاه بودن شخص ازمرگ (از این که خواهد مُرد)، پذیرفتن زمان بندی مرگ خود، کنترل و پذیرش و حس استقلال، خوشبینی یا امید داشتن، آمادگی یا آماده شدن برای عزیمت، انتخاب مکان مرگ (هینگ مک و کلینتون،1999: 100-104 به نقل از یوسفی و تابعی، 1390:42).
بعضی از مصاحبه شوندگان در پاسخ به این سؤال که چه حسی در مورد خودکشی دارند و چقدر احتمال دارد که دوباره اقدام به خودکشی کنند؛ اقدام مجدد را محتمل میدانستند، مخصوصاً
آندسته از افرادی که سابقۀ اقدام به خودکشی داشتند و حس میکردند که همۀ پلهای پشت سرشان خراب شده است. فرد"ج"، 23 ساله که سابقۀ دوبار اقدام به خودکشی داشته و کارمند اخراجی است، اینگونه به بیان و توصیف احساس خود میپردازد: «احساس میکنم همین الان هم این کارو میکنم. احساس میکنم با خودکشی راحت میشوم. این یک واقعیت است. به خاطر همین ناامیدی و یأس، به خاطر از دست دادن خواهرم که احساس میکنم من مقصرم. الان صرفاً به خاطر مادرمه که خودکشی نکردهام وگرنه بار دیگر خودکشی میکردم. الانم با مصرف مواد خودمو به این راه میزنم که خودکشی نکنم». فرد "ف"، 25 ساله و بیکار که بیش از دوبار به خودکشی اقدام کرده و گرفتار اعتیاد هم هست، در این خصوص چنین میگوید: «خودکشی فقط برای من خوب است؛ چرا که فقط خودکشی باعث راحتی من میشه؛ الان هیچ امیدی ندارم، دوس دارم بمیرم ولی نمیشه. خانوادۀ من به فکر من نیست».
آنچه از خلال تجارب شرکتکنندگان به خوبی نمایان است پذیرش و اتکای به خودکشی به مثابه راه مدیریت و اثرگذاری بر جهان پدیداری است که با وجود احساس ناخوشایند از تجربۀ اقدام به خودکشی، همچنان امکان تکرار و دست یازیدن به این اقدام وجود دارد. مثلاً فرد "ه" که 21 سال و سابقۀ چندین بار خودکشی دارد در پاسخ به این سؤال که چه حسی در مورد خودکشی دارید؟ چنین میگوید: «اسمِ خودکشی که میاد میترسم، ولی مجبورم که مثلاً وقتی که به مشکلی بر میخورم برم سراغِ خودکشی. زمانی که قرص خوردم و نمرده بودم اینقد گریه کردم که چرا نمردهام. از اینکه زنده بودم ناراضی بودم مثلاً میگفتم چرا نمردهام، من به چه دردی میخورم دوس نداشتم زنده بمونم».
5-3-2.طرد خودکشی
از منظر شرکتکنندگان، اقدام به خودکشی نوعی به نمایش گذاشتن و عرضۀ خود در زندگی روزرمره است؛ نمایشهایی که به قول گافمن هدف آن افزایش منابع خود افراد و به حداقل رساندن ضرر است. اصل، حفظ و ارائۀ تصویر متقاعد کننده از خود است (شیلینگ[24]، 2003: 140). افراد در هنگام کنش متقابل مراقب هستند تا حرکات و اعمال بدن خود را به دور از هرگونه اختلال و کاستی انجام دهند و از این روست که به زعم گافمن تکنیکهای بدن نقش مهمی را ایفا مینماید، چرا که کسب تکنیکهای بدن به ما اجازه میدهد تا به خوبی از عهدۀ اوضاعی که ممکن است موجب اضطرابهای بزرگ و خطرات محتمل شود برآییم و حرکات و اعمال بدنی خود را به طور دقیق و به دور از هرگونه اختلال و کاستی به انجام رسانیم (کراسلی[25]، 1995: 139). برخی از شرکتکنندگان، با تأمل و واکاوی در پیامدهای نحوه کشتنِ خود، این اقدام را همراه با کاهش منابع و افزایش ضرر و مخاطرات تفسیر میکنند. واحدهای معنایی که در ذیل این مضمون و در گفتههای شرکتکنندگان بدان اشاره شده است بر واپس زنی اقدام به خودکشی دلالت دارد. فرد"آ"، 23 ساله و دانشجو، حس خود را این گونه توصیف میکند: «احساس بدی دارم، بیشتر احساس منفی دارم. ولی چی بگم مشکلات باعث شده که دست به این کار بزنم». فرد "د"، 26 ساله در این خصوص میافزاید: «الان به درکی رسیدهام که انسان تا زنده است باید زندگی کنه، مرگ با عزت را برای خود از خدا میخواهم. به میخانه برو ولی جانمازی را پرت نکن. در مورد خودکشی احساس بدی دارم که همیشه از اون فرار میکنم. دوست ندارم در مورد این خودکشی فکر کنم». فرد "ی"، که 29 سال دارد و متأهل است، در این خصوص چنین میگوید: «وقتی از خودکشی بحث میشه بدترین احساس به من دست میده. دوس ندارم اسمِ اونو بشنوم. اصلاً از کلمۀ خودکشی خوشم نمیاد. احساس نفرت دارم چون که میدونم این امر منفی است و هیچ دردی هم دوا نمیکنه».
5-4.تفسیر و دریافت از جهان پدیداری
از موضوعات مطرح در تحقیق پدیدارشناسی، تفسیر و دریافت کنشگران از جهان اجتماعی یا شرایط جدید پس از اقدام به خودکشی است. در ارتباط با این سؤال در مرحلۀ اول به 55 واحد معنایی رسیدیم، در مرحلۀ بعد به دلیل تکرار شدن، برخی از مفاهیم حذف و نهایتاً به 18 واحد معنایی تقلیل داده شد. واحدهای معنایی نهفته در تفسیر و دریافت اقدام کنندگان از جهان پدیداری تحت 2 موضوع مرکزی با عناوین «تداوم مشکلات» و «ناامیدی» قابل دستهبندی است. کسانی که اقدام به خودکشی داشتهاند بعد از اقدام وارد دورۀ جدیدی از زندگی خود میشوند که از منظر آنها ناملایمات بسیاری به همراه دارد؛ هر چند که در اولین روزهای پس از اقدام، به دلیل توجه و حمایت اطرافیان به ادامۀ زندگی امیدوار میشوند، اما این امیدواریها دیری نمیپاید و سرشتی مقطعی دارد.
5-4-1. تداوم مشکلات
واحدهای معناییِ «باقی ماندن مشکلات به قوت قبل، دنیا همان دنیای سابق، امیدواری مقطعی، سختی شرایط، وخامت اقتصادی، محیط بسته، عدم تغییر شرایط، ناکارآمدی، تداوم سخت گیریها» بر مضمون «تداوم مشکلات» دلالت دارد. فرد "ه"که سابقۀ بیش از سه بار اقدام به خودکشی دارد، وضعیتِ بعد از اولین اقدام خود را اینگونه تشریح میکند: «چند روزی خانواده با من مهربان بودند ولی بعد از مدتی دوباره مثلِ روزهای قبل شد. رفتارهای بَد، حرفهای زشت. منم کم کم شروع کردم به مصرف قرصِ ترامادول، کم کم سیگار و چیزهایِ دیگه. بعد از مدتی دیگه شبها از خونه فراری بودم و به خونه نمیاومدم و دزدی میکردم از این میوه فروشی از اون یکی، کفش دزدی از مسجد، واقعاً نیاز داشتم هیچی نداشتم». فرد "آ" که 23 سال دارد و مجرد است، تجربه و دریافت خود را از جهان پدیداری اینگونه توصیف میکند: «دنیا خوب دیگه همون دنیاست، چون بچهای نیست که بگی متولد میشه و از اول همه چیز برای او تارگی داره. ولی نگاههای مردم متفاوت شده». فرد"ج" که سابقه خودکشی در بین اعضای خانوادهاش وجود دارد و 23 سال دارد در این مورد چنین میگوید: «از دنیای جدید راضی نیستم مثلِ قبلِ. یعنی هیچ تغییری نکرده. دردها همون دردهاست، مشکلی از من حل نشده. بعضی از مشکلاتم که اصلاً برطرف نمیشوند مثلاً خواهرم که رفت و دیگه بر نمیگرده».
5-4-2. ناامیدی
از دیگر مضامینی که حاصل مصاحبه با اقدام کنندگان در مورد شرایط جدید بعد از اقدام به خودکشی بود، مضمون نا امیدی بود. «نگرانی از دست دادن منزلت اجتماعی، دنیای تیره، نارضایتی، امیدواری مقطعی، احساس ندامت از زنده ماندن و احساس تنهایی»، از مضامینی بودند که دلالت بر ناامیدی داشتند. شرکت کنندگان در مواردی بعد از اقدام بهطور مقطعی به شرایط جدید امیدوار میشدند، اما بعد از گذشت مدت کوتاهی از اینکه زنده ماندهاند احساس ندامت و پشیمانی
میکردند که این امر نشاندهندۀ ناامیدی است. فرد "د" که 27 ساله و مجرد است و اعتیاد دارد در این باره چنین میگوید: «بعد از چند روز که فهمیدم زندهام و نمردهام به یه فاز دیگهای رفتم، اول خوشحال بودم اما بعد از مدتی گفتم چرا نباید مرده باشم دنیا که ارزشی نداره. مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد و اگر پنهان کنم مغز استخوان سوزد». فرد "ف"، 25 ساله، شرایط جدید بعد از اقدام را اینگونه توصیف مینماید: «اگه اینجوری پیش بره مانند سراب میبینمش، مانند رؤیایی میبینمش ولی احساس میکنم که رؤیا نیست. زندگی، زندگی خوبی نیست. هیچکس به من توجهی نداره، مخصوصاً خانوادهام منو تحقیر میکنن. از این شرایطی که دارم هیچی، مردم مسخرهام میکنن. حتی وقتی برای کارگری میرَم کسی به من کار نمیده. میگَن آیا میشه به یه فردی که به خودش رحم نکرده بهش کار داد».
5-5.پیامدهای اقدام به خودکشی بر بدن زیست مند
در چارچوب دیدگاه پدیدارشناسی، بدن پیش از آنکه عینی باشد تا بتوان آن را به عنوان امری فیزیولوژیک مفهوم سازی کرد، بُعدی از «وجود» فرد است. بدن انسان به صورت زنده درون جهان زیست میکند. مرلوپونتی، نام این بدن را «بدن زیست مند» مینامد. از اینرو، فرد تمامیت خود را از بدن میگیرد. بدن دیگر نه پدیدهای غیرقابل تفکیک از انسان، بلکه به عنوان نوعی تملک، یک مشخصه، یک دیگری یا یک خودِ دیگر مطرح میشود (لو بروتون، 1392: 17). بر مبنای تجربۀ زیسته مشارکتکنندگان، خودکشی به مثابه یک واقعیت چندوجهی پیامدها و آثار متفاوتی بر بدن زیستمند آنها بر جای گذاشته است. مهمترین پیامدهای اقدام به خودکشی در ذیل دو مضمون اصلی «شکنندگی بدن پدیداری» و «انزوای بدن پدیداری» قابل دسته بندی است.
جدول شماره 3. واحدهای معنایی و مضامین پیامدهای اقدام به خودکشی (تعداد مشارکت کننده=8 مورد)
واحدهای معنایی |
مضامین اصلی |
|
|
آسیب روانی، آسیب جسمانی، یأس و ناامیدی، خجالت، از خودبیگانگی، احساس جدا افتادگی، عصبی شدن، پشیمانی، پناه بردن به مواد مخدر و سیگار، بیماری قلبی، گستاخی |
شکنندگی بدن پدیداری |
|
|
فروکش مقطعی اختلافات خانوادگی، سردی روابط اجتماعی، بدبینی اطرافیان، |
انزوای بدن پدیداری |
5-5-1. شکنندگی بدن پدیداری
دیدگاه پدیدارشناسی بدنبال توصیف تجربه و درک افرادی است که بدن خود را میکشند. از این منظر، بدن دارای دو وجه جسمانی و پدیداری است.تجارب زیستۀ شرکتکنندگان بر «شکنندگی بدن پدیداری» دلالت دارد. فرد"ف" که 25 سال دارد و مجرد است، پیامدهای اقداماش را اینگونه توصیف میکند: «بعد از اقدام یک دورۀ بحران روحی – روانی به وجود میآید. الان در ذهنم خودکشی یک راه برخورد با مشکلاتِ؛ یعنی همچنان به عنوان یک راه حل به اون اعتقاد دارم». فرد "ج" که 23 سال دارد در این باره چنین میگوید: «از نظر روحی من قبلاً خراب بودم الان
خرابتر شدهام. گرایشام برده به سمت خودکشی، خودکشی هم برایم عادی شده».
از منظر مشارکتکنندگان، اقدام به خودکشی علاوه بر مخاطرات روانی، بدن جسمانی را با مخاطرات جدی روبهرو ساخته است. فرد"ه"، 21 ساله که مجرد است و اعتیاد دارد، در خصوص پیامدهای اقدام خود اینگونه میگوید: «الان همهی هم سن و سالهای من همشون از 70 کیلو بالاترند، اما وزنِ من به 50 کیلو هم نمیرسه. مثلاً الان نگاه گردنم کن که با چاقو زدم، با چاقو سر خودمو بریدم الان جاش مونده از بس با چاقو خودمو زدم. الان نصفِ صورتم فلج شده، حس نداره». فرد "ج" که 23 سال دارد این گونه این موضوع را مطرح میکند: «تأثیرات منفی داشت مثلاً این بود که قلبم الان مشکل داره. البته این مشکل فعلاً محدودِ و طوری نیست که زیاد اذیتم کنه؛ ولی به مرور زمان وضعم خرابتر میشه. دکتر هم گفته که با گذشت زمان وضعت بدتر میشه».
5-5-2. انزوای بدن پدیداری
موقعیت انسان، موقعیتی بدنی است. بدن مادهای است هویتساز چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی؛ فضایی که خود را در معرض دید و خوانش و ارزیابی دیگران قرار میدهد. تمام کنشهای تشکیل دهنده بافت هستی، حتی نامحسوسترین آنها، کنش بدنی را درگیر خود میکنند (لو بروتون، 1392: 7). از منظر شرکتکنندگان، اقدام به خودکشی انزوای بدن پدیداری را در پی داشته است. در اجتماع کوچک و نسبتاً بستۀ آبدانان خودکشی یک گناه نابخشودنی محسوب میشود و با
اقدامکنندگان به خودکشی به شیوههای مختلفی نگریسته و برخورد میشود که دامنۀ آن از
همذاتپنداری وکمک مقطعی تا تحقیر، طرد ذهنی و عینی در نوسان است. فرد"ج"، مجرد و 23 ساله، تجربۀ خود را از روزهای پس از خودکشی این گونه توصیف میکند: «از اوائل، از آشنا تا غریبه هرکهِ منو میشناخت، همه میخواستن به من کمک کنن؛ چون یک حسِ انسان دوستانه داشتند.
همه میگفتن تو آدمِ خوبی هستی، تو نباید این کارو انجام بدی. به فکر آیندهات باش، به فکرِ پدر و مادرت باش. حداقل تو که از خودت میگذری به اونها فکر کن. من میگفتم هیچی برام مهم نیست. نگاه مردم به من بد شده، از من بدشون میاد. مردم میگن این آدم به خودش رَحم نکرده، چه طور به بقیه رَحم میکنه. مردم رودر رو چیزی به من نمیگویند ولی من میفهمم که چه میگویند؛
از نوع خندۀ اونها، نوع نگاههای اونها و پچ پچ کردنشان همه چیزو میفهمم. غیر مستقیم مرا تحقیر میکنند. بعضی میگن این همونی نیست که خودکشی کرده؟».
بنابر آنچه گفته شد، اقدام به خودکشی با تغییر در سوبژکتیویتۀ اطرافیان همراه بوده است. فرد"ف" که دریک خانوادۀ عشایری زندگی میکند، در این زمینه چنین میگوید: «برادرم شروع به مسخرۀ من میکنه و به من میگه عُرضه نداری خودتو بُکشی. قبلاً که میگفتم که میخوام خودمو بکشم خانوادم میگفتن تو که عُرضه خودکشی نداری». فرد "ی" که 29 سال دارد و متأهل است نیز در تأیید این مسئله چنین میگوید: «بعضی فهمیدند و احساس خوبی مثلاً در مورد این کاری که من انجام دادهام ندارند. مثلاً از این کار خوششون نیومد و اینو درست نمیدونن که من این کارو انجام دادم. چون این کارو کردم اونها با دید دیگهای به من نگاه میکنند. دیدشون منفی شده، کاری که نباید انجام بدم انجام دادهام. این اقدام اثر مثبتی نداشته و بیشتر اثرات منفی داشته. اثر منفی هم اینه که دید مردم نسبت به من بد شده یعنی دوستان، فامیل و خانوادهام که از این اقدام من خبر دارند».
هراس عمومی از دیگر تجارب اقدام کنندگان به خودکشی میباشد. از منظر اطرافیان، فردی که به خودش آسیب میرساند، توانایی و امکان آسیب رساندن به دیگران و جامعه را هم دارد. فرد"ه" که اعتیاد به تریاک، شیشه و قرصهای ترامادول نیز دارد، در این خصوص چنین میگوید: «مردم خیال میکنن من سرشُونو میبرم، میگَن این سَرِ خودشو بُریده؛ پس آدمم میکشه. به خودم میگم اون کسی که چند لحظه میاد پیش من و با من حرف میزنه وقتی که از پیش من میره چه چیزی پشت سرم میگه؟ آیا از من ترسیده؟ یا نه به خاطر رفاقت بوده؟ یا دلش به حالم میسوزه که اومده با من نشسته و با من حرف میزنه؟».
گافمن، در کتاب داغ ننگ، زشتیها و معایب مربوط به بدن- نظیر انواع بدشکلیهای جسمانی را در ذیل نوع اول داغ ننگ دسته بندی مینماید.داغ ننگ اشاره به ویژگی یا صفتی دارد که شدیداً بدنام کننده یا ننگ آور است. به زعم وی، قدرت داغ زنی یک صفت نه در ذات خویش بلکه در روابط اجتماعی ریشه دارد (گافمن،1392: 18-19). در برخی موارد اقدام به خودکشی و خودزنی با انواع بدشکلی های جسمانی همراه بوده است که بدنامی و فاصله اجتماعی را در پی داشته است. فرد "ه" که مجرد است و چندین بارسابقه خودکشی و خودزنی دارد در این خصوص چنین
میگوید: «از بس با چاقو خودمو زدم الان خجالت میکشم از خونه بیام بیرون؛ چون جاش مونده و برجسته شده».
از دیگر تجارب شرکت کنندگان، طرد مضاعف و جدایی از جریان اصلی محیط اجتماعی- فرهنگی و شغلی جامعه میباشد. اختلال رابطهای، گسیختگی خانوادگی، محدودیت منابع دردسترس، و طرد از شبکههای حمایتی از ابعاد اصلی طرد اجتماعی محسوب میشود. فرد "ه" که 21 سال دارد و بیش از سه بار اقدام به خودکشی کرده، تجربۀ طرد شدگی را چنین توصیف
مینماید: «بعد از اقدام وضع بدتر شد، نه تنها هیچ امتیازی نگرفتم، بلکه امتیازی هم که داشتم از دست دادم. مثلاً چطور بگم اگه قبلاً کسی منو قبول داشت و سلام احوال پرسی میکرد الان دیگه احوال پرسی هم نمیکنن. خانواده میگفتند این آبرویِ ما رو تو طایفه برده، برای ما آبرو نذاشته. دیگه کاری به کارش نداشته باشین. بذارید تلف شه. فامیلام هم میگن با این کارات میخوای چیو ثابت کنی. تو که عددی نیستی. اینقد عزیزتر از تو بودن که مردن و بعد از هفتهای فراموش شدن. تو در مقابل اونها عددی نیستی. برو بمیر؛ خانوادهام منو اصلاٌ قبول ندارن، فامیلام هم ازم بدشون میاد. کی از کسی که خودکشی کرده، قمه کشیده خوشش میاد؟».
6. بحث و نتیجه گیری
خودکشی در زمرۀ غمانگیزترین پدیدههای اجتماعی است که در مجموعهای از روابط اجتماعی- فردی، اقتصادی، سیاسی و اخلاقی- شکاف ایجاد میکند، شکافهای ایجاد شده در حوزههای مزبور بر جامعه تأثیر میگذارد.معمولا در تحلیلهای متعارف و رسمی تمایل این است که پدیدۀ خودکشی با تکیه بر برخی دلایل فردی، شخصی، و اقتصادی تحلیل شود. اما مسئله این است که بسیاری از تعاریف و تفاسیر اجتماعی بر دلایل مسئله و مشکلات فرد سایه افکندهاند که شخص به سبب ناتوانی در برابر این تعریفها توان مقابله خود را از دست میدهد (عنبری و بهرامی،1389:23). این مطالعه ضمن ارج نهادن به مطالعات کمّی در خصوص خودکشی، بهدنبال واکاوی معانی نهفته اجتماعی اقدام به خودکشی در تجربۀ زیستۀ جوانان آبدانان با استفاده از روش پدیدارشناسی است. در چارچوب روش پدیدارشناسی، تلاش میشود تا با تمرکز برمعنایی که خودکشی برای افراد دارد و توصیف و کندوکاو در تجربه دورنی، فرد و وضعیت اجتماعی او مدنظر قرار میگیرد.در این راستا، با 8 نفر از افرادی که تجربۀ اقدام به خودکشی داشتند مصاحبه بعمل آمد.
تأمل در تجربۀ زیسته و درک مشارکتکنندگان از اقدام به خودکشی گویای این واقعیت است که اقدام به خودکشی ماهیت محرک-پاسخ نداشته و نوعی کنش اجتماعی با دلالتهای معنایی
«تسهیلگری»، «سنت گریزی»، و «واقعیتگریزی» محسوب میشود. بر مبنای مطالعات نظری و تجربی داگلاس و بیچلر (1979)، اقدام به خودکشی ابزاری در جهت دستیابی به مقاصد فردی و جمعی تلقی میشود و حاوی معانی اجتماعی متنوعی نظیر «گریزنده» و «پرخاشجو» است که به ترتیب با وجوه «واقعیتگریزی»، وانمودسازی، «سنت گریزی»، قرابت معنایی دارد.
وانمودسازی خودکشی بر ماهیت ابزاری خودکشی دلالت دارد؛ در نزد آن دسته از
مشارکتکنندگان که با کمبود محبت، بیتوجهی والدین و اطرافیان، و برآورده نشدن نیازها مواجه هستند، اقدام به خودکشی تمهیدی معنادار در جهت امتیازگیری و تغییر مناسبات درون خانوادگی به شمار میآید.این نوع از خودکشی نشان از فشار رابطهای در نظریه فشارعمومی اگنیو دارد. هنگامی که فرد در تلاش برای داشتن یک رابطه مثبت با خانواده و همالانش، استرس را تجربه میکند، فشار رابطهای اتفاق میافتد. مثالهایی از این مقوله عبارتند از: قطع رابطه با دیگری مهم، از دست دادن پایگاه، مرگ یا بیماری جدی دوستان، طلاق یا جدایی از دوستان (اگنیو،1992:57 به نقل از علیوردینیا و یوسفی، 1393: 69). این وجه از خودکشی، نشان از معانی «استمداد» و «انتقام» خودکشی در مطالعات تجربی داگلاس (1967) نیز دارد.
وجه سنتگریزی خودکشی، بر ماهیت ابرازی و مقاومتی خودکشی در برابر هنجارهای سنتی متصلب شده دلالت دارد.یافتههای مطالعۀ کیفی جمشیدیها و قلیپور نیز مؤید آن است که خودکشی در نزد زنان و دخترانِ لک ناشی از ناسازگاری سنت و مدرنیسم است. آنها در درون این ناهمسازی میفهمند که قدرت انجام هیچ کاری را ندارند و این بیقدرتی را سرنوشت خود میدانند. از اینرو، خودکشی قدرگرایانه خاص جوامع گذشته نیست و میتوان در اوایل قرن 21 در
جوامعیکه «مدرنیته توسعه نیافتگی» را تجربه میکنند، شاهد این پدیده در حجم وسیعی بود. مارشال برمن در بحثی تحت عنوان «مدرنیته توسعه نیافتگی»، استدلال میکند که کشورهایِ جهان سوم صرفاً بر مدرنیزاسیون شتابزده و از بالا تأکید دارند و اغلب با مؤلفههای مدرنیسم مقابله میکنند. غافل از این که تحت شرایط جدید انسانهایی با ذهنیتهای جدید در این جوامع رشد میکنند. آنها به مانند سابق نمیتوانند از سنتها تبعیت کنند. تحت تأثیر فردگرایی مدرن قرار میگیرند و دوست دارند حداقل به لحاظ زیبایی شناسی بتوانند برای زندگیِ خود تصمیم بگیرند. اما این مهم برای آنها مقدور نیست. بنابراین آنان به آوارگانی بیپناه و بیریشه در درون جامعه، تاریخ و فرهنگ خود تبدیل میشوند. اگر این شرایط حاد شود بعضی از افراد خودکشی را بهترین راه حل برای این شرایط مییابند. این نوع خودکشی خودخواهانه و یا ناشی از نابسامانی نیست بلکه برخواسته از احساس بی قدرتی است.احساس بیقدرتی مذکور با بحثی که دورکیم مطرح کرده بود متفاوت است او در جامعهای این موضوع را مطرح میکرد که کاملاً سنتی است و هیچ آموزة دیگری تبلیغ نمی شود. در صورتیکه در مدرنیته توسعه نیافتگی سنت و مدرنیته در کنار هم قرار دارند. مدرنیته از طریق ابزارهای رسانهای متعددی که در اختیار دارد تجربیات فردی را تبلیغ میکند.در همان حال سنت نیز این تجربیات را سرکوب میکند و این تضاد بستری است برای آسیبهای اجتماعی (جمشیدیها و قلیپور،1389:9).
از دیگر معانی نهفته در تجربههای زیستۀ مشارکتکنندگان، وجه «واقعیتگریزی» خودکشی است. این سنخ از کنش خودکشی، بیانگر ماهیت انعکاسی خودکشی است.به بیان دیگر، خودکشی انعکاسی نوعی راهبرد معنادار کنشگران در مواجهه با فشار ساختاری است؛ کسانی که به این نوع از خودکشی متوسل میشوند بدنبال فرار از وضعیتی هستند که توانایی غلبه بر آن را ندارند. یافتههای پژوهشی عنبری و بهرامی (1389) حکایت از آن دارد که خودکشیهای استانهای غربی کشور می توان اعتراضی نسبت به دو عامل مهم دانست: نخست، اعتراضی به ارزشها و هنجارهای سنتی و قومی-قبیلهای در جامعه (باورهای آنان درباره ازدواج و عشق)؛ و دیگری، انعکاسی از مسائل بیرونی جامعه از قبیل فقر، پایین بودن سطوح توسعه یافتگی (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) این مناطق که بیکاری، فقر و نابرابری و اعتیاد و... را برای این مناطق به همراه آورده است (1389:26). اگنیو (1992) نیز از بیکاری طولانی مدت به عنوان حضور محرکهای منفی در سوق دادن جوانان به آسیبهای اجتماعی نظیر خودکشی یاد می نماید (علیوردینیا و یوسفی، 1393: 70).
مقایسه تجارب زیستۀ مشارکتکنندگان نشان از تکوین معانی مختلف از خودکشی دارد. بر مبنای این تجارب، احساس متفاوتی نیز نسبت به این اقدام و میل به تکرار آن نزد مشارکتکنندگان شکل گرفته است که از «پذیرش خودکشی» تا «طرد خودکشی» در نوسان است. در نزد آندسته از مشارکتکنندگانی که اقدام به خودکشی به مثابه نوعی ««تسهیلگری» و «سنت گریزی» تلقی و درک میشود، تصور و احساس مثبتی نسبت به کنش خودکشی و میل به تکرار آن دیده میشود؛ چرا که اقدام به خودکشی به عنوان مجرایی در جهت مدیریت و اثرگذاری بر جهان پدیداری تعبیر میشود. در چنین شرایطی اقدام به خودکشی با هدف افزایش منابع و به حداقل رساندن مخاطرات صورتبندی میشود. آندسته از شرکتکنندگانی که پیامدهای اقدام خود را همراه با کاهش منابع و افزایش ضرر و مخاطرات تفسیر میکنند تصور و احساس منفی نسبت به کنش خودکشی داشته و عمل خود را مذمّت و طرد مینمایند.
واکاوی درک و تفسیر مشارکتکنندگان از جهان پدیداری و شرایط جدید بر این واقعیت تلخ دلالت دارد که خودکشی برای اغلب افراد با درد، ترس، بیچارگی و تنهایی تداعی میشود و مشکلات سابق به قوت خود باقی مانده و مشکلات تازهای هم برای آنها پدیدار گشته است. علاوه بر این، ناامیدی از دیگر مضامینی بود که اقدام کنندگان به خودکشی جهان پدیداری خود را به میانجی آن توصیف مینمودند.
خودکشی، به نوعی نفی و طرد بدن محسوب میشود. بدن صرفاً ماهیتی جسمانی ندارد. در قالب اقدام به خودکشی در واقع فرد بدن اجتماعی خود را نفی و به چالش میکشاند. بنابراین، اقدام به خودکشی به مثابه مجرایی برای مقابله با جهان پدیداری و اثرگذاری بر آن تلقی میشود. تأمل در پیامدهای خودکشی حکایت از آن دارد که خودکشی به مثابه یک واقعیت چندوجهی پیامدها و آثار متفاوتی بر بدن زیستمند اقدامکنندگان بر جای گذاشته است که در ذیل دو مضمون کلی «شکنندگی بدن جسمانی» و «انزوای بدن پدیداری» قابل بررسی است.به بیان دیگر درکنار
آسیبها و اختلالهای جسمی و روانی، اقدام به خودکشی با داغ ننگ، بدنامی، فاصله اجتماعی، اختلال رابطهای، گسیختگی خانوادگی، و طرد از شبکههای حمایتی همراه بوده است.
بازسازی معنایی تجارب زیستۀ اقدامکنندگان به خودکشی گویای این واقعیت است که
اقدامکنندگان به خودکشی در حال تجربۀ زیستجهان بسیار پیچیده، ناامن و دشواری هستند که امکان تفهم و درک همۀ ابعاد آن وجود ندارد و بهسختی قابل دسترسی است. از اینرو، لازم به ذکر است که مطالعۀکنونی از محدودیتها و دشواریهای متعددی برای مصاحبه با افراد در خصوص خودکشی برخوردار بوده است. بر همین اساس، نمیتوان ادعا کرد که کل برساختههای معنایی افراد مذکور دربارۀ خودکشی بهطور کامل روایت شده است. با اینحال، دادهها و یافتههای پژوهش حاضر بیانگر مسائلی است که حتی در همین حد نیز بسیار تأمل برانگیز میباشد.
سالهای 1385 تا 1387»، مجموعه مقالات همایش ملی خودکشی، تهران: جامعهشناسان، صص 507 ـ 497.