نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 کارشناس ارشد پژوهشگری علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال
2 استادیار دانشگاه علامه طباطبایی
چکیده
این نوشتار تلاش می کند با نقد قرائت/ برداشت خطی «تکاملگرایانه» از تئوری دورکیم _که تمام تواریخ مختلف را در مقابل تاریخ مسلط قربانی میکند[1]_ ابتدا در سطح مفاهیم با طرح مفهوم گیدنزی تفسیر مبتنیبرگسست از دوران مدرن و عدم پذیرش رویکرد مبتنی بر دوران گذار، با برساختن مفهوم شدت همبستگی مکانیکی، قائل به دیالکتیکی بین انواع همبستگی در دورانهای مختلف تاریخی شود و دیدگاه تکاملگرایانه خطی را به چالش کشد. سپس در سطح تجربی، با تعریف عملیاتی از مفهوم فوق و با سود جستن از روش کمی و تکنیک پیمایش(پرسشنامه محققساخته)، در شهر تهران به آزمودن رابطه مفهوم شدت همبستگی مکانیکی و مفهوم صور نابهنجار پرداخته و با بررسی تأثیر مفاهیم جزئی مندرج در مفهوم صور نابهنجار، (یعنی آنومی، عدم هماهنگی و تقسیمکار اجباری) بر شدت همبستگی مکانیکی، بسیاری از پدیدههای اجتماعی مدرن را که خوانشهای پیشین، با استناد به تئوری دوران گذار، یا آن را استثناء تلقی میکرده و یا قادر به توجیه آن نبودند، به مفهوم کشد.
[1]در اوایل و اواسط قرن نوزدهم نتیجه بلافصل دوره بندىتاریخ غرب، قبول اروپا به عنوان یک «مرجع همیشه حاضر» در تاریخنگاری غربی و غیر غربی است. دیپش چاکرابارتى در این باره مى گوید: " چندین نسل پی در پی ، فلاسفه و متفکران ماهیت علوم اجتماعی را شکل دادهاند و نظریههایی تولید کردهاند که کل بشریت را در بر گرفته است. همه میدانیم که این بیانیهها در عین نادیده گرفتن نسبی و گاه مطلق اکثریت نوع بشر، یعنى آنان که در فرهنگ هاى غیر غربى مى زیسته اند، تولید شده اند. این امر به خودى خود تناقض آفرین نیست، زیرا فلاسفه خود آگاه تر اروپایى همواره بر آن بوده اند تا این تمایل فکرى را به گونه اى توجیه کنند. تناقض هر روزى علوم اجتماعى جهان سوم این است که ما خود در مى یابیم و باورمان مى شود که این نظریه ها، به رغم جهل ذاتى شان نسبت به ما، به طرز اعلایى براى درک ما از جوامع خودمان مفید واقع مى شوند." برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: اتابکی، تورج(2002)، فراسوی بینش جوهری،ترجمه ترانه یدا، سخنرانی احراز کرسی استادی تاریخ معاصر در دانشگاه آمستردام. و همینطور رجوع شود به:
کلیدواژهها
بیان مسئله
گفتمان نوسازی در ایران همواره ناظر بر فرض دو نقطه ایدهآل در تاریخ بوده است که منبعث از مفهوم زمانِ پیشرفت در سنت یهودی- مسیحی است و همواره از دوزخ به بهشت، از تاریکی به روشنی و از سنت به تجدد[1] حرکت میکند. بیشک این فرم از دورهبندی زمان که یک دوبنی/ دوگانهانگاری عام را به سراسر تاریخ جهان بسط میدهد، پیشفرض بنیادی رویکردهای نوسازی( اعم از رویکرد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی) و شرقشناختی[2] را تشکیل میدهد و تحت تأثیر سنتی تئوریک برساخته شده است که به دورکیم بازمیگردد. بدین معنا که روش کار دورکیم در کتاب تقسیمکار اجتماعی، _ یعنی طرح مفاهیم کلی همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیکی _ ایدهی نوعی روششناسی را در خود نهفته دارد که خوانشهای دوگانهانگارانه و غربمحور/ اروپامرکز[3] را به عنوان مراجعه روشمندانه به تاریخ امکانپذیر مینماید.
در واقع، طرز تلقی ما از چگونگی مراجعه روششناختی به تاریخ برای فرمولبندی تئوریهای جامعهشناسانه اهمیت فوقالعادهای دارد. چنانچه با در نظر گرفتن روندهای بزرگ تاریخی و بدون توجه به ویژگیهای منفرد تاریخی در پی یافتن قوانین جهانشمول باشیم، نوعی از نظریهپردازی را برگزیدهایم که نهایت منطقی آن را میتوان در مدل پارسونزی یافت. چنین فرمولبندیای چیزی از واقعیات خاص تاریخی و مکانیزمدرونی آن را برای ما بازگو نمیکند و ما را در یک وضعیت امتناع از علوماجتماعی قرار میدهد.
ارائهی رویکردی عام و استفاده از منطق دوگانهانگارانه در تقابل «سنت/ تجدد» و «همبستگی مکانیکی/ همبستگی ارگانیکی» در توجیهِ "حوادثی همچون انقلابهای دینی- فرهنگی اصیل در سرزمینهای مسلمان ،گاه پیروز همچون ایران و گاهی نظیر مصر سرکوب شده و در مواردی همانند الجزایر که به جنگ داخلی دامن زد و در سودان و بنگلادش در نهادهای دولتی پذیرفته شد و در عربستان و اندونزی و مراکش به همزیستی پر تنشی با دولت انجامید" (کاستلز،1380،جلددوم: 31 )، کمک چندانی نمیکند.
در چنین شرایطی است که جهت ارائه راهحلهای تئوریک در راستای حل شکافهای تاریخی، میان دو غایت تاریخی از پیش مفروض(یعنی دورانهای مبتنی بر همبستگی مکانیکی و ارگانیکی)، راهی جز توسل به تئوری دوران گذار باقی نمیماند، تا بر اساس خوانشی خاص از تئوری دورکیم(یعنی خوانش دوگانهانگارانه یا خطی)، بحرانهای حادث را به انحای مختلف به عنوان یک استثنا توجیه کند. وضعیتی که در آن از یک طرف پیوند های مبتنی بر همبستگی مکانیکی آسیب دیده و از طرف دیگر پیوند های جدید شکل نگرفته اند.
این رویکرد در بررسی تجربهی کشورهایی همچون ایران، یا آن را مشحون از استبداد _ استبداد ایرانی(کاتوزیان،1372: 7) _ میداند و یا صرفاً به تکرار جملاتی از قبیل :"ایران در برزخ سنت و تجدد گیر کرده است"،"تجدد بیش از یک قرن است که در پشت دروازههای فکری ما سرگردان مانده است"، "ما در برزخ دو گانگی تجدد و سنت گیرکرده ایم"(علمداری،2007) دامن زده و تاریخی دو مرحلهای را مُقدّر میداند:
۱- مرحله تخریب که طی آن تصورات پیشین و یا سنتی (بهعنوان مثال تصوراتی در باب انسان، جهان، خدا، شناخت، اخلاق، حکومت، حقوق و غیره) مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار میگیرد و درستی و نادرستی مضمون آنها بهبوتهی آزمون و داوری گذارده میشود.
۲- مرحلهی سازندگی که طی آن تلاش میشود تا بنای نوین نظاممندی از سمتگیری فکر و عمل ساخته شود که شرط عقلانیت و خردمندی را برآورد.
این نوع طرز تلقی روششناختی که در زمینه مفاهیم دورکیم، دو دوران تاریخی مبتنی بر همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیکی را پیشفرض قرار میدهد و آغاز یکی را در پایان دیگری انتظار میکشد، در خصوص تجربه مدرنیته در شهر تهران، احتمالاً اینگونه قضاوت خواهد کرد که آنومی، عدم هماهنگی، تقسیمکاراجباری و در یک کلام، صور نابهنجاری که در شرایط فعلی، بصورت مداوم در حال وقوع هستند، اشکالی استثنایی هستند که در میانه دو دوران مبتنی بر همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیکی رخ میدهند و خللی در روند تکاملی تاریخ، که ما را به سوی افزایش همبستگی ارگانیکی رهنمون خواهد شد، بوجود نخواهند آورد. با این وجود، مسئله این است که شهر تهران به عنوان یکی از مهمترین شهرهای ایران که «گسست مدرنیته» و «تشکیل دولت- ملت» را در یک زمینه تاریخی تجربه میکند، ما را با پدیدههای اجتماعیای مواجه میسازد که تأملات بیشتری را طلب میکند. پدیدههایی همچون همبستگی اجتماعی باندهای مافیایی قدرت/ توزیع مواد مخدر ، شبکه گستردۀ هیئتهای مذهبی، تحکیم روابط اقتصادی فامیلی، همبستگی موجود در میان هواداران باشگاههای فوتبال و غیره، با ساده انگاری و پیشکشیدن تئوری دوران گذار به عنوان استثنائات چنین دورانی _ تا جایگزینی همبستگی ارگانیکی از پیش مقدّر_ قابل توجیه نیستند. در واقع رابطه مفاهیمی همچون صور نابهنجار و همبستگیهای اجتماعی در دوران مدرن ، صورتبندی روششناختی دیگری را طلب میکند.
به عنوان یک نمونه و در مقابل، تحولات روششناختی در مطالعه تاریخ در فرانسه[4] و ظهور کسانی همچون ویندلباند، دیلتای و ریکرت در آلمان، رویکرد فوق را مورد چالش جدی قرار میدهند و با پرهیز از خطی پنداشتن تاریخ، فراسوی نیک و بد میایستند و نقطه عزیمت خود را در تبیین یک وضعیت اجتماعی، تعینات خاص و فردیت تاریخی قرار میدهند.
پیشفرضی که به فردیت تاریخی پایبند است، بدرستی میداند که "اهمیت و معنای هیأتی از پدیدههای فرهنگی و پایه و اساس این اهمیت را نمیتوانیم به کمک دستگاهی از قوانین تحلیلی _ هرقدر هم کامل باشد_ استنتاج کنیم و معقول گردانیم."(وبر،1384: 112). قوانین عام، برای تاریخ وجود ندارد و در عین حال، پرداختن به تاریخ از عینیت برخوردار است و استحقاق علمی بودن دارد. در این رویکرد، مفاهیم عام، به خودی خود، سودمند نیست بلکه تنها به مثابه ابزارهایی برای پرداختن به تعینات تاریخی خاص است و نه چیزی بیش از آن. بطور مثال" دانش نجوم، روی هم رفته، دستگاهی از قوانین نیست، بلکه قوانین پیشفرض انگاشته شده خود را از رشتههای دیگری مثل مکانیک اخذ میکند. این علم خود را درگیر این مسئله میسازد که نتیجه منفرد و خاص عملکرد قوانین مکانیکی در چارچوب یک صورت فلکی منحصر به فرد چیست؟"(وبر، 1384: 116)
پس از این مقدمه طولانی، روشن است که پرداختن به تئوری دورکیم بر اساس پیشفرض دوم و از منظر تعیینات تاریخی منفرد و پرسش از وی بر مبنای وضعیت تاریخی جوامع پسااستعماری مبتنی بر نفت و بطور خاص ایران /«شهر تهران»، افق دیگری بروی ما باز خواهد کرد. با این وجود، ما در این مقاله قصد پرداختن به چنین امری را نداریم، چه این کار، محتاج مقدماتی است و مجالی دیگر میطلبد. ما در این مقاله تلاش خواهیم کرد با سنجش انتقادی ساختار مفاهیم دورکیم و نشان دادن تناقضات درونی خوانشهایی از دورکیم که قوانین عام تاریخی را محور تئوریهای خود در تبیین جامعهشناسانه قرار میدهند، به بازاندیشی در ساختار مفهومی وی بپردازیم.
انتخاب تهران از این بابت حائز اهمیت است که جایگاه مناسبی برای نشان دادن بسیاری از تحولات مدرنی است که ما در پی آن هستیم. در نظر گرفتن مرکزیت شهر تهران در وقوع تحولات اجتماعی- تاریخی که در دوره اول پهلوی منجر به تشکیل دولت- ملت گردید و فرایند مدرنیزاسیون را اجتنابناپذیر نمود، در کنار شکلگیری بسیاری از گروههای رسمی و غیر رسمی قدرت و در کنار هم قرار گرفتن فرهنگهای متعدد قومی، نمونهای بس جالب توجه را امکانپذیر نموده است. از سوی دیگر تحولات متعدد و پیدر پی فرهنگی و اجتماعی و بخصوص سیاسی از زمان شکل گیری دولت- ملت، از قبیل حوادث سال 1332، انقلاب 57 و تحولات سیاسی پس از انتخابات 88 ، خود نشاندهنده بروز و ظهور گونههای متنوع همبستگی اجتماعی است که دلیل دیگری برای انتخاب شهر تهران است.
پرسش کلیدی مقاله، این است که آیا داده های تجربی، تلاش ما در جهت بازاندیشی[5] مفاهیم دورکیم بر اساس وضعیت منحصر به فرد شهر تهران (به عنوان پایتخت و از این بابت یکی مهمترین شهرهای تحت تأثیر تحولات مدرن شهری در ایران) را تأیید میکند؟ به بیان دیگر آیا بر مبنای مفاهیم و نظریهی وی، میتوان رابطه همبستگی مکانیکی و ارگانیکی را چندبعدی دانست؟ و در یک کلام آیا «صور نابهنجار[6]» _ که ازسه مفهوم جزئی «آنومی[7]»، «عدم هماهنگی[8]» و «تقسیم کار اجباری[9]» تشکیل شده است و در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیک رخ مینماید_ بر «شدت همبستگی مکانیکی[10]» موثر است؟
پرسش فرعی این پژوهش عبارتست از اینکه آیا «آنومی»، «عدم هماهنگی» و «تقسیم کار اجباری»، هر کدام به تنهایی بر «شدت همبستگی مکانیکی» در شهر تهران موثر است؟
پیشینه تحقیق
همانگونه که پیش از این ذکر شد، ما در این مقاله، ابتدا به بازاندیشی مفاهیم دورکیم بر اساس وضعیت منحصر به فرد شهر تهران خواهیم پرداخت و سپس ساختار مفهومی بر ساخته شده از بازاندیشی مفاهیم وی را به محک دادههای تجربی خواهیم زد. بدین ترتیب ممکن است که خوانش ما از دورکیم، منطبق بر خوانش مسلط از وی نباشد و پیشفرضهای دیگری را دنبال کند. لذا، هدف از ارائه این بخش، نشاندادن امکانپذیر بودن خوانشهای متعدد از تئوری دورکیم است که پیشفرضها و در نتیجه پیامدهای تحلیلی متفاوت و گاهاً متضادی را به رخ میکشند و در ضمن نشاندهنده این مطلب است که بازاندیشی و ارائه خوانشی دیگر از کسی همچون دورکیم، خرقعادت و یا گناه محسوب نمیشود.
در واقع در این بخش، با نشاندادن چگونگی حرکت از پیشفرضهای مختلف و پایبند بودن به لوازم و نتایج منطقی آنها، بطور آگاهانه تلقی ذاتباورانهای[11] مورد چالش قرار گرفته است که همواره، با تصور امکان دستیابی به ذات پدیدهها، در لابلای متون در پی یافتن تفسیر «درست» میباشد و پیشفرضهای ذهن خود را مورد بازاندیشی قرار نمیدهد. چه اینکه، پس از انباشت متون و تسلط خوانشی خاص، هرگونه بازاندیشی را انحراف تلقی مینماید. لذا در راستای هدف این مقاله، در ذیل به پژوهشهایی پرداخته شده است که با برجسته نمودن مفاهیم و یا در نظر گرفتن وجوه تاریخی و معرفتشناختیِ کارهای دورکیم، خوانش و یا شکل خاصی از پرداختن به وی را در راستای اهداف این مقاله امکانپذیر نموده اند و در نهایت، به تأثیر دورکیم بر خوانش کسانی همچون پارسونز اشاره میشود و یک نمونه از پژوهشهایی خواهد آمد، که خوانشی از دورکیم را مورد پیمایش قرار داده است .
1. برجسته نمودن تاریخ به عنوان یک عامل محوری در کارهای دورکیم
در پژوهشی با عنوان« دورکیم و تاریخ»، پیتر بلا اظهار داشته است که اگرچه به دورکیم اغلب به عنوان یک تئوریپرداز غیر تاریخی پرداخته شده است، تاریخ به واقع در کارهایش محوری است. "تقریباً اکثر کارهای دورکیم به میزان زیادی بر مبناهای تاریخی و قومشناسانه طرح گردیده است و در واقع در یک چارچوب تاریخی سازمان داده شدهاند." (بلا،1959: 448) بلا نشان میدهد که دورکیم معتقد بود"تاریخ زمینه بنیانیای برای تحقیق جامعهشناختی است و اینکه تئوری ساختی و کارکردی متغیرهایی را برای یک تئوری مناسب در خصوص تغییر اجتماعی فراهم میکند." (بلا،1959: 460)
2. برجسته نمودن آگاهی جمعی / ایدآلیسم جامعهشناختی در کارهای دورکیم با اشاره به رویکرد کانت
در پژوهشی دیگری با عنوان« معرفت شناسی در صور ابتدایی حیات دینی دورکیم»، گادلاو تلاش میکند به ارزیابی معرفتشناسی دورکیم و مقایسه آن، با رویکرد کانت، به معرفتشناسی بپردازد. از نظر گادلاو دورکیم ایده آلیسم جامعهشناختیای را تعقیب میکند که راهی میانه مابین تجربهگرایی و پیشینی گرایی[12] است.
3. چگونگیِ در نظر گرفتن همبستگی دورکیمی در دوران مدرن با توجه به نقش دین
در تحقیقی تحت عنوان پلورالیزم دینی و تزِ همبستگی دورکیم ، پرسش هاموند این است که در جوامعی که سخن از پلورالیزم دینی میرود چه بر سر تز همبستگی دورکیمی میآید؟ هاموند اظهار میدارد که دین مدنی همبستگی ضروری اجتماعی در جوامع معاصر را فراهم میکند.
پژوهشی با عنوان «دین و وضعیت جامعهشناختی- اقتصادی و آنومی» صورت گرفته است. در این پژوهش لی اظهار میدارد که مطالعات جامعهشناختی مفهوم بیهنجاری فردگرایانه و یا آنومی _ از زمان دورکیم _ تأکید شدیدی بر علل جامعهشناختی- اقتصادی داشته است. با این وجود، اطلاعات حکایت از نظری دارند که متغیر دینی معین ممکن است اهمیت بیشتری نسبت به فاکتورهای جامعهشناختی- اقتصادی بعنوان ریشهی ناهمسانی در بیهنجاری فردگرایانه داشته باشند.
همچنین، سوالات انتقادی از دورکیم و وبر مستقلاً در کتابی تحت عنوان «دین، ناسیونالیسم و کنش اقتصادی» منتشر گردید. کتاب شامل دو مقاله است: دین کلونی و دین مدنی: بر اساس مفهوم دورکیمی خدا به عنوان نماد جامعه(اسکافلرس،1978: 51-13) و نظامهای اخلاقی جمعی و فردی: تحلیل انتقادی تز وبر( میجرس، 1978: 94-54). مقاله اسکافلرس به این نظریهی دورکیم اشاره میکند که دولت- ملت مدرن سبکی از جامعوندی[13] انسان است که میتواند نقش همبستگی در دنیای مدرن را بازی کند.(1978: 5) تأکید دورکیم بر ملت به عنوان نهادی مقدس و به عنوان تأمین کنندهی معنای هستیشناسانه، نیروهای تعیین کنندهای را سامان میدهد که ناسیونالیسم را تقویت میکند. مقالهی میجرس در خصوص وبر نتیجه میگیرد که (عقلانیت صوری) به تنهایی محصول سنت پیوریتان[14]ها/پاکدینان نیست. میجرس اظهار میدارد که فرد باید بین نظامهای جمعی و فردی تمیز دهد و اینکه نظامهای فردی گرایش قابلتوجه بیشتری به این نوع از عقلانیت دارند.( 1978 :6)
فرانسیس وستلی[15] در اثری تحت عنوان «صور پیچیده حیات دینی: رویکردی دورکیمی به جنبشهای دینی معاصر»، اینگونه نتیجهگیری کرده است که جوامع مدرن با افزایش عرفیشدن و دین و فرهنگ پلورال با اجماع اندک در باره نمادها، توصیف میشوند. وستلی به مطالعه برخی صور مدرن دینی همت گماشت که بنظر اساس زندگی در جوامع پیچیده و مدرن را تسخیر و آن را توضیح میدهند. هدف وستلی مطالعه دین در جوامع پلورالیستی مدرن با استفاده از روشی تا حدودی قابل مقایسه با مطالعه دورکیم در جوامع ابتدایی است.
در پژوهشی با عنوان «بازخوانی مفهوم و کارکرد دین در آثار امیل دورکیم: نگاهی کوتاه به جامعه مدرن»، غفوری تلاشکرده است تا نشان دهد با وجود گسترش فردگرایی در جوامع مدرن، دین همچنان نقش جمعگرایانه خود را خواهد داشت و کارکرد آن در جوامع پیشرفته همانند جوامع سنتی خواهد بود. در این رساله صرفاً بصورت کوتاه رابطهی دین و آرمانپردازی جمعی، دین و نیرو، دین و اندیشهپردازی جمعی، دین و مناسک و سرانجام دین و اخلاق بیان شده است و تلاش گردیده است بر این ایده تأکید نهاده شود که از دیدگاه دورکیم حتی در جوامع نوین نیز دین میتواند کارکردهای سنتی سابق را داشته باشد.
4. برجسته نمودن نقش فردیت تاریخی در برساخته شدن مفاهیم دورکیم
پژوهشی با عنوان «دین به عنوان مفهومی عام: دشواریهای طرح بزرگ انسانشناسی» انجام گرفته است، که در این پژوهش مری واکس[16] به طرح دشواریها و مسائل مرتبط با استفاده از اصطلاح دین به عنوان مفهومی عام و یا بین فرهنگی میپردازد. ملتهای غیرغربی عموماً نمیتوانند به شناختِ وجودِ مشابه واقعیای که بطور واضح و دقیق، دین نامیده میشود دست یابند. با ارجاع به دورکیم، واکس خاطرنشان میکند که این ایراد ریشه در نظریهی حیات روحانی/جسمانی دورکیم دارد. واکس اظهار میداردکه این دوگانهانگاری متعلق به سنت غربی است و به فرهنگهای دیگر قابل ترجمه نیست.
5. تأثیر خوانش بلا از دورکیم بر کتاب ساختار کنش اجتماعی پارسونز
پارسونز در مجموعه مقالات «در فراسوی کلاسیکها؟ »، اقدام به انتشارمقالهای با عنوان« بازنگری دیدگاه دورکیم در خصوص دین : نگاهی دیگر به صور ابتدایی حیات دینی» نموده است. پارسونز که این فصل را بعنوان اطلاعاتی به روز در زمینهی کارهای خود بر اساس تئوری دورکیم در کتاب ساختار کنش اجتماعی(1973: 96-640) طرح میکرد، به ارزیابی مجدد سهم دورکیم در مطالعه دین بخصوص بر اساس مقالهی پرتأثیر بلا (یعنی دورکیم و تاریخ) میپردازد. پارسونز پیشبینی میکرد که در آینده نزدیک شاهد کشف مجدد دورکیم خواهیم بود. این احیاء مجدد گرایش، مدیون تلاشهای با اهمیت بلا ، بورک، برگر و گرتز[17] است. در حالی که این متفکرین دورکیمی نیستند، خطوط فکریای را که دورکیم در نظر داشت توسعه میدهند.
6. پژوهشی کمی با تکنیک پیمایش بر اساس تئوری استفان بر مبنای خوانشی از دورکیم
در پژوهشی کمی با تکنیک پیمایش، تحت عنوان« مطالعه جامعهشناختیِ ویژگیهای فرهنگی خانههای روستاییِ مدرن و سنتی» توسط تاماسکا مته، تمرکز بر چگونگی پذیرشِ اجتماعیِ خانههای روستایی بوده است. طرح مطالعه مذکور، بر اساس تئوری استفان[18] است که بر مبنای خوانشی از جامعهشناسی دورکیم شکل گرفته است. در واقع به عنوان یک واقعیت ریختشناسانه، فرم خانه مورد پژوهش قرار گرفته است. بدین معنا، فرم خانه، تغییر اجتماعی محیط روستایی را نمایندگی میکند. روش تحقیق این پژوهش برای بررسی فرضیات، روش پیمایش بوده است، بدینترتیب که اولین گروه متشکل از پرسششوندگانِ ساکن در خانههای روستایی سنتی هستند. مراحل دوم و سوم، نماینده دوران سوسیالیستها است: خانههای یک طبقه با سقفی خاص که مشخصه دههی 1960و 1970 است و همینطور خانهی سفید و یا خاکستری دههی 1980. مرحله چهارم تلاشی در جهت درکِ تقاضای خانهی همسو با جامعهی شهری و تفکیک یافتهی بعد از تغییر رژیم است. پرسشنامه عقیدهی اشخاصی که در خانههای پیمایش شده(N=400 )، زندگی و یا کار میکنند را مورد سوال قرار میدهد.در واقع رابطهی بین فرمهای مسکن جدید و تغییر اجتماعی بررسی شده است. در نهایت، پیمایش، تفاوتِ برجستهای را بین نگرش گروههای اجتماعی به ارزشهای محیط زندگی، نشان میدهد.
چارچوب نظری
در این بخش ابتدا به سنجش ساختار مفاهیم دورکیم بر اساس دو مقوله کلی دیدگاه تکاملگرایانه تعین مادی و رویکرد مبتنی بر آگاهی میپردازیم. در واقع نقادی این دو مفهوم علاوه بر جنبههای سلبی، جنبهای ایجابی دارد. بدین ترتیب که بازاندیشی این دو مقوله، به برساختهشدن مفاهیمی که چارچوب نظری این مقاله بر آن استوار است، یاری میرساند. بنابراین، پس از نقد دو مفهوم «دیدگاه تکاملگرایانه تعین مادی» و «رویکرد مبتنی بر آگاهی»، چارچوب مفهومی ما برساخته میشود.
مفهوم «دیدگاه تکاملگرایانه تعین مادی»، خود از سه مفهوم جزئی «ساختار و ارگانیسم»، «کالبد جمعی» و «زمان پیشرونده» تشکیل شده است و مفاهیم جزئی مندرج در مفهوم «رویکرد مبتنی بر آگاهی» عبارتند از:« ذهن جمعی»، «سوژه جمعی» و «زمان پیشرونده» .
بر این اساس ، چارچوب نظری ما از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اول، مفاهیم جزئی مندرج در مقولات کلیِ «دیدگاه تکاملگرایانه تعین مادی» و «رویکرد مبتنی بر آگاهی» طرح، و شاکلههای مفهومی دورکیم ارائه میگردد. در بخش دوم، با ساختشکنی و سنجش این دو مقوله و استمداد از نظرات گیدنز و جنیفر لهمان چارچوب مفهومی ما، برساخته میشود.
1: بخش اول
1-1:ساختار و ارگانیسم:
آنچه که در کارهای دورکیم، بخصوص تقسیمکار، بسیار آشکار است نوعی تشبیه جامعه به ارگانیسم موجود زنده است." مورفولوژی، سلامتی و آسیبشناسی برای دورکیم، همانند ساختار و کارکرد مفاهیم اجتماعی عادیاند."(لهمان،1385: 27) بر اساس چنین دیدگاهی، افراد به مثابه سلولها، اتمها و گاهی اوقات اندامها در نظر گرفته شدهاند. از نظر او تکامل اجتماعی نیز همانند" «تکامل زیستی با همین قانون کنترل میشود... جانوران پستتر از بخش های مشابه تشکیل شده اند... در پایین ترین پله مراتب، اجزاء نه تنها مثل هم، بلکه ترکیبی متجانساند». این ارگانیسم ها «کولونی»اند و فردیت کولونی، از جمله «طرح ساختاری» آن و شکل همبستگیاش «با فردیت جامعههایی که قطایی نامیدیم یکسان است». سنخ کولونی «همانطور که در رتبه ارگانیسم بالا میرویم محو میشود»، «به محض اینکه سنخ قطایی محو میشود درجهی تکامل اجتماعیمان بالاتر میرود». کولونی ها جای خود را به کرم خاکی میدهند، و آنها نیز جای خود را به نرمتنان و در نهایت به مهرهداران میدهند"(دورکیم،1381: 203و202و194; لهمان،1385: 31)
در واقع چنین تشبیهی لوازم منطقی خاص خود را به همراه خواهد داشت و خواسته یا ناخواسته تکاملی دو وجهی را در ذهن متبادر میکند. تکاملی که از یکسو به کولونی( نوع اجتماعی ساده) و از سوی دیگر به مهرهداران (جامعهی پیچیده) منتهی میشود و این مسیری است که ناگزیر هر موجود زندهای طی میکند. هرچند دورکیم سطح پیچیدهتری را برای ساختار اجتماعی قائل است و آن را به سطوح شیمیایی، فیزیکی و حتی روانشناختی فرو نمیکاهد، با این وجود از استعاره ارگانیسم به عنوان زمینهی کارهای خود بهره میبرد و ناچار است، نتایجی که از این رهگذر بر مفهوم او از جامعه بار میشود را نیز بپذیرد.
2-1:کالبد جمعی:
در توضیح مفهوم پیشین سخن از ساختار رفت، ساختاری که به ارگانیسم تشبیه شده است. با این وجود ساختار مذکور در نظر دورکیم، خود از طریق زیر ساختاری متعین میگردد که در"سطح ژرف تری از واقعیت اجتماعی«کالبد شناسانه(آناتومیک) یا ریخت شناسانه (مورفولوژیک) » وجود دارد." (لهمان،1385: 32) این همان چیزی است که دورکیم بارها از آن با عنوان شالودهی زندگی جمعی یاد کرده است.
"سیستمی که افراد ضمن پیوستن به هم تشکیل میدهند و بر حسب نظامهای گوناگون خویش در سطح زمین تنوع مییابد و نیز طبیعت و شمار شیوههای ارتباط، شالوده ای میسازد که بروی آن حیات اجتماعی ساخته میشود" (دورکیم،1360: 32)
"«شالوده زندگی جمعی»، در درجه اول، «شمار و سرشت بخشهای جزئی است که جامعه از آنها ترکیب یافته است»; ] زیرساختاربدین معنی[ «شمار اجزای اجتماعی و نحوهی گردآمدن و دسته بندی کردن آنها»ست. «محتوی شالودهی اجتماعی»، «در درجهی اول، کل جمعیت از جهت مقدار عددی و تراکم» است." (دورکیم،1383،1360; لهمان،1385: 32) بنابراین، بر مبنای طرح شمار و تراکم جمعیت،"میتوان رابطهای علی میان زیرساختار و ساختار تفسیر کرد." (همان:.32) چنین رابطهای را در این حد، میتوان مادیانگارانه تعبیر کرد، زیرا که پدیده هایی مانند تقسیم کار و فرآیند تمایز ، بصورتی مادی توسعه مییابند وکمیت اجزاء در اینجا تعین کننده است:
"اهمیتی که به عامل عددی نسبت داده میشود، اگر به نقش بسیار اساسی که در تاریخ ارگانیسمها بازی میکند توجه کنیم، ما را شگفت زده نخواهد کرد... از آنجا که تعداد اجزای سازندهی جانور بیشتر است، روابطشان دیگر یکسان نیست، شرایط زندگی اجتماعی تغییر میکند و این تغییرات است که به نوبت، هم تقسیمکار، چند ریختی بودن و هم تمرکز نیروهای حیاتی و انرژی افزونتر آنها را تعیین میکند. پس رشد ماده ارگانیک، واقعیتی است که بر کل تکامل جانوری حاکم است. تعجب آور نیست که تکامل اجتماعی تابع همان قانون است." (دورکیم،1384; لهمان،1385: 33)
3-1:ذهن جمعی:
بر اساس اصول روششناختیای که شرح آن بطور مبسوط در کتاب قواعد روش جامعهشناسی آمده است، این امکان برای دورکیم وجود ندارد که جامعه را به افراد تشکیل دهنده آن تقلیل دهد. اما بکارگیری مفاهیمی همچون «آگاهی همگانی»، «وجدان»، «وجدان اخلاقی ملل»، «ذهن عمومی»، «زندگی روانی جامعه»، «ذهن جمعی» حاکی از تاکید وی بر واقعیت مستقل این مفاهیم میباشد. "بدین صورت، هرچند که ذهن جمعی از کالبد جمعی به ظهور میرسد، بیواسطهترین اجزای سازندهاش اذهان فردیاند که به سبب وابستگیشان به یکدیگر آن را میسازند." (لهمان،1385: 36) در اینجا نیز وی مجدداَ، با یک تشبیه ارگانیستی، جایگاه آگاهی در ذهن جمعی را در مقایسه با ذهن فردی در نظر میگیرد و "میپذیرد که جامعهشناسی در واقع روانشناسی است، ولی روانشناسی ذهن جمعی و نه ذهن فردی." (همان: 39) سپس مینویسد:
"پس اگر تصورات از لحظهایکه بوجود میآیند، استوار به خویش و بیآنکه وجود آنها دائما به حالت مراکز عصبی وابسته باشد به هستی خویش ادامه میدهند، اگر شایستگی تاثیر مستقیم بر یکدیگر و در همآمیزی با یکدیگر را بنا بر قوانین ویژهی خویش دارند، از آنروست که واقعیتهایی هستند که گرچه با بنیاد خویش بستگیهایی تنگاتنگ و عمیق دارند، با این همه تا اندازه معینی از آن مستقل میباشند." (دورکیم،1360: 31)
دورکیم پیشتر میراند و در کتابهای جامعهشناسی و فلسفه و صور بنیادی حیات دینی در خصوص آگاهی یا ذهن جمعی چنان صحبت میکند که گویی جامعه چیزی جز پدیدهی ذهنی نیست. "در کتابِ جامعهشناسی و فلسفه، جامعه «بیش از هر چیز ترکیبی از ایدهها، باورها و احساسات از هرگونه...» تعریف میشود. ...و در خودکشی، «محیط اجتماعی» «اساساً متشکل از ایدهها، باورها، عادات و تمایلات عمومی» توصیف میشود." (لهمان،1385: 38)
اما نکته مهم دیگری که طرح آن اجتناب ناپذیر است، بحث در خصوص آشفتگی بر سر ترجمهی اصطلاح فرانسوی «کنسیانس کلکتیو»[19] است."محتوی روان جمعی پیرامون دو قطب دور میزند. یکی محتوای فکری، یا اندیشه جمعی است، و دیگری محتوای هنجار بنیاد، یا اخلاق جمعی. ... تعریف اولی مترادف با «آگاهی» انگلیسی است، مفهومی که در زبان فرانسه اصطلاح دیگری معادل آن وجود ندارد. تعریف دومی، مترادف با «وجدان» انگلیسی است. منظور دورکیم از این اصطلاح، آشکارا آن بود که روانشناسیای جمعی برگزیندکه هم آگاهی و هم وجدان را در بر گیرد." (همان: 37) به بیان دیگر وی این دو را از یک جنس میدانست و دو روی یک سکه در نظر میگرفت. از سوی دیگر، لازم به ذکر است که در نظر وی، تعین آگاهی در جامعه به دو صورت اتفاق میافتد، یکی به شکل مبهم و پراکنده مانند اخلاق عمومی، احساسات عمومی” که ضمانت اجرایی آنها فقط اخلاقی است،... شدت زیادی ندارند" (دورکیم،1381: 77) و سازمانیافتگی آنها کم است و دیگری بصورت معین و مشخص در شکل قانون و نیرومندتر از نوع قبل خود را نمایش میدهد.
4-1:سوژه جمعی:
در واقع دورکیم برای جامعه هستی اجتماعی متمایزی از اجزاء تشکیل دهنده خود قائل است. موجودی که مستقلا می اندیشد، احساس میکند، فرمان میراند و بیهمتاست. چنین مفهومی در کارهای وی خود را در قالب کلماتی چون «موجود جمعی[20]» ، «موجود اجتماعی[21]» و «شخصیت جمعی[22]» نمایش میدهند. چنانکه مینویسد:
"من فقط یک موجود میشناسم که واقعیت اخلاقی غنیتر و پیچیدهتر از واقعیت اخلاقی خود ما دارد، و آن موجود جمعی است...موجود دیگری هست که میتواند همان نقش را بازی کند، و آن پروردگار است. انتخاب میان خدا و جامعه قرار دارد... من خودم نسبت به این انتخاب کاملا بیتفاوتم، زیرا در پروردگار فقط جامعه میبینم که متجلی و به گونهای نمادین بیان شده است." ( همان، 45; دورکیم،1913-1914)
در واقع، بدین معنا دورکیم، جامعه را سوژه ای آگاه در نظر میگیرد که شناخت خاص خود را دارد. او حتی از «من اجتماعی[23]» سخن میگوید و سپس میافزاید:
"تفاوت گروه با فرد در ساختمان اوست، و بنابراین چیزهایی که بر آن اثر میگذارد، دارای سرشتی متفاوت اند. بازنماییها یا مفاهیم که نه بازتاب ابژههایی یکسان و نه سوژههایی یکساناند، نمیتوانند ناشی از عللی یکسان باشند." (دورکیم،1895; همان،45)
بدین طریق این امکان برای او ایجاد میشود که از تفوق جامعه بر اجزایش سخن بگوید و شناخت آن را کاملتر از هر شناخت دیگری تصور کند. از چنین جایگاهی دورکیم، به شدت ضدفردگرا پنداشته میشود. موضوعی که اغلب منتقدانش او را بدان متهم میکنند. اما وی با طرح نوع خاصی از فردگرایی تلاش دارد تا از این اتهام رهایی یابد. فردگراییای که در نقطه مقابل کارهای روسو و تونیس قرار دارد. اصولا سخن گفتن از فردگرایی درنظر دورکیم در دورانی قابل طرح است که جامعه بر یک زمینه ای از همبستگی ارگانیکی قرار دارد. چراکه فردیت محصول این دوران است. اما در نگاه وی به هیچ وجه نقطه آغازین در تحلیلهایی جامعهشناختی نمیتواند فرد باشد.
مفاهیم چهارگانه ای که به عنوان شالودهی مفهومی دورکیم در این بخش طرح شد، این پرسش را در درون خود نهفته دارد که اصولا آیا دورکیم ماتریالیست است یا ایده آلیست؟ تاکید وی، بیشترعامل آگاهی را در توضیح پدیدههای اجتماعی در برمیگیرد و یا اینکه پویش مادی تاریخ را در نظر دارد؟
اتحاد سه مفهوم «ساختار و ارگانیسم» و «کالبد جمعی» و مفهومی از زمان که «زمان پیشرونده[24]» است، بخصوص در کتاب تقسیم کار، خوانشی از دورکیم را امکانپذیر نموده است که ما از آن با عنوان دیدگاه تکاملگرایانه تعین مادی یاد میکنیم. در این برداشت، به نظر میرسد تاکید بر جنبههای مادیانگارانه، چیرگی بیشتری دارد و یک رابطه دیالکتیکی بین ساختار و زیرساختار وجود دارد و حرکت تاریخی بر مبنای زیرساختار _ حجم و تراکم جمعیت، تمرکز و..._ تعین مییابد. این در حالی است که در تقابل با آن و در کتاب صور بنیانی حیات دینی، از کنار هم قرار گرفتن سه مفهوم «ذهن جمعی»، «سوژه جمعی» و «زمان پیشرونده»، شکلی از آگاهی و یا آرمانهای اخلاقی یکه، به مثابه یک نیروی مستقل هدایت کننده زندگی اجتماعی، مفهوم سازی میشود که ما آنرا رویکرد مبتنی بر آگاهی نام نهادهایم. بدین معنا هرچند که وی در بدو امر، آگاهی را محصول تحول زیرساختار میداند، اما لحظهای پس از آن را تصور میکند که در آن آگاهی، بصورت خودبسندهای قابل توضیح میباشد، منطق و استقلال نسبی خویش را دارد و همچنین بر زیرساختار تاثیر گذار است. بدین ترتیب شاید بتوان بر مبنای نظر دورکیم رابطه ای جدلی میان این دو فرض کرد. با این وجود"او هرگز مسائل ناشی از تحلیل این تاثیر متقابل را حل نمیکند و در مواردی که از دگرگونی اجتماعی بحث میکند، گویی از دو مجموعه فرآیند کاملا مستقل صحبت میکند: از یک سو، فرایند های موجود در «زیر ساختار» و از سویی دیگر، فرآیندهایی که در حوزهی آرمانهای اخلاقی هستند." (گیدنز،1384:.152)
به دلایلی که در فوق ذکر شد، ما در نظر داریم ساختار مفهومی و تکاملگرایی نزد دورکیم را در ابتدا با در نظر گرفتن این فرآیند بصورت کاملا مادی انگارانه، و در مرحله دوم، با تاکید بیشتر بر جنبهی آگاهی مورد سنجش قرار دهیم.
2: بخش دوم
پس از طرح مفاهیم فوق و در ادامهِ این نوشتار با بازخوانی آرای دورکیم، به بررسی رابطه همبستگی ارگانیکی و همبستگی مکانیکی پرداخته و خوانشهای موجود در خصوص رابطه تکاملی این دو نوع از همبستگی را، خواه از دیدگاه تکاملگرایانهی تعین مادی، خواه بر اساس رویکرد مبتنی بر آگاهی در توضیح رابطهی این دو نوع از همبستگی، بررسی کرده و بطور خاص نسبت به وضعیت تاریخی کشورهای پسااستعماری مبتنی بر نفت مورد بازبینی قرار میدهیم.
در بررسی دیدگاه تکاملگرایانه تعین مادی دورکیم _که بر کالبد جامعه تأکید گذارده شده و آگاهی اجتماعی، مسکوت میماند_ با تأکید بر سازو کار و یا مکانیزمی که بر اساس آن، تراکم و حجمجمعیت افزایش مییابد، این نکته قابل طرح است که هرچند این عوامل باعث افزایش تقسیمکار میشوند، اما لزوماً در همه شرایط تاریخی، فرآیند تمایز عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی را از یکدیگر بدنبال ندارند. چرا که دورکیم تنها به تجربه خاص کشورهای غربی میپردازد و به هیچ وجه، به وضوح برای ما روشن نمیسازد که افزایش ناگهانی حجم و تراکم جمعیت، چگونه از یک وضعیت ایستای جامعه سنتی]به تعبیر دورکیمی[، امکانپذیر است. در واقع، افزایش حجم و تراکم جمعیت، خود ریشه در متغیرهای دیگری دارد. متغیر جمعیتی در اینجا، متغیری غیر مستقیم[25] است که از متغیر های مستقیم دیگری تاثیر میپذیرد. فقدان چنین مکانیزمی در کارهای دورکیم، باعث شده است تا خوانش هایی از او صورت پذیرد که تجربهی خاص جمعیتیای که متعلق به کشورهای غربی است تجربهای عام پنداشته شده و فرآیند تغییر حجم و تراکم جمعیت در کشورهای دیگر در پرتو مدل اروپایی، مورد ارزیابی قرار گیرد. اما نمودار دموگرافیک جمعیتی کشورهای در حال توسعه] به تعبیر طرفداران مکتب نوسازی[، حکایت از روندی دیگر دارد، روندی که اینهمانی کشورهای درحال توسعه و کشورهای پیشرفته صنعتی در یک روند تکاملی را مورد نقد جدی قرار میدهد.
"مبانی نظری تئوری انتقال جمعیتی،... اساسا مبتنی بر مطالعات انجام شده در زمینه تغییرات مرگ و میر و باروری در کشورهای پیشرفته صنعتی شکل گرفت، به همین لحاظ بلافاصله پس از عنوان شدن تئوری انتقال جمعیتی، به کار گیری آن برای کشورهای] به تعبیر طرفداران مکتب نوسازی[ در حال توسعه و پیشبینی آینده جمعیتی آنها بر اساس آن، مورد انتقاد گروهی از صاحبنظران قرار گرفت. رشد شتابان و بیسابقهی جمعیت در کشورهای در حال توسعه و عدم تحقق پیشبینیهایی که در زمینهی افت سریع باروری صورت گرفته بود، دامنهی این انتقادات را به دههی 1970 میلادی نیز کشاند و قابلیت پیشبینی تئوری انتقال جمعیتی بطور جدیتر زیر سوال رفت." (میرزایی،1385: 74)
بر این اساس، بر خلاف دیدگاه تکامل گرایانه تعین مادی که رابطهای تکامل گرایانه و تک خطی بین همبستگی مکانیکی و ارگانیکی را پیشفرض میگیرد. خوانش ما از دورکیم تحت تأثیر تفسیر مبتنی بر گسست از دوران مدرنِ[26] گیدنز میباشد. بدین معنا، هر چند همبستگی مکانیکی و ارگانیکی با یکدیگر در تعامل هستند، در هر دوره بر اساس یک گسست تاریخی، بطور خاص کمیت یکی بر دیگری تفوق دارد.
در بررسی رویکرد مبتنی بر آگاهی، از خوانش جنیفرلهمان از مفهوم آگاهی/وجدانجمعی برای توضیح مفهوم همبستگی مکانیکی و ارگانیکی استمداد میجوییم. بدین معنا نوعی از همبستگی که از آگاهیهای متمایز نشأت میگیرد، مبنای نظم جدید است. در این نوع از همبستگی، دیگر نه شباهت آگاهیها، بلکه چهره متمایز آنها به مثابهی اندامهاست که در کنار هم، جامعه را دستخوش شکل دیگری از همبستگی میکند و بدین ترتیب اصولاً ذات دوران مدرن مبتنی بر آگاهیهای متمایز و گاهی متناقض است و نه تنها امکان نظم سنتی و بازگشت به اجتماع که استمرار آن مبتنی بر اعتماد و عدم ریسک میباشد، امکان ندارد، بلکه پیشفرض دوران گذار، بدین دلیل زیر سوال میرود که آنچه از آن با عنوان صورنابهنجار_ از عوارض عدم تثبیت همبستگی ارگانیک_ نام برده میشود، ریشه در آگاهیهای متمایز و در نتیجه فقدان معنایی فراگیر، یعنی عنصر ذاتی این دوران دارد. در این معنا، می توان گفت که مدرنیته، کل بشررا وحدت می بخشد. اما این وحدتی معماوار و تناقضآمیز است، وحدتی مبتنی بر تفرقه، این وحدت همه را بدرون گرداب فروپاشی و تجدید حیات مستمر می افکند، گرداب مبارزه و تناقض، ابهام و عذاب." (مارشال برمن، 1386: 4)
با ارائه تعریف فوق که بر مبنای آن صورنابهنجار و یا وضعیت بحرانی نه صرفاً پدیدهای گذرا بلکه ذاتی دوران مدرن در نظر گرفته شده است، تنها میتوان دو نوع وضعیت تاریخی ارزیابی کرد که بر اساس آن بر اثر یک گسست تاریخی، آنگونه که گیدنز پیشنهاد میکند در یک دورهی تاریخی کمیت همبستگی مکانیکی که مبتنی بر آگاهی مطلق/ فراگیر است، تفوق بیشتری بر کمیت همبستگی ارگانیکی داشته و در دورهی تاریخی دیگر، تقابل این دو معکوس میشود و بدین ترتیب در دوران جدید است که بر اساس ذات این نوع از همبستگی سخن از بحران آگاهی و چند پارهگی معنا به میان میآید.
بنابراین دورکیم با طرح آرمان یا دین مدنی به عنوان حداقلی از همبستگی، در شرایطی جامعه مدرن را امکانپذیر[27] میداند که نوعی از آگاهی مشترک که ریشه در همبستگی مکانیکی دارد بر زمینه ای از همبستگی ارگانیک استقرار یابد. درواقع بدون وجود میزانی از آگاهی مشترک، در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیکی، کلیتی بنام جامعه، نمیتواند در اذهان فردی نقش بندد.
بسیار روشن است که دورکیم از لحاظ منطقی، سپس، در مسیری قرار میگیرد که ناچار از سخن گفتن در خصوص دولت به عنوان نهادی است که عهدهدارِ وظیفهی تنظیم و هماهنگیِ هنجارهای تنظیم کننده اجتماعی است. مفهوم دولت در تئوری دورکیم، بسیار بااهمیت و محوری است؛ چرا که جایگاهی میبایست وجود داشته باشد تا به هدایت آگاهیهای مشترک بپردازد. در واقع دولت مدرن از نظر دورکیم، دولتی است که نه تنها نقش سلبی ندارد، بلکه وظیفه مداخله و حل بحرانهای عاطفی و پر نمودن خلأ های اخلاقی و اجتماعی را نیز دارد و به عنوان حامی و پشتوانه اجزاء اجتماعی، نقشی شبیه کاست، خانواده یا (به تعبیر گیدنز کلیسا در جوامع سنتی) را برای فرد بازی میکند و به افراد، در ادامهی زندگی و شکوفا شدن استعدادها یاری میرساند. دولتی که نه تنها باید قابلیت مدیریت اخلاقی جامعه مدرن را بر عهده داشته باشد، بلکه به عنوان یک حوزه مستقل و تمایز یافته از دیگر عرصههای اجتماعی، به شکلی تمام و کمال، نقش داوری، میانجیگری و ایجاد امنیت روانی و اقتصادی را در جامعه مدنی بازی کند. بدین طریق، نقش بسیار اساسی دولت در "بارور نمودن روح بزرگ میهن[28]" (دورکیم،1376: 55) است که لزوم پرداختن به موضوع تعلیم و تربیت را در دیدگاه مفهومی دورکیم پررنگ میکند و او را ناچار از پرداختن به این مقوله مینماید.
از سویی دیگر، هرچند دولت، در دیدگاه کلی به تعبیر دورکیم، نقش مهمی در کاهش بحرانهای دوران جدید و به تعبیر وی صور نابهنجار بازی میکند ، اما در بعضی جوامع همچون ایران،"دولت همچنان مهمترین ابزار کسب قدرت، ثروت و منزلت است. با توجه به این واقعیت مشهود میتوان پرسش... را نسبت به وضع این جوامع چنین طرح کرد: « چرا حاکمیت سیاسی با وجود گرایش به دولتی شدن (عقلایی و غیرشخصی شدن)، که در هیئت دولت- ملت متجلی است، همچون قدرتی عمومی و در انتزاع از منافع ویژه و خصوصی سازمان نمییابد، بلکه به عرصه استراتژیک گروههای ممتاز (دولتی و غیر دولتی) تبدیل میشود؟»" (توفیق،1385:.100و 101)
برای پاسخگویی به سوال فوق، به طرح مفهومی دیگر خواهیم پرداخت که بسیار از آن سود خواهیم جست. برای دستیابی به چنین هدفی، لازم است که علاوه بر «مدل گیدنزی از دوران مدرن» وگسست تاریخی مفروض برای استقرار دو نوع از همبستگی، بر اساس پیشنهاد جامعهشناس آلمانی راینهارت کسلر[29] "مدرنیته را یک شکلبندی اجتماعی فراگیر و متشکل از جامعه- تیپ های متمایز از یکدیگر تلقی کنیم. این جامعه- تیپها که در پیوندی ارگانیک و سلسلهمراتبی با یکدیگر قرار دارند، بر ویژگی ساختاری مشترکی استوارند که با وجود تفاوتهای ماهوی که بین آنها وجود دارد به ما اجازه میدهند از آنها به عنوان جوامع مدرن یاد کنیم ...] بر اساس صورتبندی مبتنی بر همبستگی ارگانیکی.[ شکل بندی مدرنیته در 200سال حیات خود شاهد 3 جامعه- تیپ بوده است: جامعه- تیپ سرمایهداری- صنعتی که در رأس سلسله مراتب مدرنیته قرار دارد. در مقابل این وجه بالادست، جامعه- تیپ شورایی و جامعه- تیپ استعماری و سپس پسااستعماری به مثابه وجوه فرودست این شکلبندی قابل تشخیص هستند. ... در حالی که جوامع مدل شورایی به مثابه جوامع پیشرفته صنعتی وجه بدیل و رقیب جوامع سرمایهداری- صنعتی را تشکیل میدهند، جوامع پسااستعماری به دلیل وابستگی ساختاریشان وجه مکمل جوامع سرمایهداری- صنعتی را میسازند." (توفیق،1385: 98و 99)
در واقع روابط جوامع پسااستعماری و جوامع سرمایهداری– صنعتی نهفته در نوعی تقسیمکار بینالمللی است، مفهومی که آن را از ایمانوئل والرشتاین گرتهبرداری نمودهایم. دلیل وام گرفتن این مفهوم از وی این بوده است که "والرشتاین از تمایز بین توسعهنیافتگی یا سرمایه داری حاشیهای و مرکزی اجتناب کرده و معتقد است که یک نوع سرمایهداری وجود دارد و آن نظام جهانی است. در دستگاه مفهومی والرشتاین، مفاهیم در تحلیل تاریخی- ترکیبی به کار گرفته شدهاند" (ازکیا،غفاری،1384: 306) "و این نظام در سطح بینالمللی دارای تقسیم کار اجتماعی بسیار گستردهای است که هیچ یک از نظامهای دیگر چنین نبودهاند و یکی از خصوصیات آن تقسیمکار و مبادلهی نابرابر میباشد که منجر به قطبیشدن هر چه بیشتر و مرکزیت بعضی مناطق است" (همان: 325)
هرچند عامل حرکت و مکانیزم چنین نظامی در دیدگاه والرشتاین مبتنی بر سرمایه است، در اینجا ما بر خلاف نظر وی، تئوری وی را بر مبنای دستگاه مفهومی دورکیم در نظر آورده و همانگونه که همبستگی ارگانیکی را در سطح جوامع بر مبنای افزایش تقسیم کار به مفهوم درآوردیم، همین پدیده را بصورت مشابه اما در سطحی بینالمللی در ارتباط با افزایش تقسیمکار بینالمللی ارزیابی مینماییم و در ضمن از وجه تکاملی آن اجتناب کرده و مکانیزم تقسیم کار بینالمللی را مبتنی بر گسست مدرنیته تفسیر میکنیم. بدین معنا، همانطور که نهادها در درون جوامع، اندمها یا ارگانهایِ جامعه]در تعبیر ارگانیستی[ را تشکیل میدهند در سطحی وسیعتر، این جوامع هستند که همچون اندامهایی در یک کلیت جهانی با یکدیگر در ارتباط قرار میگیرند.
در واقع وابستگی صنایع و حِرَف جامعه - تیپ پسااستعماری به جوامع سرمایهداری- صنعتی، بطور فزایندهای هر گونه استقلال و خودزایی و ابتکار را از اصناف و صنایع جوامع پسااستعماری سلب میکند و آنها را موجوداتی صرفاً وابسته میسازد که موجودیت خود را فرودستانه در وابستگی ببینند و خود را بصورت نسبی فارغ از هرگونه اقتداری در نظر آورند. بطور منطقی، صنایع وابسته، اصناف مستقل و قدرتمند را نتیجه نمیدهد، بلکه ضعفی ساختاری را در درون اصناف میپرورد که منجر به عدم توانایی ایشان در حفظ و حراست از منافعشان میگردد. ضعف اصناف و تا حدودی وابستگیشان به دولت، زمینه را برای ورود دولت و دخالت در امور آنان فراهم میکند و اصناف را عرصهی تاخت و تاز دولت برای کسب منافع بیشتر میکند و دولت را مهمترین ابزار کسب قدرت، ثروت و منزلت مینماید. این در حالی است که دورکیم یکی از شروط دولت دموکراتیک که وظیفهی آن داوری و هدایت آگاهیهای جمعی است را در وجود اصناف مستقل و قدرتمند بعنوان پلی میان دولت و مردم میدانست. تا اینجا به عوامل برونزا _ یعنی عواملی که خارج از مکانیزم درونی جامعه نقش بازی میکنند_ در توجیه وضعیت خاص جوامع پسااستعماری پرداختیم ؛ از این پس به بررسی عوامل درونزا در توجیه عدم تمایزیابی عرصههای مختلف میپردازیم.
به عنوان یک عامل درونزا _ یعنی عواملی که مبتنی بر ساخت درونی جامعه هستند_ در کشورهای پسااستعماری مبتنی بر نفت، مانند ایران، فروش نفت و درآمد حاصل از آن نقشی تعیین کننده در اقتصاد، بازی میکند. برنامهریزیهای اقتصادی و پروژههایی از این دست، بعلاوه تمام عرصههای اجتماعی دیگر در این کشورها مبتنی بر فروش نفت است. این در حالی است که تمام پروسه استخراج، بستن قردادها، تعیین قیمت و چگونگی برنامهریزی در خصوص نحوه تخصیص درآمدها بر عهده دولت است و در هم تنیدگی فاحشی بین عرصه سیاسی و اقتصادی رخ میدهد. بدین ترتیب با وجود افزایش تقسیم کار، فرآیند تمایزیابی، آنگونه که باید در اینگونه جوامع صورت نمیپذیرد و اشکالات ساختاری موجود، تفکیک عرصهی سیاسی از دیگر عرصههای حیات اجتماعی را امکانپذیر نمیسازد و استقلال دولت بطور جدی زیر سوال میرود. با این وجود علاوه بر موارد مذکور، این احتمال وجود دارد که عوامل بسیار دیگری را نیز بتوان ردیابی کرد که توجیهکننده شرایط خاص این جوامع باشند. با این حال قصد ما در اینجا نه بررسی دقیق این عوامل و ریشهیابی آنها، بلکه نشان دادن این مطلب است که دولت مدرن در تعریف دورکیم با همهی اهمیتی که در مقامِ میانجیگری و داوری ، هدایت آگاهیجمعی، ایفای نقش(به مثابه کلیسا در دوران سنتی) در جهت حمایت های مختلف روانی از افراد و مدیریت جامعه مدرن دارد، در جوامع پسااستعماری مبتنی بر نفت، نه تنها ویژگیهای مندرج در تعریف دورکیم را دارا نیست، بلکه عرصه تاخت و تاز گروههای ذینفع است و نمیتواند نقش خود را بخوبی ایفاء نماید، به نحوی که به عنوان مانعی جدی در فرآیند تمایزیابی و تفکیک دیگر عرصههای حیات اجتماعی، رخ مینماید.
بدین ترتیب، در جوامع پسااستعماری مبتنی بر نفت، دولت مدرن، آنگونه که باید برساخته نمیشود و بجای ایفای نقش داوری و میانجیگری، عرصهی کسب امتیازات و دخالت در دیگر عرصههای حیات اجتماعی، اقتصادی گشته و توانایی هدایت و کنترل آگاهیهای جمعی را از خود سلب میدارد و در این حالت است که صور نابهنجار تقسیمکار رخ میدهد و این بدان معنا است که عدم هماهنگی، آنومی و تقسیمکار اجباری افزایش مییابد. دولت در اینگونه کشورها تمام تلاش خود را بکار میگیرد تا با در دست گرفتن کنترل آگاهی میزانی از وحدت را بصورت آگاهی مشترک تقویت و متحقق سازد. اما اینکه تقویت آگاهی مشترک توسط دولت از چه مکانیزمی برخوردار است، احتیاج به تأمل بیشتری دارد.
برای توضیح میبایست ابتدا، از مفهوم گیدنزی تکه برداری/از جاکندگی (disembedding) به معنای"بیرون کشیدن بعضی مناسبات اجتماعی از زمینه های محلی و ترکیب دوباره آن در فواصل زمانی/فضایی نامحدود" (گیدنز،1382: 32)، سود جست. بدین معنی که ارزشهای سنتی، در قالبهای کاملاً مدرن خود را مجدداً احیاء میکنند و بدین ترتیب همزمانی ناهمزمانیها رخ میدهد. این مفهوم به توضیح شکلهای فرهنگیای میپردازد که هرچند مناسبات درونی و منطق فعالیتهای آنان کاملا مدرن (یعنی عمیقاً تمایز یافته و مبتنی بر تقسیمکار) است، اما ارزشهای سنتی بر آن حکمفرما است و آگاهیای از این دست، ایشان را وحدت میبخشد و به فعالیتهای ایشان معنا میدهد. چنین آگاهی ای، از سویههای مختلفی برخوردار است. بدین معنا که از وجوه یکدستی برخوردار نیست و از میزان فراگیری متفاوتی برخوردار است. ما وجهی از پیامدهای پدیده تکهبرداری را که منجر به شکلگیری آگاهی مشترک، فراگیر و دارای قدرت اجتماعی میشود، مفهوم شدت همبستگی مکانیکی نام می نهیم.
مفهوم «شدت همبستگی مکانیکی» بر میزانی از آگاهی و روابط عاطفی و مبتنی بر احساسات مشترک حکایت دارد که در زمینهای از همبستگی ارگانیک رخ میدهد و به فرد در روند معنایابی و کسب حمایتهای روانی و اخلاقی و ایجاد امنیت و سیاست زندگی یاری میرساند و از تکه برداریِ ارزشهای سنتی در قالبی مدرن ناشی میشود. مجدداً تأکید بر این نکته لازم است که طرح این نوع مفهوم صرفاً ناظر به دوران مدرن است و در زمینهای از همبستگی ارگانیک قابل طرحریزی است.
مفهوم شدت همبستگی مکانیکی آن مفهوم یا حلقه ی مفقوده ای است که با آن می توان قرائتی از دورکیم ارائه داد که از رویکرد دوگانهگرا و تکامل گرا فاصله گرفته و قرائت مبتنی بر آگاهی را برجسته سازد. در این مفهوم این ظرفیت نیز نهفته است که از آن بعنوان سنجه ای برای مقایسه جامعه- تیپ های پیش گفته نیز استفاده شود. چراکه دولت در همه جا به تقویت این نوع از آگاهی دست می یازد تا همبستگی اجتماعی، یا جامعه را امکان پذیر سازد. دولت های پسااستعماری اما به دلایلی که آورده شده است با معضل های بنیادی روبرو هستند که منجر به شکل گیری اشکال دیگر همبستگی، بیرون از هدایت دولت به عنوان نهاد تنظیمگر، می شو د .
قرار گرفتن «بعد شدت» در کنار مفهوم همبستگی مکانیکی، به شکلی از بعدپردازیِ این مفهوم دلالت میکند که ناظر بر کیفیت آن است و در مقابل بعد کمیت قرار گرفته است. بدین معنا هرچند غلبه، احاطه و افزایش کمیت همبستگی مکانیکی بر زندگی اجتماعی که مبتنی بر آگاهی فراگیر است، به هیچ وجه در دوران مدرن (یعنی در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیکی) امکان ظهور ندارد، با اینحال این امکان وجود دارد که تحت شرایطی بر شدت آگاهیهای جزئی افزوده شود و بدین ترتیب شدت همبستگی مکانیکی افزایش یابد.
پس از طرح مفهوم شدت همبستگی مکانیکی، میتوان نشان داد که دولت تلاش میکند تا با پررنگ نمودن وجهی از این آگاهی مشترک و تقویت کردن شدت همبستگی مکانیکی ناظر بر آن، و مسکوت نهادن بخشهای دیگر آگاهی، تداوم خود را امکانپذیر نماید. (بطور مثال تقویت گرایشهای ملی با سویههای مذهبی ویا گرایش به تشکیل امت واحد اسلامی در دولتهای ایران پس از انقلاب 57)
بنابراین گوشههایی از این آگاهی را به سخن در میآورد که در راستای اهداف دولت-ملت سازی باشد و اقشار بیشتری از مردم را تحت پوشش درآورد. میزان توفیق این تلاشها در شرایط مختلف، متغیر است و از جمله اقشاری از مردم را که به نوعی منافع خود را در حفظ تقسیمکار موجود میدانند به خود جلب مینماید و آنان را انسجام میبخشد. تا اینجا میزانی از آگاهی مشترک که ریشه در همبستگی مکانیکی دارد بازتولید میشود و جامعه را امکانپذیر میکند.
بی شک این نوع از همبستگی (یعنی همبستگی مکانیکی)، نمیتواند بسیاری از اجزاء اجتماعی را پوشش دهد و ایشان را خارج از دایره محدود خود قرار میدهد. چرا که، ضعفهای ساختاری دولت که در بالا از آن سخن رفت، باعث میگردد دولت در انجام این وظیفه کلیدی خود توفیق نیابد. در این شرایط گوشههایی از این آگاهی مشترک امکان ظهور مییابند که فرد را در خلأهای ناشی از ضعفهای دولت مدرن حمایت کنند و به افراد در فرآیند معنایابی یاری رسانند. در نتیجه این نوع فرآیند معنایابی یا عدم پذیرش روایت/ هنجار غالب، زمینه را برای بروز نهادها و یا پدیدههایی (همچون فامیلگرایی وهیئتهای مذهبی افراطی و بنیادگرا، گروههای مافیایی) آماده میکندکه در مقابل دولت میایستد ودر تشدید ضعفهای آن نقش ایفا میکند . بدین شکل اگر از تعبیر دورکیمی استفادهکنیم شکلهای نابهنجار این نوع از همبستگی (در اینجا، نابهنجار به هیچ وجه، ارائه قضاوت ارزشی در خصوص این مفهوم نیست) رخ میهد که در این مقاله، بدان نخواهیم پرداخت. چرا که بررسی و تحقیق در خصوص شدت همبستگی مکانیکی نابهنجار، روشهای کیفی را طلب میکند و مجالی دیگر را میطلبد. در این تحقیق ما صرفاً به بررسی متغیر شدت همبستگی مکانیکی و متغیر صور نابهنجار میپردازیم.
بدین ترتیب، هرچند که در دوران مدرن کمیت همبستگی ارگانیکی، تفوق بیشتری برکمیت همبستگی مکانیکی دارد و گسترش بیشتری مییابد، اما این هرگز بدان معنا نیست که لزوماً با کاهش کمیت همبستگی مکانیکی ازمیزان شدت همبستگی مکانیکی، نیز کاسته شود.
به نظر ما افزایش و کاهش شدت همبستگی مکانیکی، تحت تأثیر ضعفهای دولت مدرن و صور نابهنجار ناشی از آن به عنوان یک مفهوم کلی و مفاهیم جزئی مندرج در آن یعنی آنومی، تقسیمکار اجباری و عدم هماهنگی است. متغیر صور نابهنجار در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیکی و در شرایط پیچیده تاریخی، میتواند میزانهای متفاوتی را اختیار کند. بر اساس این رویکرد، میزان صور نابهنجار(به تعبیر دورکیمی) بر میزان شدت همبستگی مکانیکی تأثیر میگذارد و ما اینگونه فرض کردهایم که با افزایش میزان آن از شدت همبستگی مکانیکی کاسته میشود. این بدان معنا است که هرچه میزان متغییرهایی همچون آنومی، عدم هماهنگی و تقسیمکار اجباری در جامعه، تحت تأثیر ضعفهای دولت مدرن، افزایش یابد، از میزان آگاهیِ فراگیری که دولت در راستای افزایش همبستگی اجتماعی و امکانپذیری جامعه ترویج میکند، کاسته میشود و در یک کلام از میزان شدت همبستگی مکانیکی کاسته میشود. بدین ترتیب و بر اساس مطالبی که در بالا ذکر شد در ذیل به طرح چهار فرضیه میپردازیم.
فرضیات پژوهش
1. به نظر میرسد صور نابهنجار بر شدت همبستگی مکانیکی موثر است.
2.به نظر میرسد آنومی بر شدت همبستگی مکانیکی موثر است.
3. به نظر میرسد تقسیم کار اجباری بر شدت همبستگی مکانیکی موثر است.
4. به نظر میرسد عدم هماهنگی بر شدت همبستگی مکانیکی موثر است.
روش تحقیق
روش این تحقیق کمی واز نوع پیمایش بوده و واحد تحقیق در این پژوهش فرد است. در توضیح روش تحقیق، ابتدا مفاهیم اصلی تحقیق بر مبنای فرضیات تحقیق تعریف نظری و عملیاتی میشوند. سپس روش انتخاب نمونه آماری به طور مختصر بیان میگردد. در نهایت با استفاده از پرسشنامه محققساخته و پس از بررسی اعتبار و رواییِ وسیله اندازهگیری( پرسشنامه) به سنجش متغیرها پرداخته میشود.
تعریف نظری و عملیاتی:
متغییر مستقل اصلی تحقیق، مفهوم صور نابهنجار است. این مفهوم از جنس تقسیم کار است و یک مفهوم کلی میباشد و حکایت از وجود شکل خاصی از تقسیمکار دارد که فصل قریب[30] آن نابهنجار بودن آن است این مفهوم با اشاره به سه مفهوم جزئی ذیل برساخته و تدقیق میشود. این مفاهیم عبارتند از:
1.آنومی: بر مبنای کتاب تقسیمکار اجتماعی،این مفهوم به این امر دلالت میکند که تقسیمکار در دوران مدرن به معنای وسیعکلمه_ (یا به عبارت دیگر نقشهای اجتماعی)_ نمیتوانند در یک کل وحدتبخش انسجام یابند. بدین معنا، نقشهای اجتماعی(به تعبیر دورکیم) لااقل در بخشی از دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیکی، به نحوی، آنگونه که باید بر مبنای حصول تصورِ کلیتی وحدتبخش و فراگیر شکل نمیگیرد و دچار نابسامانی/ آنومی میشوند. به بیان دیگر،این مفهوم، عبارت از فقدان آگاهی وحدتدهنده/ معنادهندهی مبتنی بر اجماعی کلی، تحت لوای هنجارهای اجتماعی است.
برای ساخت این شاخص بطور عملیاتی از معرفهایی همچون:الف)میزان معنا دهی هویت ملی فرد بر کنش های جامعویاش،ب)میزان معنا دهی هویت دینی فرد بر کنش های جامعویاش، ج)میزان معنا دهی ارزشهای عام انسانی در نظر فرد بر کنش های جامعویاش سود جستهایم و در مجموع با طرح 10سوال با استفاده از طیف لیکرتی 5 گزینهای سنجیده شده است
2.تقسیم کار اجباری: این مفهوم بر اساس کتاب تقسیمکار اجتماعی نوعی از تقسیمکار در دوران مدرن را مدنظر دارد که افراد در آن از آزادیهای لازم در استفاده از استعدادها و تواناییهای خود در انتخاب شغل، برخوردار نیستند." ولی معنای کلمه نباید ما را به اشتباه بیندازد. منظور از اجبار هر نوع مقررات و قاعدهبندی نیست، زیرا تقسیمکار،...ناگزیر از برقرار کردن مقررات و قاعدهبندی است."(دورکیم،1381 : 333)
برای ساخت این شاخص بطور عملیاتی از معرفهایی همچون: الف)تناسب رشته تحصیلی و شغل، ب)میزان آزادی فرد در انتخاب شغل، ج)تناسب تواناییها و استعداد فرد با شغل سود جستهایم و با طرح 6 سوال با استفاده از طیف لیکرت 5 گزینهای سنجیده شده است.
3.عدمهماهنگی: نوعی از تقسیمکار در دوران مدرن که در آن، "چنان نقشها توزیع شدهاند که مادهی کافی برای فعالیت افراد عرضه نمیکنند. ...] البته [موضوع بحث جنبهی اقتصادی پدیده نیست.آن چه مدنظر است واقعیت دیگری است که همراه اتلاف نیروی اقتصادی پیش میآید، و آن ناهماهنگی کم و بیش مهم وظایف و نقشها با یکدیگر است.(همان:345) در واقع این مفهوم حکایت از نقشهای موازی دارد که به تعبیر دورکیم با هم درست نمیخوانند و احساس وابستگی متقابل آنها نسبت به هم چندان کامل نیست.
معرف های این شاخص عبارتند از: الف)هماهنگی امور در محیط زندگی(محله)، ب)هماهنگی امور در محیط کار، ج)هماهنگی امور در سرویسدهی دولت(بیمه، انجام امور اداری و...)، د)هماهنگی سیاستهای کلان (اقتصادی،سیاسی،فرهنگی) کشور، ح)هماهنگی امور آموزشی و با استفاده ازطیف لیکرتی 5 گزینهای و 12 سوال سنجیده شده است.
متغییر وابسته این تحقیق شدت همبستگی مکانیکی است که بر وجهی از پیامدهای پدیده تکهبرداری که منجر به شکلگیری آگاهی مشترک، فراگیرو دارای قدرت اجتماعی میشود، تأکید دارد. این مفهوم از جنس همبستگی مکانیکی است و فصل قریب آن قرار گرفتن در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیکی است. بدین معنا سخن گفتن از این مفهوم تنها در دوران مدرن امکانپذیر است. این مفهوم بر میزانی از آگاهی و روابط عاطفی و مبتنی بر احساسات مشترک حکایت دارد که در زمینهای از همبستگی ارگانیک رخ میدهد و در ادامه مفهوم تکه برداریِ ارزشهای سنتی در قالبی مدرن قرار گرفته است و فرد را در روند معنایابی و کسب حمایتهای روانی و اخلاقی و ایجاد امنیت یاری میرساند.
برای سنجش عملیاتی این مفهوم به شاخص سازی آن در سه بعد شدت همبستگی مکانیکی در میان گروههای فامیلی، گروههای مذهبی، گروههای دوستان پرداخته شد و با مجموع 18 سوال و در هر مورد با معرفهایی همچون: الف)میزان تعلق خاطر عاطفی فرد به گروه، ب)میزان آگاهیبخشی گروه، ج)میزان پیروی فرد از هنجارهای گروه، د)میزان تکیه فرد به گروه در انجام کنشهای اجتماعی در طیف لیکرتی 5 گزینهای مورد سنجش قرار گرفت.
همینطور متغییر کنترل پایگاه اقتصادی- اجتماعی بر اساس مجموع امتیازات سه مولفهای که در ذیل نشان داده شده است، یعنی: تحصیلات، شغل و میزان در آمد بصورت رتبهای طبقه بندی شده، پایگاههای اقتصادی- اجتماعی بالا و متوسط و پائین را تشکیل میدهند.
نوع شغلها در گروههای کارگری و شغلهای یدی، کارمندان(اعم از بخش خصوصی و دولتی)، شغل آزاد، شغل آزاد و دولتی با تخصص بالا ردهبندی شده اند.
تحصیلات: تحصیلات پائین (مدرک تحصیلی تا دیپلم)، تحصیلات متوسط(مدرک تحصیلی فوق دیپلم و لیسانس)،مدرک تحصیلی بالا( مدرک تحصیلی فوق لیسانس و دکتری)
درآمد: میزان در آمد ماهیانه در 5 سطح: درآمد پائین ( تا 300000تومان)، درآمد متوسط رو به پائین(300000 تا 500000 تومان)، درآمد متوسط(500000 تا 700000 تومان)، درآمد متوسط رو به بالا(700000تا 1100000 تومان) و در آمد بالا(بیشتر از 1100000)
اعتبار و روایی:
در بررسی اعتبار ابزار تحقیق، علاوه بر ارائه پرسشنامه و چارچوب نظری این تحقیق به اساتید با تجربهای در این فن و کسب تأئید از ایشان به تحلیل عاملی سوالات پرسشنامه در چارچوب مولفههای در نظرگرفته شده برای مفاهیم پرداخته شد و با توجه به آزمون KMOو آزمون بارتلت، داده ها برای تحلیل عاملی مناسب بودند .
برای بررسی و سنجش روایی( Reliability ) ابزار تحقیق، با استفاده از آزمون آلفای کرونباخ و نرم افزار spss ، پرسشهای مندرج در پرسشنامه که مربوط به متغیرهای شدت همبستگی مکانیکی، تقسیمکار اجباری، آنومی، عدم هماهنگی و در نهایت متغیر صور نابهنجار بودهاند را آزمودهایم که نتایج آن اینگونه گزارش شده اند: میزان آلفای کرونباخ مقیاس متغیر آنومی: 0.765، میزان آلفای کرونباخ مقیاس متغیر عدم هماهنگی:0.717، میزان آلفای کرونباخ مقیاس متغیر تقسیم کار اجباری: 0.883، میزان آلفای کرونباخ مقیاس متغیر صور نابهنجار: 0.795 ، میزان آلفای کرونباخ مقیاس متغیر شدت همبستگی مکانیکی: 0.914 . همینطور که از نتایج مشهود است، میزان 0.7 ≤ α میباشد و این بدان معنی است که سوالات از روایی لازم برخودار بوده اند.
جدول شماره 1: آلفای کرونباخ متغیرهای مستقل و وابسته
|
α کرونباخ |
α کرونباخ بر مبنای آیتم های استاندارد |
تعداد آیتم ها |
آنومی |
0.779 |
0.765 |
10 |
عدم هماهنگی |
0.717 |
0.717 |
10 |
تقسیمکار اجباری |
0.880 |
0.883 |
6 |
شدت همبستگی مکانیکی |
0.913 |
0.914 |
22 |
صور نابهنجار |
0.802 |
0.795 |
24 |
انتخاب جامعه ونمونه آماری:
جامعه آماری این پژوهش، که در سال 1387 در شهر تهران انجام گرفته است، متشکل از زنان و مردان در محدوده سنی 15 تا 65 سالِ ساکن مناطق 22 گانه تهران میباشد، بدین نحو که جمعیت بین 15 تا 20 سال جمعیت نوجوان، جمعیت 21 تا 35 سال را به عنوان جمعیت جوان، 36 تا 50 سال به عنوان جمعیت میانسال و 51 تا 65 سال تحت عنوان جمعیت سالخورده ردهبندی شدهاند. شیوه نمونهگیری در این پژوهش، نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای- طبقهبندی است. بدین نحو ما در بدو امر با در نظر گرفتن مناطق 22 گانه شهرداری تهران، بر اساس روش نمونهگیری خوشهای به تقسیم آن به سه بخشِ شمال، مرکز و جنوب پرداختیم. سپس از میان هر بخش، با توجه به جایگاه منطقهای که بطور آماری در میانهِ طیف نقشه جغرافیاییِ هر یک از بخشهای شمال و جنوب و مرکز واقع است، به انتخاب یک منطقه شهرداری، (یعنی مناطق 3و 6 و 16 ) پرداختیم. در مرحله بعد به طبقهبندی هر منطقه بر اساس صفحات(sheet) نقشهبرداری مرکز آمار ایران پرداخته و در هر منطقه پرتراکمترین صفحه انتخاب شد. بدین ترتیب که در منطقه 3: (صفحه14)، در منطقه 6:( صفحه 10) و در منطقه 16: (صفحه 7) برگزیده شد. سپس با انتخاب متناسب وتصادفی چند خیابان در هر صفحه، به آدرسهای پستی، بصورت یکدر میان مراجعه و با توجه به ترکیب سنی و جنسی، بشکل تصادفی، با اولین شخصی که به درب منزل مراجعه نمود، مصاحبه نمودیم. برای برآورد حجم نمونه در این تحقیق از فرمول کوکران سود جستهایم. بدین ترتیب، بر اساس جمعیت جامعه آماری که معادل 5918462 نفر میباشد، n معادل 384 نفر بدست آمد که آن را به تقریب معادل 393 نفر قرار دادیم. در نهایت در این تحقیق از مصاحبه با پرسشنامه محققساخته به عنوان ابزار گردآوری اطلاعات استفاده شد.
یافتههای تحقیق
آمار توصیفی:
سن پرسش شوندگان در این تحقیق، عبارت از افراد 15 تا 65 ساله مناطق 3 و 6 و 16 تهران بوده است که بصورت نمونهگیری خوشهای از مناطق 22 گانه تهران انتخاب شده است. میانگین سنی پرسششوندگان 34 سال است و افراد به چهار گروه نوجوانان، جوانان، میانسالان و سالخوردگان ردهبندی شده اند. 42.7 درصد از پرسششوندگان را زنان و 57.3 درصد را مردان تشکیل میدهند. پرسششوندگان به سه پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا با درصد فراوانی 10.2درصد، پایگاه اقتصادی- اجتماعی متوسط با درصد فراوانی 51.4 درصد و پایگاه اقتصادی- اجتماعی پائین با درصد فراوانی38.4 درصد طبقهبندی شده اند.
متغیرهای اصلی پژوهش عبارتند از: شدت همبستگی مکانیکی به عنوان متغیر وابسته که با واریانس 180.368 و انحراف معیار 13.430 از بیشترین میزان پراکندگی برخوردار است و بزرگترین دامنه تغییرات را دارا میباشد. متغیرهای مستقل تحقیق نیز عبارتند از: تقسیمکار اجباری با واریانس 43.535 و انحراف معیار 6.598 ، عدمهماهنگی با واریانس 29.716و انحراف معیار 5.451 و در نهایت متغییر آنومی با واریانس 33.634 و انحراف معیار5.800، که هرسه زیر مولفه متغیر مستقل صورنابهنجار میباشند. این متغیر با واریانس 152.99پس از متغیر وابسته تحقیق، از بیشترین پراکندگی بروردار است.
آمار استنباطی:
در بررسی استنباطی متغیرهای تحقیق، همانگونه که در جدول شماره 1 نشان داده شده است، رابطه دو متغیر آنومی و شدت همبستگی مکانیکی در سطح رتبهای با سطح معناداری0.000 sig= ، معکوس، معنی دار و معادل(0.409 -) است . بدین معنا که با افزایش آنومی شهروندان تهرانی، شدت همبستگی مکانیکی ایشان کاهش مییابد. به همین شکل افزایش عدمهماهنگی شهروندان تهرانی، (البته با تعمیم نمونه آماری) با کاهش شدت همبستگی ایشان رابطهای معادل( 0.294 -) دارد. به بیان آماری، رابطه دو متغیر عدم هماهنگی و شدت همبستگی مکانیکی در سطح رتبهای با سطح معناداری0.000 sig=، معکوس و معنادار است. با این وجود رابطه دو متغیر تقسیمکار اجباری و شدت همبستگی مکانیکی در سطح رتبهای معنادار نمیباشد که در جای خود قابل بررسی است.
در نهایت رابطه دو متغیر صور نابهنجار و شدت همبستگی مکانیکی در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداری sig=0.000 و میزان(0.396-) معکوس و معنادار است. آزمون اسپیرمن، نشاندهنده رابطهای قوی بین دو متغیر صور نابهنجار و شدت همبستگی مکانیکی است و حاکی از آن است که در شهر تهران، هرچه صور نابهنجار بیشتر شود، شدت همبستگی مکانیکی کاهش مییابد. در سطح رتبهای نیز، با بالارفتن پایگاه اقتصادی- اجتماعی از شدت همبستگی مکانیکی کاسته میشود و این دو متغیر رابطهای معکوس و معنی دار با یکدیگر دارند. به بیان دیگر پاسخگویان در پایگاههای اقتصادی- اجتماعی بالا در شهر تهران از شدت همبستگی کمتری نسبت به پاسخگویان در پایگاههای اقتصادی- اجتماعی پائین برخوردار هستند.
جدول شماره2: آزمون اسپیرمن متغیرهای مستقل و وابسته تحقیق در سطح رتبهای
|
صور نابهنجار
|
شدت مکانیکی همبستگی
|
آنومی |
تقسیم کار اجباری
|
عدم هماهنگی
|
پایگاه اقتصادی-اجتماعی
|
||
Spearman's rho
|
شدت همبستگی مکانیکی |
Correlation Coefficient |
-.396 |
1.000 |
-.409 |
-.094 |
-.294 |
-0.113 |
Sig. (2-tailed) |
.000 |
. |
.000 |
.062 |
.000 |
0.025 |
||
|
|
فراوانی |
393 |
393 |
393 |
393 |
393 |
393 |
بر ا ساس آزمون T تفاوت معنیداری بین شدت همبستگی مکانیکی در گروهای جنسی ملاحظه نمیشود و آزمون F تفاوت معناداری را در بین پایگاههای اقتصادی- اجتماعی مختلف در میزان شدت همبستگی مکانیکی نشان نمیدهد. در نتیجه، تفاوت معناداری درشدت همبستگی مکانیکی میان زنان و مردان در پایگاههای اجتماعی- اقتصادی بالا و متوسط و پائین وجود ندارد.
، شدت همبستگی مکانیکی بر حسب پایگاه اقتصادی_ اجتماعیANOVAجدول شماره3: آزمون
تغییرات |
مجموع مجذورات |
درجه آزادی df |
مجذور میانگین |
F |
Sig. |
بین گروهی |
1003.502 |
2 |
501.751 |
2.807 |
.062 |
درون گروهی |
69700.747 |
390 |
178.720 |
|
|
مجموع |
70704.249 |
392 |
|
|
|
جدول شماره4: آزمونT مستقل متغیر شدت همبستگی مکانیکی بر حسب گروههای جنسیتی
|
Levene's Test تست لیون |
تستT |
||||||||
F |
Sig. |
t |
درجه آزادیdf |
Sig. (2-tailed) |
تفاوت میانگین |
تفاوت اشتباه استاندارد |
95% Confidence Interval of the Difference |
|||
1.506
|
.220
|
|
|
|
|
|
کران پائین |
کران بالا |
||
شدت همبستگی مکانیکی
|
Equal variances assumed |
.404 |
391 |
.687 |
.553 |
1.371 |
-2.142 |
3.248 |
||
Equal variances not assumed |
.410 |
377.698 |
.682 |
.553 |
1.350 |
-2.101 |
3.208 |
بررسی فرضیهها
فرضیات چهارگانه تحقیق، تأثیرگذاری متغیرهای اصلی تحقیق را بر متغیر وابسته پیشفرض نموده بود که با بررسی و انجام آزمونهای مختلف، هر چها فرضیه تأیید گردید. پیش از بررسی فرضیه اول، رابطه دو متغیر صور نابهنجار و شدت همبستگی مکانیکی در سطح فاصلهای با استفاده از آزمون پیرسون مورد ارزیابی قرار گرفته است. بر اساس این آزمون، میزان r (همبستگی دو متغیر) در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداریsig=0,000 ، برابر با (0.410 - ) میباشد. بنابراین همبستگی این دو متغیر معکوس و معنادار است. با این پیشفرض، از روش Enter به بررسی فرضیه اول و تحلیل رگرسیون پرداخته شده است و با توجه به اینکه میزان R برابر0.410 میباشد، صورنابهنجار 0.410 درصد از متغیر شدت همبستگی مکانیکی را تبیین میکند و همینطور ضریب تعیین R برابر 0.168 و R تعدیل شده 0.166 میباشد. میزان Beta مساوی (0.410-) بدست آمده و در نهایت فرضیه=1 H ( فرضیه رد فرضیهH = 0 ) تأئید میگردد.
در بررسی فرضیه دوم، بدواً همبستگی دو متغیر شدت همبستگی مکانیکی و آنومی در سطح فاصلهای با استفاده از آزمون پیرسون مورد ارزیابی قرار گرفت. میزان r (همبستگی دو متغیر) در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداریsig=0,000 ، برابر با (0.507 - ) میباشد. بنابراین همبستگی این دو متغیر معکوس و معنادار است. از سوی دیگر با استفاده از روش Enter به بررسی فرضیه دوم پرداخته شد و با توجه به میزان R برابر0.507، متغیر آنومی 0.507 درصد از متغیر شدت همبستگی مکانیکی را تبیین میکند و همینطور ضریب تعیین R برابر 0.257 و R تعدیل شده 0.255 میباشد. در نهایت در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداری0.000 sig= و میزان (0.507-) = Beta ، فرضیه=1 ) H ) فرضیه رد فرضیهH = 0 ) تأئید میگردد.
در بررسی فرضیه چهارم، همبستگی دو متغیر عدم هماهنگی و شدت همبستگی مکانیکی را در سطح فاصلهای با استفاده از آزمون پیرسون مورد ارزیابی قرار دادیم. بر اساس یافتهها، در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداریsig=0,000 ، میزان r (همبستگی دو متغیر) برابر است با (0.274 - ) . بنابراین رابطه این دو متغیر معکوس و معنادار است. بر اساس نتایج فوق، از روش Enter به بررسی فرضیه چهارم و تحلیل رگرسیون پرداخته که میزان R برابر0.274 و بنابراین عدم هماهنگی 0.274 درصد از متغیر شدت همبستگی مکانیکی را تبیین میکند و همینطور ضریب تعیین R برابر 0.075 و R تعدیل شده 0.073 میباشد. همبستگی دو متغیر، مجدداً در سطح فاصلهای مورد برسی قرار گرفته و نتایج فوق تأکید گردید. نهایتاً، در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معناداری sig=0,000 میزان Beta مساوی (0.274-) بدست آمده و فرضیه=1 H ( فرضیه رد فرضیهH = 0 ) تأئید میگردد.
در بررسی فرضیه سوم، رابطه دو متغیر تقسیم کار اجباری و شدت همبستگی مکانیکی را در سطح فاصلهای با استفاده از آزمون پیرسون مورد ارزیابی قرار میدهیم. این نکته را یادآور میشویم که در بررسی رابطه دو متغیر شدت همبستگی مکانیکی و تقسیمکار اجباری در سطح رتبهای، رابطه این دو متغیر معنادار نمینمود، با این وجود در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداری0.05≤ 5sig=0,0 که در محدوده بزرگتر، مساوی 0.05 میگنجد، میزان r (همبستگی دو متغیر) برابر است با (0.097 - ) و بنابراین رابطه این دو متغیر معکوس و معنادار است. دوگانگی نمایش داده شده( اثبات وجود رابطه و عدم وجود آن) همانطور که وعده دادیم،موضوعی خواهد بود که در آزمونها و مباحث بعدی چگونگی آن را بررسی خواهیم کرد. اما پیش از پرداختن به مسئله فوق، به تست فرضیه سوم با استفاده از روش Enter میپردازیم. با توجه به میزان R برابر0.097 تقسیمکار اجباری 0.097 درصد از متغیر شدت همبستگی مکانیکی را تبیین میکند وهمینطور ضریب تعیین R برابر 0.009 و R تعدیل شده 0.007 میباشد و این بدان معنا است که رابطه این دو متغیر بسیار ضعیف است. نتیجتاً، با همه تفاسیری که در فوق ذکر شد، در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معناداری 05 sig=0, میزان Beta برابر (0.097-) بوده، و در نهایت فرضیه=1 H ( فرضیه رد فرضیهH = 0 ) تأئید میگردد. بطور خلاصه میتوان ذکر کرد که پس از تست فرضیات در این بخش، هر چهار فرض این تحقیق تأئید میگردد.
در بررسی دو متغیر شدت همبستگی مکانیکی و تقسیمکار اجباری در سطح رتبهای همانگونه که ذکر شد، رابطه معنیداری دیده نمیشد، با این وجود در سطح فاصلهای و با استفاده از آزمون پیرسون، همبستگی این دو متغیر در سطح ضعیفی تأئید میگردد(جدول شماره 4).
جدول شماره5: آزمون پیرسون متغیر تقسیم کاراجباری و شدت همبستگی مکانیکی
|
شدت همبستگی مکانیکی
|
عدم هماهنگی
|
|
شدت همبستگی مکانیکی
|
Pearson Correlation |
1 |
-.097 |
Sig. (2-tailed) |
|
.05 |
|
فراوانی |
393 |
393 |
|
تقسیمکار اجباری |
Pearson Correlation |
-.097 |
1 |
Sig. (2-tailed) |
.05 |
|
|
فراوانی |
393 |
393 |
به منظور توجیه این دوگانگی و بررسی دقیقتر همبستگی این دو متغیر از آزمون همبستگی جزئی/تفکیکی استفاده گردید. با کنترل متغیر عدمهماهنگی در بررسی همبستگی دو متغیر شدت همبستگی مکانیکی و تقسیمکار اجباری، همبستگی این دو کاملاً کاذب نمایش داده شد و مشخص گردید که در واقع متغیر تقسیمکار اجباری ذیل متغیر عدمهماهنگی قرار میگیرد. در نتیجه، متغیرهای تقسیمکار اجباری و شدت همبستگی مکانیکی با یکدیگر همبستگی مستقیم ندارند. بدین ترتیب، پس از بررسی رابطه دو متغیر تقسیمکار اجباری و شدت همبستگی مکانیکی با استفاده از آزمونهای همبستگی تفکیکی _ هنگامی که متغیر عدمهماهنگی در کنترل باشد_ مشخص گردید که رابطه این دو متغیر کاذب میباشد.
جدول شماره6: آزمون همبستگی تفکیکی برای شدت همبستگی مکانیکی و تقسیمکار اجباری
متغیرهای کنترل
|
|
شدت همبستگی مکانیکی
|
تقسیم کار اجباری |
|
عدم هماهنگی |
شدت همبستگی مکانیکی |
Correlation |
1.000 |
-.034 |
Significance (2-tailed) |
. |
.502 |
||
df |
0 |
390 |
||
تقسیم کار اجباری |
Correlation |
-.034 |
1.000 |
|
Significance (2-tailed) |
.502 |
. |
||
df |
390 |
0 |
بدین معنا و بر خلاف پیشفرض، صور نابهنجار که تأثیری جدی بر میزان شدت همبستگی مکانیکی دارد، تنها از دو متغیر جزئی آنومی وعدمهماهنگی تشکیل شده است و متغیر تقسیمکار اجباری، ذیل مفهوم عدمهماهنگی است. این نتیجه که از دادههای تجربی پیمایش شهر تهران بدست آمده است، شکلبندی مفهومی دورکیم را با تغییراتی مواجه مینماید که در جای خود میتواند بسیار بحثبرانگیز باشد.
در توضیح این مطلب، میتوان اینگونه استدلال کرد که به نظر میرسد در کارهای دورکیم، طرح مفهوم تقسیمکار اجباری، در لحظاتی، در چالش با دیدگاههای مارکس اتفاق افتاده است. بطور مثال در توضیح این مفهوم اشاره میکند:
"شرط ضروری و کافی این نوع تعادل] رفع اجبارگونگی تقسیمکار[ در قراردادها این است که دو طرف قرارداد از لحاظ شرایط خارجی قراردادها در وضعیتی برابر باشند. و چون تعیین ارزش اشیاء امری پیشینی نیست بلکه از نفس معاملات برمیخیزد، پس لازم است که افراد مبادله کننده برای برآورد ارزش کار خویش نیروی دیگری جز آنچه حاصل شایستگی اجتماعی آنهاست در اختیار نداشته باشند. اگر این شرایط تأمین شود در این صورت ارزش اشیاء درست معادل خدمات حاصل از آنها و معادل زحمتی است که برای آنها کشیده شده است، زیرا هر عامل دیگری که ممکن است در این ارزش تأثیری بگذارد در این جا علیالاصول حذف شده خواهد بود. البته، تردیدی نیست که شایستگی ذاتی خود اشیاء همیشه سبب خواهد شد که که افراد وضع نابرابری در جامعه داشته باشند."(دورکیم،1381: 340)
حال با عنایت به ملاحظات چالشبرانگیز فوق، با استفاده از ابزارهای منطقی، چگونگی برساختن این مفهوم را بررسی میکنیم. از بابت منطق صوری یک تعریف کامل/حد تام[31]، تعریفی مبتنی بر جنس قریب و فصل قریب خواهد بودو همانگونه که پیش از این در تعریف مفاهیم ذکر شد این دو مفهوم یعنی تقسیمکار اجباری و تقسیمکار ناهماهنگ از یک جنس_ به لحاظ منطق صوری_ هستند و با این وجود، فصل قریب یکی اجباری بودن و دیگری ناهماهنگ بودن است. چنانچه به واشکافی دقیقتر فصل قریب این دو مفهوم بپردازیم، پی خواهیم برد که از نظر منطق صوری، اجباری بودن خود در ذیل عدمهماهنگی قرار میگیرد و از این باب این دو مفهوم با هم تداخل دارند. ممکن است اشکال بگیرند که اصولاً سنجش مفاهیم در دوران پساکانتی و یا در دوران مدرن با استفاده از منطق صوری خود تناقض آمیز است. با این پیشفرض میتوان با استفاده از منطق ترافرازنده به بررسی این دو مفهوم بپردازیم. در این خصوص هرچند در نگاه اول برساختن آروینی/تجربی منطق عدم هماهنگی با منطق تقسیم کار اجباری تفاوتهایی را به ذهن متبادر میسازد، اما با نگاه عمیقتر این نکته روشن میگردد که چنانچه سطح انتزاع اجباری بودن را بالا بریم، آن را در دایره عدم هماهنگی خواهیم یافت و از این بابت در ذیل مفهوم دیگر خواهیم بود. با همه این تفاسیر، در صورتیکه سطوح مختلف این دو مفهوم را با استفاده از منطق دیالکتیک[32] در نظر آوریم، آنگاه تمایز بین این دو مفهوم خود را نمایان میکند. بدین شکل که تنها هنگامی مفهوم عدم هماهنگی را در حرکت باز مییابیم که عامل تقسیم کار اجباری را در آن به عنوان عامل محرک لحاظ نمائیم و در نظر آوریم که تنها زمانی عدم هماهنگی به نفع هماهنگی بیشتر و یا کمتر میل مینماید که تقسیم کار اجباری به عنوان یک آنتیتز نقش خود را ایفاء نماید.
بررسی متون اصلی دورکیم و رویکرد غالب وی در آثارش تا جاییکه نگارنده اطلاع دارد، نشانی از بکارگیری منطق دیالکتیک را در خود ندارد و وجه غالب آثارش مبتنی بر منطق صوری است. به بیان دیگر، به نظر میرسد این دو مفهوم(یعنی عدم هماهنگی و تقسیمکار اجباری) بر مبنای منطق آثار دورکیم با یکدیگر تداخل دارند. با این حال تداخل این دو مفهوم، موضوعی است که احتیاج به تحقیقات و بررسیهای بیشتری دارد.
رگرسیون
در بررسی رگرسیونی متغیرهای تحقیق، ابتدا متغیرهای مستقل و کنترل تحقیق نسبت به متغیر وابسته شدت همبستگی مکانیکی مورد آزمون قرار گرفتند و با توجه به اینکه سطح معناداری(sig) دو متغیر تقسیمکار اجباری و پایگاه اقتصادی- اجتماعی بیش از میزان 0.005بود، این دو متغیرحذف و مجدداً دو متغیر عدمهماهنگی و آنومی، نسبت به متغیر وابسته شدت همبستگی مکانیکی آزمون شدند. آزمون مجدد ANOVA، میزان F را با درجه آزادی392 در فاصله اطمینان 95 درصد و سطح معنیداری sig=0,000، معادل 70.8 نشان میدهد و معنی داری همبستگی متغیرها را تأیید مینماید.
از سوی دیگر همانگونه که در جدول شماره 7، نمایش داده شده است، ضریب همبستگی R (برابر 0.516)، ضریبتعیین R (برابر 0.266) وR تعدیل شده (برابر0.263 ) میزان خوبی را در تبیین متغیر وابسته توسط متغیرهای مستقل نشان میدهد.
جدول شماره7: آزمون ANOVA
مدل |
|
مجموع مربعات |
df |
مجذور میانگین |
F |
Sig. |
1
|
Regression |
18834.990 |
2 |
9417.495 |
70.809 |
.000 |
Residual |
51869.260 |
390 |
132.998 |
|
|
|
Total |
70704.249 |
392 |
|
|
|
جدول شماره8: ضرایب همبستگی رگرسیون
مدل |
R |
R ضریب تعیین |
R تعدیل شده |
اشتباه استاندارد برآورد |
1 |
.516 |
.266 |
.263 |
11.532 |
جدول شماره 9 :آزمون رگرسیونِ متغیر های مستقل و وابسته
مدل
|
Unstandardized Coefficients |
Standardized Coefficients |
t |
Sig. |
||
B |
Std. Error |
Beta |
|
|
||
1
|
(Constant) |
31.369 |
3.223 |
|
9.731 |
.000 |
عدم هماهنگی |
-.258 |
.115 |
-.105 |
-2.251 |
.025 |
|
آنومی |
-1.086 |
.108 |
-.469 |
-10.089 |
.000 |
متغیر وابسته: شدت همبستگی مکانیکی
لذا با توجه به ملاحظات فوق، میتوان فرمول رگرسیونی ذیل را به دو فرم استخراج نمود:
y= 31.4 - 0,258X1 - 1,086X2
Y= -0,105X1 - 0,469X2
همانگونه که از تحلیل رگرسیون چند متغیره و معادلات 1 و 2 برمیآید، در شهر تهران آنومی و عدمهماهنگی پاسخگویان میتواند میزان شدت همبستگی مکانیکی شهروندان را تبیین و پیشبینی نماید. در واقع در شهر تهران با افزایش آنومی و عدمهماهنگی، شدت همبستگی مکانیکی بصورت اکیداً نزولی کاهش مییابد و با توجه به میزان پائین هماهنگی و نابهنجاری بالا، میتوان در خصوص چگونگی شدت همبستگی شهروندان قضاوت نمود. در نهایت پس از تحلیل مسیر، میزان تأثیرگذاری هر یک از متغیرهای مستقل و کنترل بر متغیر وابسته به شرح ذیل گردید:
آنومی 0.223 پایگاه اقتصادی- اجتماعی
0.482-
شدت همبستگی 0.344 0.233 0.234-
مکانیکی
0.082 -
عدم هماهنگی 0.295 تقسیم کار اجباری
جدول شماره10: اثر متغیرهای مستقل و کنترل تحقیق بر متغیر وابسته شدت همبستگی مکانیکی
عنوان |
اثر مستقیم |
اثر غیر مستقیم |
اثر کل |
تقسیمکار اجباری |
0.072- |
0 |
0.072- |
انومی |
0.482 - |
0 |
0.482 - |
عدم هماهنگی |
0.082- |
0.165- |
0.247 - |
پایگاه اقتصادی-اجتماعی |
0.145- |
0 |
0.145- |
بحث و نتیجهگیری
در این تحقیق تلاش نمودیم تا با بررسی دادههای تجربی جمعآوری شده با استفاده تکنیک پیمایش(پرسشنامه محققساخته)، خوانشی از دورکیم را مورد آزمون قرار دهیم که بر اساس وضعیت اجتماعی شهر تهران، به عنوان نماد تحولات مدرن شهری در جوامع پسااستعماری مبتنی بر نفت، ارائه شده است.
بدین ترتیب ابتدا، استنتاج یک قانون عام از این گزاره مورد چالش قرار گرفت که:" تغییرات تقسیمکار تابعی از تغییرات حجم و تراکم جوامع، و پیشرفت پیوستهی آن در جریان توسعه اجتماعی است." (دورکیم،1381: 232) (تأکید از من) در واقع عدم تحدید و کرانمندی مفهوم پیشرفت و توسعه در اینجا، زمینهای را فراهم آورده است تا پیروان مکتب نوسازی، نوعی از مفهوم زمان را بر تاریخ و در نتیجه تئوریهای جامعهشناسانه تحمیل کنند که مسیر تاریخ را در راه رسیدن به تکامل ارزیابی میکند.
از سوی دیگر، عدم توجه به مکانیزم درونی آگاهیهای متمایز و خودبسنده در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیکی، سخن گفتن از هرگونه نظمی قریبالوقوع، را ممتنع مینماید که به اصطلاح هویت اجتماعی جامعه را معنا میبخشد و هنجارهای تنظیمکنندهای برای همگرایی اجتماعی اعضایش، معین میکند.
تناقضات درونی نهفته در فرمولبندیهای مفهومی خوانش تکاملگرایانه که در فوق از آن سخن رفت طرح مفاهیم دیگری در چارچوب مفهومی دورکیمی را اجتنابناپذیر میکند. بنابراین، همانطور که در نمونه منحصر به فرد ما، یعنی شهر تهران نمایش داده شده است، فرم دیگری از رابطه همبستگی مکانیکی و ارگانیکی بر اساس مفهوم شدت همبستگی مکانیکی صورت بندی شده است. درواقع سخن گفتن از همبستگی ارگانیک در این شهر بدون ملاحظه چگونگی شکلگیری دولت و بررسی شدت همبستگی مکانیکی، نادقیق است. بدین معنا، بدون مطالعه عمیق وضعیت تاریخی شهر تهران و پیگیری تحولات منحصر به فرد آن، نمیتوان حکمی کلی در خصوص آن صادر کرد و آن را در چارچوب کلی دوران گذار و یا چیزی شبیه آن فرمولبندی کرد.
تحولات شهر تهران در دوران مبتنی بر همبستگی ارگانیک در مواجهه با تصمیمات دولت مدرنِ برآمده از اشکالات ساختاری خاص، به گونهای رقم خورده است که میزان عدمهماهنگی در محیط کار، محیط زندگی، سرویس دهی دولت، سیاستهای کلان کشور و امور آموزش بالا بوده و نشان از فرآیند ناقص تمایززدایی در عرصههای مختلف اقتصادی،اجتماعی، سیاسی دارد. فقدان معنایی وحدت بخش، یکی دیگر از لوازم چنین وضعیتی است که در شهر تهران به وضوح قابل ردیابی است. از سویی دیگر شرایط ناعادلانه تقسیمکار، بسیاری از شهروندان را در وضعیت تقسیمکار اجباری قرار میدهد. مجموع مولفههای مذکور، تهران را شهری با صور نابهنجار بالا نشانمیدهد. از بابتی دیگر و همانطور که در فرآیند تحقیق مشخص گردید، با افزایش صور نابهنجار از میزان شدت همبستگی مکانیکی شهروندان تهرانی نیز کاسته شده است.
از زاویهای دیگر، صور نابهنجار در میان پایگاههای اقتصادی- اجتماعی بالا از میزان بیشتری نسبت به پایگاه اقتصادی- اجتماعی پائین برخوردار است. به تناسب شدت همبستگی مکانیکی در میان پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالای جامعه از میزان کمتری برخوردار است و این موضوع با توجه به وضعیت شهر تهران بسیار معنادار است. معنادار به این جهت که تحرکات اجتماعی بیشتری علیه دولت در پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا قابل ردیابی است. نکته دیگر آنکه هرچند، میزان متغییر آنومی و عدم هماهنگی با بالارفتن پایگاه اقتصادی- اجتماعی افزایش مییابد، با این وجود هنگامی که پایگاه اقتصادی- اجتماعی پائینتر میرود، تقسیم کار اجباری افزایش مییابد و بدین جهت، تنش و نارضایتی در محیط کاری اقشار متعلق به این پایگاه افزایش مییابد.
فراوانی بالای شدت همبستگی مکانیکی متوسط پرسششوندگان نیز، نسبت به شدت همبستگی مکانیکی بالا و پائین بسیار قابل توجه است. این مطلب نشاندهنده ثبات نسبی و امکانپذیریِ[33] شهر تهران است که بررسی و تحقیقات جامعهشناختی را، جهت شناخت بنیانهای آن اجتنابناپذیر میکند. از سوی دیگر میزان بالای صور نابهنجار شهر تهران، این ثبات نسبی را تهدید میکند و نشاندهنده خلأ نقش دولت در انجام وظایف مدرناش است. در نهایت هر چند نتایج بدست آمده، تنها در سطح شهر تهران قابل تعمیم است، با این وجود بر اساس نتایج، میتوان فرضیاتی را در خصوص بسط آن به کل کشور ارائه نمود و مورد آزمون قرار داد .
به عنوان یک جمعبندی نهایی در پایان مقاله میتوان گفت که در علوم فرهنگی[34] "پیشفرض پژوهش دربارهی هر موضوع، وقوف به معناداری آن است. طبیعتاً معناداری با قوانین متناظر نیست و هر چه قوانین عامتر باشند، این تناظر کمتر است" (وبر،1382: 122 ) (تأکید از من) بدین معنا در این پژوهش، تنها تلاش نمودیم، پرسشی از امکان بررسی یک وضعیت منحصر به فرد فراهم آوریم و با این حال چیزی از تعینات تاریخی شهر تهران بازگو ننمودیم. در واقع، در این مقاله از یک قانون کلی و عام آغاز کردیم و تلاش نمودیم تا با واشکافی شالودههای مفهومی آن به تبیین وضعیت اجتماعی شهر تهران نزدیک شویم. با این حال، نکته مهم و حائز اهمیت این است که تبیین پدیدههای اجتماعی شهر تهران میبایست، بر اساسِ بررسی مکانیزم درونی این شهر و در نظر گرفتنِ جایگاه آن در مناسبات بیرونی، استوار باشد. قوانین عام، خود از چنین روندی انتزاع و استنتاج میشوند و مقایسه یک وضعیت اجتماعی منحصر به فرد، مانند شهر تهران، با یک قانون عام، احتمالأ وجوه مهمی از پدیدۀ مورد بررسی را پنهان میدارد که در چارچوب مفهومیِ آن قانون کلی مندرج نیست و رازگشاییکردن از این وجوه، جز با برعکس نمودن این مسیر امکانپذیر نمیباشد. بدین ترتیب که به جای حرکت از یک قانون کلی و تبیین یک امر جزئی، میبایست از امر جزئی به سوی انتزاع یک قانون کلی و عام حرکت نمود.