نوع مقاله : علمی
نویسنده
کارشناس ارشد توسعۀ اجتماعی، دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران
چکیده
نظریۀ اجتماعی، غالبا بدون توجه به تحلیل نظاممند مسألۀ فضا (مکان)، صورتبندی شده است. درنظرگرفتن فضا و تحلیل فضایی به عنوان عرصهای بنیادین از پژوهش و تبیین اجتماعی را میباید از ربع آخر قرن بیستم به این سو جستجو کرد. هدف این کتاب، ارائۀ دیدگاههایی نظری و نشان دادن اهمیت آنها در توسعۀ یک نظریۀ اجتماعیِ دربرگیرنده و قابل پذیرش درخصوص فضاست؛ نظریهای که بتوان آن را در بررسیهای نظری و تجربی پیرامون ماهیت پیچیدۀ واقعیتها و روابط اجتماعی، بهکاربست. در وجهی دیگر، چنین نظریهای باید در درک و تحلیل اجتماعی مدرنیته نیز موثر افتد. نویسندۀ کتاب بر اهمیت درک و تحلیل جامعهشناختیِ بُعد فضایی ساختار، سازماندهی و تجربۀ روابط و فعالیتهای اجتماعی در زمینههای گوناگون، تأکید کرده است. میان ویژگیهای فیزیکی، بازنماییهای غالب و کاربردهای روزمرۀ فضاهای اجتماعی، تعامل پیچیدهای وجود دارد. این پیچیدگی، نیازمند فحص و وارسی گستردۀ نظریههای اجتماعی موجود درخصوص فضاست. فقدان مجموعه آثاری که فضا را به مثابه عاملی بنیادی در تحلیل اجتماعی- انتقادیِ مدرنیته درنظرگیرند، یکی از کاستیهای جامعهشناسی امروزین است.
نظریۀ اجتماعی، غالبا بدون توجه به تحلیل نظاممند مسألۀ فضا (مکان)، صورتبندی شده است. درنظرگرفتن فضا و تحلیل فضایی به عنوان عرصهای بنیادین از پژوهش و تبیین اجتماعی را میباید از ربع آخر قرن بیستم به این سو جستجو کرد. هدف این کتاب، ارائۀ دیدگاههایی نظری و نشان دادن اهمیت آنها در توسعۀ یک نظریۀ اجتماعیِ دربرگیرنده و قابل پذیرش درخصوص فضاست؛ نظریهای که بتوان آن را در بررسیهای نظری و تجربی پیرامون ماهیت پیچیدۀ واقعیتها و روابط اجتماعی، بهکاربست. در وجهی دیگر، چنین نظریهای باید در درک و تحلیل اجتماعی مدرنیته نیز موثر افتد. نویسندۀ کتاب بر اهمیت درک و تحلیل جامعهشناختیِ بُعد فضایی ساختار، سازماندهی و تجربۀ روابط و فعالیتهای اجتماعی در زمینههای گوناگون، تأکید کرده است. میان ویژگیهای فیزیکی، بازنماییهای غالب و کاربردهای روزمرۀ فضاهای اجتماعی، تعامل پیچیدهای وجود دارد. این پیچیدگی، نیازمند فحص و وارسی گستردۀ نظریههای اجتماعی موجود درخصوص فضاست. فقدان مجموعه آثاری که فضا را به مثابه عاملی بنیادی در تحلیل اجتماعی- انتقادیِ مدرنیته درنظرگیرند، یکی از کاستیهای جامعهشناسی امروزین است.
بازشناسی اهمیت فضا در تحلیلهای جامعهشناختی، افقها و سمتوسوهای جدیدی در جامعهشناسی معاصر و چارچوبهای مفهومی و تحلیلی آن پدید آورده است. در دنیایی که بهنحوی روزافزون به شکل شبکهای جهانی از پیوندها و روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، درک و بازنمایی میشود، چیرگی مکانی و زمانی از اهمیت بسیاری برخوردار است. دانش درمورد تولید اجتماعی فضا نیز اینگونه است. جهانی اندیشیدن و محلی عملکردن یعنی توجه به اینکه چگونه روابط و تعاملات اجتماعی، درون و فراتر از مکانی که ما در آن سکونت داریم، رخ میدهد.
جهان اجتماعی، جهانی است که فضای خاص خود را میسازد؛ فضای تولید، مصرف، بازنمایی، فراغت، لذت، بازی و تخیل. نوع فضایی که جامعه تولید میکند، بر کمیت و کیفیت روابط اجتماعی اثر مینهد. مجاز و ممنوع بودن فعالیتها نیز از طراحی، شکل، اندازه، سازماندهی و کنترل بر فضاهای مشخص و کارکردی اثر میپذیرد. فضا و روابط اجتماعی، متقابلا بر یکدیگر تأثیر میگذارند؛ این مسئله، جانمایۀ نظریههای کتاب است. نویسنده همچنین کوشیده این پرسش را پاسخ دهد: آیا فضا را باید برساختهای اجتماعی تلقی نمود یا خیر؟
کتاب از شش فصل تشکیل شده و عنوان فصل اول، "کارل مارکس: مکانمندی[1] نهفتۀ مادیاندیشی تاریخی" است. این فصل، تحلیلی از وجه فضایی مادیاندیشی تاریخی مارکس و نقد وی از سرمایهداری را دربرمیگیرد. فضا یا مکان در اینجا، هم ابزار و هم نیروی تولیدِ تحت حاکمیت سرمایهداری است. ویژگی دوگانۀ فضا به مثابه یک فرآورده و نیز ابزار تولید، توجه به جنبۀ تجریدی آن به عنوان کالایی که بهشکلی روزافزون خصلت بتانگارانه مییابد را ضروری ساخته است. مالکیت و کنترل فضا، عاملی مهم در سازماندهی و تداوم سرمایهداری است که در آن، ازخودبیگانگی پرولتاریا به عنوان جدایی آن از ماهیت و نیز محصول کارش تلقی میشود. مارکس بر اهمیت جدایی شهر و کشور به عنوان بزرگترین عامل تقسیمبندی میان کار مادی و ذهنی تأکید میکند. بحث وی، ناظر به محیط شهری به مثابه شکلی از فضای تولیدشده است. بُعد فضایی تقسیمکار اجتماعی در تحلیل مارکس، از ویژگیهای بیچونوچرای سرمایهداری شهری مدرن خبر میدهد و هم فضاهای تولید و هم بازتولید کار را دربرمیگیرد. چیستیشناسی مارکس از بسط سرمایهداری برای دربرگیری بازارهای جهانی، ذاتا خصلت مکانمند دارد و میتواند در درک امپریالیسم و جهانیشدن معاصر بهکار آید.
عنوان فصل دوم کتاب، "گئورگ زیمل: فضای جامعهشناسی صوری" است. آثار زیمل از زمرۀ نخستین تبیینهای جامعهشناختی درخصوص فضا به عنوان عرصهای مهم در درک صورتها و محتواهای کنش متقابل اجتماعی است. زیمل، فضا را یکی از ارکان بنیادین تجربۀ انسانی میداند، زیرا فعالیتها و کنشهای اجتماعی، همواره در بافتی فضایی و مکانی به وقوع میپیوندند. مفهومسازی زیمل از فضا را میباید با تحلیل وی از صور خاص همرفتاری در عصر مدرنیته، درهمتنیده دانست. بررسی صور گوناگون همرفتاری که تجلی، تجربه و حد و مرز آنان را در زندگی روزمره و مکانهای اقتصاد کاملا پولیِ مدرنیتۀ شهری میتوان بازشناخت، به توسعۀ جامعهشناسی شهر نیز یاری رسانده است. از دیدگاه زیمل، اهمیت عنصر فضایی در تعاملات اجتماعی را باید در کیفیت خود فضا جستجو کرد که در ترکیب با پویاییها و قابلیت آفرینشگرانۀ کنشهای انسانی، به فعالیتهایی که در فضا صورت میگیرد و نیز خود فضا، معنا میبخشند. اگرچه زیمل نظریهای پیرامون فضا ارائه نکرد، اما در کلیت آثار وی میتوان تأکید بر بازشناسی جنبههای گوناگون فضا و اهمیت درک فضا و مکان در نظریه اجتماعی را ملاحظه نمود. این جنبهها عبارتاند از: انحصاری بودن، کرانمندی[2] و داشتن حد و حصر، ثبات صورتهای اجتماعی در فضا، همجواری و فاصله فضایی، و در نهایت، تحرک در فضا. توجه به این جنبهها بینشهایی ژرف از جهتگیری فضایی و مکانی روابط اجتماعی به دست میدهد. آنها همچنین بنیانی برای کاوش در سایر نظریههای اجتماعی فضا و نیز بازنگری مفهومی تحلیلها و پژوهشهای فضایی معاصر فراهم میکنند.
فصل سوم کتاب، "آنری لوفوور[3]: تولید فضا" نام دارد. تحلیل وی از فضا (موسوم به دیالکتیک فضایی) در بازپیدایی علاقه به فضا در علوم اجتماعی و تحلیلهای نظری فضا در نظریۀ اجتماعی معاصر، اهمیت بسیاری دارد. تبیینهای فضایی لوفوور را میباید با عطفنظر به زمینۀ کلی کار وی یعنی ماهیت شهر، امر شهری و زندگی روزمره مورد توجه قرار داد. وی هدف غایی خود را اینگونه ابراز داشته است: نشان دادن این که فضا، مقولهای سیاسی است. وی فضا را هم محصول (به مثابه یک شیء) و هم تعیینکنندۀ روابط و کنشهای اجتماعی (به مثابه یک فرایند) تلقی میکند. نظریۀ پیچیدۀ تولید فضای او، مجموعهای سهگانه از عناصر بایسته و بههممرتبط جهت توسعۀ دانشی راستین از فضا به دست میدهد که عبارتاند از: شیوههایعمل فضایی، بازنمایی فضایی و فضاهای بازنمایی. وی چنین دانشی را ناگزیر از توجه به سه عنصر فضایی و یا دیالکتیک سهگانۀ صورت، ساختار و کارکرد میداند. وی در تبیینهای خود، پیچیدگی و کثرت معانی در بررسی فضاهای اجتماعی خاص را مورد تأکید قرار داده است. فضا برای وی در کانون فرایندهای تاریخی و اجتماعی قرار دارد؛ خاصه آنها که با تعارض بر سر معانی و ارزشها همراهاند. وی معتقد است شیوههای تولید متفاوت، فضاهای خاص خود را نیز تولید میکنند. به دیگر سخن، تولید و بازتولید فضای اجتماعی، به نیروها و روابط تولید بستگی دارد. بدینترتیب، شکلگیری یک فضای اجتماعی را نمیتوان تنها برحسب عوامل مکانی و آب و هوایی یا پیشینۀ تاریخی، تبیین نمود و باید به عواملی مانند کنش گروهها، و متغیرهای مبتنی بر دانش و ایدئولوژی نیز که خصلت میانجیگرانه مییابند، توجه کرد. به باور او، در نظم نوینِ مبتنی بر واقعیتهای اجتماعی، فضا بهنحوی ظاهرا گریزناپذیر با رشد، توسعه و فرادستی محیط شهری بر تمامی اَشکال سازماندهی روابط اجتماعی، ارتباط یافته است. سازمان عقلانی شهر، خلاءِ موازین انسانی و نیز فضاهایی برای تعاملات اجتماعی (فراتر از فضاهایی که تنها معطوف به انباشت سرمایهاند) را درپیآورده است. وی بقای سرمایهداری را منوط به استیلا بر فضا و ادغام آن میداند: فضا را باید از وجه ابزاری آن به تأمل نهاد و نه از منظر یک قلمرو جغرافیایی و هندسی صِرف و منفعل. در مسیر توسعۀ سرمایهداری، فضا خصلت یک منبع کمیاب و یک کالای همگون و کمیتپذیر را به خود میگیرد.
فصل چهارم کتاب، "دیوید هاروِی: اقتصاد سیاسی فضا" نام گرفته است. وی تنش میان فضا (وجه جغرافیایی) و فرایندهای اجتماعیای که درون آن رخ میدهد (وجه جامعهشناختی) را محور مباحث خود قرار داده است. نگرش هاروی درخصوص توسعۀ ساختارهای فضاییِ پدیدآورنده و نشاندهندۀ رشد سرمایهداری شهری (به مثابه جایگاه اصلی تولید و مصرف در مدرنیته)، عمیقا از تحلیل فضایی لوفوور تأثیر پذیرفته است. به باور هاروی، سازماندهی و کنترل شکل و ساختار فضای شهری، عاملی اساسی در پایندگی فرایندهای انباشت سرمایه است. مکانِ اجزاءِ بههممرتبطِ یک فضای شهری، انعکاسدهندۀ تلاشهایی است که درجهت سامانبخشی موثر فرایندهای تولید و بازتولید کار صورت میگیرد. وی فضای تولیدشده و بهظاهر بیطرفِ مبتنی بر سرمایهداری را به مثابه فضای بازتولید اجتماعی (کار و روابط قدرت) درنظرمیگیرد. در تحلیل فضایی و تاریخی- جغرافیایی هاروی، کارخانهها و شبکۀ حملونقل مواد خام و فراوردههای آماده، عرضۀ نیروی کار و خدمات پشتیبانیِ مرتبط با آن، جملگی در شیوۀ تولیدی که بهنحوی روزافزون به نظم و سلسلهمراتب شهری میگراید، متمرکز و سازماندهی میشوند. وی البته معتقد است صوری که فضا به خود میگیرد، تنها نمایانگر شیوۀ تولید نیست و بر آرمانهای فرهنگی یک جامعۀ معین در زمانی خاص نیز دلالت دارد. از منظری دیگر، وی اعتقاد دارد کشاکش اجتماعی و سیاسی در طول زمان موجب میشود معنا، ارزش و قدرت نهفته در پیکربندی، صور و ساختارهای فضایی تغییر نماید؛ امری که بر دگرگونیهای اجتماعی اثر مینهد.
عنوان فصل پنجم کتاب، "میشل فوکو: فضا، دانش و قدرت" است. اگرچه فوکو نظریهای درباب فضا طرح نکرد، اما نقش وی در درک چگونگی توسعۀ دانشی انضباطی[4] درمورد فضا و نقش آن در چشمانداز اجتماعی و فیزیکی شهر را نباید از نظر دور داشت. فوکو قائل است اِعمال قدرت، در انواع مکانها، به صور مختلف و ازطریق افراد، نهادها و سازمانهای گوناگون رخ میدهد. به باور فوکو، دانش درخصوص فضا و چیرگی فضایی، در کانون رویههای آموزشی فردی و گروهیِ محیطهای نهادی و نیز ترتیبات اجتماعی گستردهتر (مرتبط با کار، استراحت، بازی و...) قرار دارد. او اعتقاد دارد فضا جایی است که در آن، گفتمانهای پیرامون قدرت و دانش، به جای اینکه به عنوان مفاهیم و ایدئولوژیهای انتزاعی بهکارگرفتهشوند، خود به روابط واقعی و بالفعل قدرت بدل میگردند. فوکو بدینترتیب، میان فضا و مقتضیات کارکردی قدرت، رابطه برقرار میکند. وی معتقد است دانش افراد و گروهها درخصوص فضاهایی که مالک یا ساکن آنها هستند، رکن بنیادی کاربستِ گفتمانهای انضباطی در توسعه و ساختبخشی جامعۀ مدرن است. وی تحلیلی مبتنی بر دانش و گفتمانهای پزشکی درخصوص فضاهای شهری ارائه داده و هدف این گفتمانها را تداوم اِعمال قدرت بر مقررات و دستورالعملهای مرتبط با جمعیتها، مناطق، مکانها، رفتارها و غیره تلقی کرده است. به نظر فوکو، غلبۀ گفتمانهای پزشکی بر فضاهای عمومی، به موازات مداخلۀ کارکنان این حرفه در زندگی خصوصی و فضای خانوادگی صورت گرفته است. دانش و گفتمانهای انضباطی درخصوص فضا را میتوان در مکانهای نهادی ازقبیل زندانها، مدارس و محل کار، و فضاهای تفریحی نظیر پارکهای عمومی و استراحتگاههای توریستی نیز به نظاره نشست.
فصل ششم کتاب، "میراث و دورنماها: مکانمند ساختن مدرنیتۀ معاصر" نام دارد. این فصل، درونمایههایی از فصول پیشین را دربرمیگیرد. اهمیت نظریۀ اجتماعی فضایی در مطالعات تجربی روابط اجتماعی خرد و کلان بدین سبب است که مرزگذاری، سازماندهی و نظمبخشی به فضاها، عامل مهمی در ساختارمند کردن تجربۀ جامعه است. ساخت اجتماعی فضا، در هر دو وجه تاریخی و اجتماعی، وابسته به عملکرد روابط و فرایندهای قدرت و دانش است و هم از این روست که این امر، چنین چالشانگیز و تغییرپذیر مینماید. فضای آیندۀ واقعیتهای اجتماعی، شکل مشخصی ندارد و پنداشتنی و ساختنی به نظر میرسد؛ اما تنها اگر به درستی درک گردد. در این فصل همچنین تازهترین تحولات و مسیرها در مبحث فضا و نظریۀ اجتماعی (با عطفنظر به مکانمندی شهر، جنسیت، قومیت و جهانیشدن) مطرح شده است و نیز اینکه چگونه نظریههای اجتماعی فضا را میتوان به مثابه افقهایی تازه در توسعۀ جامعهشناسی به امعاننظر نهاد.
در این فصل، شهریگری به عنوان فرایند یا بازتاب فرایندهای فضایی جهانشمول درنظرگرفته شده که به ساکنشدن اکثر جهانیان در شهرها انجامیده و همزمان، جدایی و طرد اجتماعی- فضایی گروههایی از جمعیت از فعالیتها و فرصتهای اجتماعی و افزایش قطببندی اجتماعی را به دنبال آورده است. واقع امر این است که آنچه مصرف شهرها خوانده میشود، به نحوی فزاینده با کالایی شدن آنها به مثابه گونههای فضایی، ارتباط یافته است.
مکانمندی جنسیت، مبحث دیگر این فصل است. برمبنای تحلیلهای فمینیستی، زنان و مردان از جایگیری فضایی متفاوتی برخوردارند. فضا وجهی جنسیتی یافته و جنسیت نیز به گونهای فضایی سازمان گرفته است. فمینیستها معتقدند نظام جنسیتی مدرن با تقسیمبندی دوگانۀ عمومی و خصوصی (مرد و زن)، جنسیتیشدن فضا را درپیآورده است. محدودیت فضایی و مکانی زنان، به حفظ و بازتولید فرودستی آنان انجامیده و فضای خانه، به مکانی برای کشاکش قدرت، تعارضات بین نسلی، انقیاد جنسی و مواردی از این دست بدل شده است. بدینترتیب، میباید از فضاییشدن ساختارمند تجارب و فرصتهای زنان سخن گفت.
نسبتِ فضا و نظریۀ اجتماعی را میتوان از وجهی دیگر نیز به بحث کشید: مقولۀ نژاد و مسئلۀ مهاجرت. مدل زیستبومی شهرها که در مکتب شیکاگو ساختهوپرداخته شد، تبیینهایی از توزیع و تحرک مهاجران شهری به دست داد، اما این تبیینها، پیچیدگی و نیز شکل انتقادی رویکردهای بعدی اقتصاد سیاسی (مثلا در زمینۀ رقابت برای فضاهای شهری) را نداشتند. سازمان فیزیکی شهرها غالبا با فرایندهای ایجاد تمایز همراه است و نواحی مختلف شهر، بازتاب نابرابریها و نمودِ ساختیابی فضایی آن هستند. خاصه در غرب، اکثر شهرها دارای مناطقیاند که وجه غالب آنها، جدایی اجتماعی- فضاییِ مبتنی بر قومیت و نژاد و به تبع آن، احساس بیگانگی و طرد است.
در این فصل همچنین اهمیت تحلیل فضایی در درک جهانیشدن به بحث گذاشته شده است. اولریک بِک[5] در بحث خود موسوم به جامعۀ مخاطرهآمیز، مخاطرات نوینی که ذاتیِ سرمایهداری صنعتی مدرن است را عامل ایجاد "عدم قطعیت تولیدشده[6]" به مثابه وضعیت وجودیِ مدرنیتۀ متأخر (بازاندیشانه) دانسته است؛ وضعیتی که نمیتوان آن را محدود به مکان و جغرافیای خاصی درنظرگرفت. در واقع در این وضعیت، باید از جغرافیای جدید قدرت سخن گفت. برهمیناساس، جنبش ضدجهانیشدن، آنچه را بازشناسی نفوذ به فضاهای شخصی، اجتماعی و سیاسی ازجانب سرمایهداری شرکتی خوانده شده و نیز لزوم سازماندهی و مقاومت در سطح جهانی (فضایی) را مورد تأکید قرار داده است.
جان آری[7]، اهمیت تحلیل فضایی در توسعه و تداوم فرایندها و تجارب جهانیشدن را حائزاهمیت تلقی کرده است. وی جهانیشدن را به معنای جریانها و شبکههای جهانی نوینی درنظرگرفته که دولتها را با مقتضیات کارکردی تازه و دگرگونی فضایی مواجه ساختهاند. وی معتقد است آیندۀ علم جامعهشناسی، با گذار از محدودیت مفاهیم تحلیلیِ اجتماعی- فضایی (نظیر دولتهای ملی) شکل خواهد گرفت.
مانوئل کاستلز نیز مفاهیم و استعارههای فضایی را در تبیین آنچه جامعۀ جهانی شبکهای خوانده، مورد استفاده قرار داده است. به باور او، جریانهای سرمایه، اطلاعات، تعامل سازمانی، پنداشتها، نمادها و تکنولوژی، رفتهرفته جایگزین فضاهای محلیای میشوند که صورت، کارکرد و معنایشان به شکل خودبسنده و درون مرزهای یک فضای فیزیکی تعریف میشود. وی از فضای جریانها در عصر کنونی (درمقابل فضای مکانها) سخن گفته و آن را تولیدگر زمانِ بیزمان دانسته است.
به اعتقاد آنتونی گیدنز، فاصلهگیری زمانی و مکانی، به جدایی کنشهای متقابل اجتماعی از محیطهای بیواسطهشان انجامیده است. وی بسط مفاهیم زمان و مکان به فراسوی محدودیتهای مکانی را از منظر تغییرات اجتماعی به بحث کشیده و مفهوم ازجاکندگی[8] زندگی اجتماعی را مطرح کرده است. ظهور مدرنیته و افزایش رابطه با دیگرانی که حضور ندارند، جدایی مکانی از موقعیتهای کنشِ رویاروی را موجب شده است. پیکربندی دوبارۀ زمان و مکان، با تکنولوژیهای جدید رسانههای الکترونیک و نیز زمینههای ساختاری و نهادیِ موثر بر هویت و فرصتهای زندگی ما به عنوان شهروندان جهانی، ارتباطی تنگاتنگ یافته است.
فضای پسامدرنشده، آخرین مبحث کتاب است. اِد سویا[9] با طرح نظریهای اجتماعی که به لحاظ فضایی، وجهی پسامدرن دارد، کوشیده مسئلۀ مکانمندی را در کانون اندیشۀ اجتماعی قرار دهد. بحث وی، سه گزارۀ اصلی را دربرمیگیرد: 1- ساختبخشی دوباره به شیوۀ تولید سرمایهداری جهانی به گونهای است که در آن، مکان بر زمان اولویت یافته است؛ 2- مکان، عنصر بنیادین ساختار، سازمان و تثبیت زندگی اجتماعی است و 3- جامعه در هر معنا و صورت، با درنظرگرفتن مقولۀ مکان شکل میگیرد. وی از دیالکتیک سهگانه یا تریالکتیک مکان، زمان و وجود اجتماعی نام برده و بر نظریهپردازی مجدد درخصوص نسبت تاریخ، جغرافیا و مدرنیته تأکید میکند.