در این مقاله با اتکا به رویکردی پدیدارشناسانه، استقرایی و اکتشافی، به دنبال کشف فهم مردان از «غیرتناموسی» و همچنین کشف موقعیتها و لحظاتی از زندگی روزمره بودهایم که مردان در آن غیرتمندانه احساس و رفتار میکنند. بدینمنظور از نظریه مبنایی به عنوان روش پژوهش کیفی بهره گرفتهایم. دادههای پژوهش نیز بهوسیله مصاحبه و مشاهده ...
بیشتر
در این مقاله با اتکا به رویکردی پدیدارشناسانه، استقرایی و اکتشافی، به دنبال کشف فهم مردان از «غیرتناموسی» و همچنین کشف موقعیتها و لحظاتی از زندگی روزمره بودهایم که مردان در آن غیرتمندانه احساس و رفتار میکنند. بدینمنظور از نظریه مبنایی به عنوان روش پژوهش کیفی بهره گرفتهایم. دادههای پژوهش نیز بهوسیله مصاحبه و مشاهده مستقیم جمعآوری شدهاند. جمعیت مورد مطالعه شامل مردان 20 تا 40 ساله تهرانی است و نمونهها شامل 25 مرد و 5 زن بودهاند که طبق روش نمونهگیری نظری انتخاب شدهاند. طبق نتایج این پژوهش، غیرتناموسی نگرانی و تشویش مردان ایرانی از ابژهسازی و خود_ابژهسازی نوامیس خود و کنشهای متناظر با آن است. منظور از ابژهسازی تقلیل کلیت وجودی زن به جنسیتاش و تعامل با او به عنوان یک شی جنسی از سوی اجتماع مردانه و از طریق نگاه، کلام، تماسهای بدنی، روابط عاطفی، معاشرتهای اجتماعی و روابط جنسی است. خود_ابژهسازی نیز به نقش ارادی یا غیرارادی اما فعال زن در چنین تجربیاتی اشاره دارد. بر اساس یافتهها مردان درجات متغیری از نگرانی را در برابر سطوح مختلف ابژهسازی و خود_ابژهسازی تجربه میکنند. ترکیب ادراک مرد از فضای تعامل، وضعیت سایر مردان و وضعیت زن، نقش برجستهای در برانگیختن عواطف غیرتمندانه یا غیرغیرتمندانه و واکنشهای متناظر با آنها دارد. از این رو در بیشتر موارد غیرت بیش از آنکه عاطفهای درونی باشد، عاطفهای فرهنگی و موقعیتمند به نظر میرسد.
در پژوهش حاضر با اتخاذ یک رویکرد پدیدارشناسانه، استقرایی و اکتشافی، ادراکات و تجربیات زیسته زنان تهرانی از کنشهای انقیاد آور و یا برعکس کنشهای قدرتزا در زندگی روزمره مطالعه شده است. کنشهایی که زنان با استفاده از آنها تلاش میکنند از موقعیتهای زندگی روزمره به عنوان منبع قدرت برای افزایش عاملیت خود در محیط استفاده کنند. روش ...
بیشتر
در پژوهش حاضر با اتخاذ یک رویکرد پدیدارشناسانه، استقرایی و اکتشافی، ادراکات و تجربیات زیسته زنان تهرانی از کنشهای انقیاد آور و یا برعکس کنشهای قدرتزا در زندگی روزمره مطالعه شده است. کنشهایی که زنان با استفاده از آنها تلاش میکنند از موقعیتهای زندگی روزمره به عنوان منبع قدرت برای افزایش عاملیت خود در محیط استفاده کنند. روش پژوهش، کیفی و از نوع نظریه پردازی مبنایی بوده است. تکنیک گردآوری اطلاعات مصاحبه عمیق بوده که در کنار آن از مشاهده مشارکتی نیز استفاده شده است. مصاحبه شوندهها عبارتند از 28 نفر از زنان 20 تا 60 ساله تهرانی که بر اساس نمونهگیری نظری و مطابق با منطق اشباع نظری در نمونه تحقیق قرار گرفتهاند. نتایج پژوهش حاکی از تاثیر دو الگوی هویت ساز متضاد (الگوی پدر در مقابل الگوی مادر) در ادراک و تفسیر سیال و همزمان از لحظات و کنشهای انقیادآور و قدرتزا در زندگی روزمره زنان است. بسته به میزان تضاد تجربه شده بین دو الگوی ذکر شده از سوی زنان، میزان تجربه بحران معنا در آنان نیز متغیر خواهد بود و این نیز به نوبه خود به دستیازی متناوب زنان به دو منبع اعمال قدرت یعنی قدرت نمایشی و قدرت غیرنمایشی در موقعیت های مختلف اجتماعی منجر میشود. هر یک از این دو منبع اعمال قدرت، خود را در زندگی روزمره زنان باز تولید میکنند.