نظریههای اجتماعی از خلال به کارگیری مفاهیم ابداعی خود، شناخت پدیدارهای مختلف اجتماعی در یک جامعه را تسهیل میکنند و توضیحات خود دربارهی علل ظهور، دگردیسی و فرجام واقعیات اجتماعی را با پیامدهای کوتاه یا بلندمدت مرتب برآنها پیوند میزنند.
فرآیند تحولات به هم پیوسته، توأمان و سه گانه در قلمروهای واقعیت اجتماعی، نظریهی فلسفی ...
بیشتر
نظریههای اجتماعی از خلال به کارگیری مفاهیم ابداعی خود، شناخت پدیدارهای مختلف اجتماعی در یک جامعه را تسهیل میکنند و توضیحات خود دربارهی علل ظهور، دگردیسی و فرجام واقعیات اجتماعی را با پیامدهای کوتاه یا بلندمدت مرتب برآنها پیوند میزنند.
فرآیند تحولات به هم پیوسته، توأمان و سه گانه در قلمروهای واقعیت اجتماعی، نظریهی فلسفی و نظریهی اجتماعی میتواند عینیتها را به گونهای مؤثر و کارآمد در سپهر اندیشه و ذهنیت توجیهپذیر و در عرصهی کنش اجتماعی قابل کنترل سازد. اما در شرایط برهم خوردن این همزمانی که عموماً در شرایط جوامع پیرامونی رخ میدهد، درک و تفسیر وضعیت این جوامع با دشواری مواجه میشود.
با گذشت حدود نیم قرن از حضور جامعهشناسی و جامعهشناسان در نظام دانشگاهی ایران، به نظر میرسد دستاوردهای اندیشهی اجتماعی ایرانی در جهت شناخت جامعهی ایران و پیشبینی تحولات آن چندان قابل اعتنا نیست و منطق دگرگونیها و فراز و نشیبهای اجتماعی را نمیتوان در چارچوب نظریات موجود فهم و قابل پیشبینی نمود. مقالهی حاضر براساس بررسیهای خود در حول محورهای: الف) نسبت اندیشهی فلسفی واندیشهی اجتماعی ب) ویژگیهای جامعهی ایرانی به عنوان جامعهای پیرامونی ج) قابلیتها وتحدیدهای مؤثر براندیشهورزی اجتماعی در ایران، میکوشد چالشها و موانع موجود بر سرراه نظریهپردازی دربارهی جامعهی ایران را مورد مطالعه قرار دهد و به بحث دربارهی عوامل بحران در تأمل اجتماعی نظاممند و روشمند پیرامون واقعیات جامعهیایرانی بپردازد.
در مباحث و آرا ایراد شده پیرامون توسعه و توسعهنیافتگی، متفکران و اهل نظر به شکلی آگاهانه و یا ناآگاهانه از برخی مفروضات بدیهی بهره میگیرند. سنتهای نظری بدینسان به موازات هم و یا به صورت جایگزین ظهور و بروز مییابند. نظریات توسعه با گذشتن از مسیرهای رقابت و چالش و گاه تعامل تکمیلی، به پارادایمهای توسعه شکل دادهاند، پارادایمهایی ...
بیشتر
در مباحث و آرا ایراد شده پیرامون توسعه و توسعهنیافتگی، متفکران و اهل نظر به شکلی آگاهانه و یا ناآگاهانه از برخی مفروضات بدیهی بهره میگیرند. سنتهای نظری بدینسان به موازات هم و یا به صورت جایگزین ظهور و بروز مییابند. نظریات توسعه با گذشتن از مسیرهای رقابت و چالش و گاه تعامل تکمیلی، به پارادایمهای توسعه شکل دادهاند، پارادایمهایی که بعضآ از اصول موضوعه یکسان یا متفاوت بهره میگیرند.
پارادایم غالب در زمینه توسعه عمومآ واجد مؤلفههایی است که امروزه در بسیاری از آثار ارائه شده در باب توسعه و توسعهنیافتگی قابل یافت است. پذیرش برنامهریزی بهعنوان راه تحقق توسعه، ضرورت عبور از وضعیتی برزخی موسوم به دوران گذار و گزیرناپذیری توسعه برخی از مفروضات مورد پذیرش قرار گرفته در این پارادایماند. مقاله حاضر با بیان برخی استدلالهای نظری در صدد تردیدافکنی در این موارد است. بر این اساس، نوشتار حاضر فرضیهای جدید پیش میکشد و از امکانناپذیری تحقق توسعه در برخی جوامع سخن میگوید. فرجام دور یا نزدیک برخی جوامع شاید توسعهنیافتگی باشد. بدینسان، مباحث توسعه باید در انتظار «انقلاب کپرنیکی» باشند.