غلامرضا جمشیدیها؛ زینب نادی
چکیده
مقوله عقلانیت به همراه موضوعات فراورده آن، از فراخترین چالشگاه فکری عصر مدرن است. بنا به قول نظریهپردازان، تمامیِ همِ عقلانیت که از ویژگیهای برجسته دنیای نوین است یر حسن تدبیر حیات استوار است. آنچه مسلم است بر سر بحث عقلانیت اتفاق آرا وجود نداشته و هر متفکری از ظن خود نوع یا انواعی از آن را یار بی مثل و مانند و تدبیر برای حسن ...
بیشتر
مقوله عقلانیت به همراه موضوعات فراورده آن، از فراخترین چالشگاه فکری عصر مدرن است. بنا به قول نظریهپردازان، تمامیِ همِ عقلانیت که از ویژگیهای برجسته دنیای نوین است یر حسن تدبیر حیات استوار است. آنچه مسلم است بر سر بحث عقلانیت اتفاق آرا وجود نداشته و هر متفکری از ظن خود نوع یا انواعی از آن را یار بی مثل و مانند و تدبیر برای حسن جریان حیات آدمی میپندارد. از جمله متفکرانی که در مبحث عقلانیت نظریهپردازی کرده است ماکس وبر است که بیش از از پیش با مبحث عقلانیت ابزاری شناخته شده، در حالی که وبر به حق یکی از جمله نظریهپردازان معرفی عقلانیت ارزششناختی است. مقاله حاضر با استفاده از روش پژوهش اسنادی به بررسی دیدگاه وبر در خصوص عقل و ارتباط آن با ارزش یا همان عقلانیت ارزششناختی پرداخته و چگونگی حصول آن را مورد واکاوی قرار داده. نتایج حکایت از آن دارد که از نظر وبر هنگامی که جهتگیریهای ارزشی درون یک عقلانیت ذاتی خواه در قلمرو اخلاقی باشد و خواه در قلمروهای دیگر، شانیت عقلانیت نظری را پیدا میکند و جامعیت و یکپارچگی درونیشان افزایش مییابد. در نهایت عقلانی شده و به تدریج ارتباطی منسجم با یکدیگر مییابند و به طور سلسله مراتبی در ذیل ارزشی نهایی قرار گرفته و تبدیل به جهانبینیهای عرفی یا دینی میشوند. در چنین شرایطی عقلانیت ارزششناختی محقق شده و عمل و کنش بر این مبنا صورت میگیرد، از نظر وبر، در حقیقت تنش میان قلمروهای مختلف تحت الشعاع تضاد و ستیزه بین دو نوع عقلانیت ابزاری و ارزششناختی و در نهایت تقابل میان دین و دنیاست.
غلامرضا جمشیدیها؛ على بقائى سرابى
دوره 12، شماره 1 ، فروردین 1390، ، صفحه 94-126
چکیده
این نوشتار به بررسى این معمّاى رایج در علوم انسانى و اجتماعى مىپردازد که آیا ابنخلدون در مقام تبیینگرى پدیدههاى کانونى دانش خود، پوزیتیویست است یا تاریخگرا؟ در این راستا، ابتدا در قالب چارچوب مفهومى به بیان مشخّصههاى عمومى پوزیتیویسم و تاریخگرایى پرداخته مىشود. بعد با اتّخاذ روششناسى «مطالعات اَسنادى» با استناد ...
بیشتر
این نوشتار به بررسى این معمّاى رایج در علوم انسانى و اجتماعى مىپردازد که آیا ابنخلدون در مقام تبیینگرى پدیدههاى کانونى دانش خود، پوزیتیویست است یا تاریخگرا؟ در این راستا، ابتدا در قالب چارچوب مفهومى به بیان مشخّصههاى عمومى پوزیتیویسم و تاریخگرایى پرداخته مىشود. بعد با اتّخاذ روششناسى «مطالعات اَسنادى» با استناد به آثار و زندگىنامه ابنخلدون و خوانشهاى ابنخلدونشناسان به بررسى بخشهایى از آثار وى که با هرکدام از مشخّصههاى تبیینهاى پوزیتیویسم و تاریخگرایى موافق مىافتند، پرداخته مىشود. در نهایت در خصوص موضع ابنخلدون در مقام تبیینگرى پدیدههاى انسانى و اجتماعى داورى مىشود.