محمدسالار کسرایی؛ ریتا اصغرپور
چکیده
این تحقیق درصدد است به خوانشِ اندیشۀ "سید فخرالدین شادمان" از تجدد و مسائل برآمده از آن در چارچوب نظریۀ تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه بپردازد، اینکه چه رویکردِ سلبی یا ایجابی نسبت به تجدد، و خاستگاه آن غرب، در گفتمان شادمان شکلبندی شده است و چه نظامی از معانی و مفاهیم را در مواجهه با تجدد و شکافهای هویتی ناشی از آن برساخته است. ...
بیشتر
این تحقیق درصدد است به خوانشِ اندیشۀ "سید فخرالدین شادمان" از تجدد و مسائل برآمده از آن در چارچوب نظریۀ تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه بپردازد، اینکه چه رویکردِ سلبی یا ایجابی نسبت به تجدد، و خاستگاه آن غرب، در گفتمان شادمان شکلبندی شده است و چه نظامی از معانی و مفاهیم را در مواجهه با تجدد و شکافهای هویتی ناشی از آن برساخته است. او پرسش و پاسخِ خود از چگونگیِ این مواجهه و جذب یا طردِ ملزومات و وقتههای تمدن غرب را در کتابِ تسخیر تمدن فرنگی در دهۀ 1320 شمسی صورتبندی میکند، و با باور به تجددی هدایت شده و برنامهریزی شده در زنجیرۀ گفتمانهای بومیگرا معتقد است جانمایه تجدد و پیشرفت غرب فقط در علم آن محدود می و این علم را باید اخذ کرد پیش از آنکه سایر عناصرِ فرهنگِ مهاجمِ غربی، سوژههای مستقر در وضعیتِ فرهنگی-اجتماعی سنتی را مسخر خود سازند و از محتوای هویتیشان تهی کنند. شادمان پروژۀ تسخیرِ تمدن غرب را امکانپذیر نمیداند مگر با خودآگاهی و وحدت ملی که او این هر دو را با مفصلبندی حولِ دال مرکزی زبان فارسی به عنوان بازنمایِ هویت و خِرد ملی ممکن دانسته و تلاش میکند با ایجادِ خصلت تعیّن کنندگی در زبان فارسی، مواضعِ سوژگی پراکنده را از مقامِ خودِ حقیرِ تجددزده یا سنتزده به موضعِ منسجم و یکپارچۀ خودِ آگاه و اصیل، ارتقا دهد تا سوژه به واسطۀ این خودآگاهی به بومیسازی تجدد پرداخته و ایران را از وضعیتِ سلطه و تسخیر غرب برهاند.