عباس گرگی؛ سعید گودرزی
چکیده
بهطورکلی، تحقیقات به دودسته کمی و کیفی تقسیم میشوند. تحقیقات کیفی انواع متعددی دارند که مهمترین آن مردمنگاری، نظریۀ مبنایی، پدیدارشناختی، تحلیل گفتمان، تأویلشناسی یا هرمنوتیک و نشانهشناسی هستند. مردمنگاری انتقادی نوعی ازمردمنگاری است که ریشه در مکتب شیکاگو دارد و توسط مرکز مطالعات بیرمنگام در انگلستان توسعه یافت. ...
بیشتر
بهطورکلی، تحقیقات به دودسته کمی و کیفی تقسیم میشوند. تحقیقات کیفی انواع متعددی دارند که مهمترین آن مردمنگاری، نظریۀ مبنایی، پدیدارشناختی، تحلیل گفتمان، تأویلشناسی یا هرمنوتیک و نشانهشناسی هستند. مردمنگاری انتقادی نوعی ازمردمنگاری است که ریشه در مکتب شیکاگو دارد و توسط مرکز مطالعات بیرمنگام در انگلستان توسعه یافت. هدف اصلی مردمنگاری انتقادی، نقد و تفسیر فرهنگ و تغییر آن به نفع برابری قدرت در روابـط اجتمـاعی و توانمندسازی سوژههای موردمطالعه است. بنابراین مردمنگاری انتقادی همواره با مسئله قدرت مرتبط است و تغییرگرایی، ارزشگرایی و رابطه عاملیت/ ساختار ازجمله مشخصههای این روش هستند. یکی از روشها در مردمنگاری انتقادی، روش کارسپیکن است که بر تجربۀ ارتباطی تأکید مینماید و از پراگماتیسم، نئومارکسیسم و پدیدارشناسی تأثیر گرفته است. کارسپیکن با قرار دادن مفهوم اعتبار در درون نظریۀ معنا، بر ارتباط درونی بین معنا و اعتبار تأکید میکند. او دارای یک رویکرد پنج مرحلهای در انجام مردمنگاری انتقادی است که عبارتند از: جمعآوری اسناد و مدارک اولیه؛ تحلیل دادههای مشاهدهای جمعآوریشده؛ تولید دادههای گفتوگویی (رویکرد امیک) با هدف جمعآوری دادههایی که دیدگاهها و نقطه نظرات مشارکتکنندگان در تحقیق را انعکاس میدهد؛ کشف و شناسایی روابط سیستمی بین آنچه که درزمینه تحقیق کشف گردیده، با زمینههای گستردهتر و در آخر مرتبط ساختن یافتههای بهدستآمده از مراحل پیشین به سازهها و نظریههای جامعهشناختی کلانتر، بهمنظور نشان دادن فرایندهای تولید و بازتولید اجتماعی.