مینا جلالی؛ علی هاشمیان فر
چکیده
به دنبال اهمیت مطالعه مهاجرت به مثابه یک امکان در ادبیات متأخر مهاجرت، مفاهیمی چون «اشتیاق به مهاجرت» و «اشتیاق به ماندن» مورد توجه قرار گرفت. اشتیاق به مهاجرت اولویت مهاجرت نسبت به ماندن تعریف شده است که در روایت زندگینامهای افراد برساخت میشود. بر این اساس در این مطالعه سعی کردهایم با بهرهگیری از روایتپژوهی ...
بیشتر
به دنبال اهمیت مطالعه مهاجرت به مثابه یک امکان در ادبیات متأخر مهاجرت، مفاهیمی چون «اشتیاق به مهاجرت» و «اشتیاق به ماندن» مورد توجه قرار گرفت. اشتیاق به مهاجرت اولویت مهاجرت نسبت به ماندن تعریف شده است که در روایت زندگینامهای افراد برساخت میشود. بر این اساس در این مطالعه سعی کردهایم با بهرهگیری از روایتپژوهی و انجام مصاحبه روایی با تعدادی از مهاجران بالقوه، اشتیاق آنها به مهاجرت را توصیف و تفسیر نماییم. مشارکتکنندگان به شیوه هدفمند از بین جوانان 20 تا 40 سال ساکن در شهر اصفهان انتخاب شدهاند. یافتهها نشان میدهد که مضامین اشتیاق به ترک وطن در روایت زندگینامهای مشارکتکنندگان در سه بخش نقاط عطف، پیشاروایتها و دلایل پیشنگرانه قابل برساخت است. نقاط عطف، اغلب با تفسیر راوی از کنش یا رخدادی مشخص در گذشتة زندگینامهایاش شکل میگیرد که لحظههای سرنوشتساز تصمیم او به مهاجرت بوده است؛ این کنشها و رخدادها، شوقواره او را به پیش میبرد و به سایر پیشاروایتها یا دلایل برای مهاجرت منجر میشود. پیشاروایتها، دیگر دلایل مشتاقان برای ترک وطن است که از بازاندیشی در سایر تجارب شخصی یا دانش و آگاهیشان نسبت به زمینهای که در آن زندگی میکنند برساخت میشود. دلایل پیشنگرانه نیز در ادامه عقلانیت عملی مشتاقان به مهاجرت، توصیف کننده پیشبینی آینده زندگی در کشور مقصد یا آینده زندگی در سرزمین مادری است.
محمدسعید ذکایی؛ کیوان توانای منافی
دوره 15، شماره 1 ، فروردین 1393، ، صفحه 65-91
چکیده
ژانر اتوبیوگرافی در معنای متعارف آن، بیش از هر چیز بر شیوهها و رویههای مقبول در روایت داستان زندگی ناظر است. به این ترتیب که این ژانر، فرمهای قاعدهمند و مشخصی را در زمینة چگونگی قوام دادن داستان زندگی تشویق میکند و از این طریق به طرد فرمهای بدیل در این زمینه مبادرت میورزد. بنابراین ژانر اتوبیوگرافی، در نهایت فشار هنجارینی ...
بیشتر
ژانر اتوبیوگرافی در معنای متعارف آن، بیش از هر چیز بر شیوهها و رویههای مقبول در روایت داستان زندگی ناظر است. به این ترتیب که این ژانر، فرمهای قاعدهمند و مشخصی را در زمینة چگونگی قوام دادن داستان زندگی تشویق میکند و از این طریق به طرد فرمهای بدیل در این زمینه مبادرت میورزد. بنابراین ژانر اتوبیوگرافی، در نهایت فشار هنجارینی را بر چگونگی قوام دادن داستان زندگی تحمیل کرده و از این طریق میکوشد تا شیوههای مقبول و مشروع را از انواع نامقبول آن تمیز دهد. این تشویق و طرد هنگامی واجد دلالتها و پیامدهای معناداری میگردد که این واقعیت را مدنظر قرار دهیم که فرم متعارف در نهایت نوع مشخصی از سوژگی را امکانپذیر کرده و به تبع آن، انواع دیگری از سوژگی را محدود میکند. در همین راستا یکی از زمینههایی که میتواند چنین غیبتی را به نحو معناداری نشان دهد، مقولة جنسیت و به طور مشخصتر، مقولة اتوبیوگرافی زنان است. ژانر اتوبیوگرافی در روند تاریخی قوام یافتناش، در عمل اتوبیوگرافی زنان را خارج از چارچوبهای متعارف و کانونی این ژانر قرار داده و در نتیجه تنها با تحمیل کردن غیبت بر این اتوبیوگرافیها توانسته خود را به مثابة ژانری مشخص صورتبندی کند. بنابراین معرفی اتوبیوگرافیهای زنان به عرصة ژانر، اصولاً در راستای متزلزل کردن مرزها و خودبسندگیهای این ژانر عمل کرده و همزمان فرمها و صور بدیلی را برای قوام دادن داستان زندگی امکان پذیر میکند. در این مجال تلاش میشود تا با تمرکز بر مجموعهای از اتوبیوگرافیهای دانشجویی و با ارائة سنخشناسی و ذکر مهمترین نمونههای هر سنخ، چگونگی تلاش این دانشجویان به منظور قوام دادن داستان زندگی و تجربة زنانهشان را نشان دهیم؛ تلاشی که بیش از هر چیز از رهگذر عدول از فرم متعارف اتوبیوگرافی صورت پذیرفته است.
محمدسعید ذکایی؛ کیوان توانای منافی
دوره 14، شماره 1 ، فروردین 1392، ، صفحه 65-91
چکیده
ژانر اتوبیوگرافی در معنای متعارف آن، بیش از هر چیز بر شیوهها و رویههای مقبول در روایت داستان زندگی ناظر است. به این ترتیب که این ژانر، فرمهای قاعدهمند و مشخصی را در زمینة چگونگی قوام دادن داستان زندگی تشویق میکند و از این طریق به طرد فرمهای بدیل در این زمینه مبادرت میورزد. بنابراین ژانر اتوبیوگرافی، در نهایت فشار هنجارینی ...
بیشتر
ژانر اتوبیوگرافی در معنای متعارف آن، بیش از هر چیز بر شیوهها و رویههای مقبول در روایت داستان زندگی ناظر است. به این ترتیب که این ژانر، فرمهای قاعدهمند و مشخصی را در زمینة چگونگی قوام دادن داستان زندگی تشویق میکند و از این طریق به طرد فرمهای بدیل در این زمینه مبادرت میورزد. بنابراین ژانر اتوبیوگرافی، در نهایت فشار هنجارینی را بر چگونگی قوام دادن داستان زندگی تحمیل کرده و از این طریق میکوشد تا شیوههای مقبول و مشروع را از انواع نامقبول آن تمیز دهد. این تشویق و طرد هنگامی واجد دلالتها و پیامدهای معناداری میگردد که این واقعیت را مدنظر قرار دهیم که فرم متعارف در نهایت نوع مشخصی از سوژگی را امکانپذیر کرده و به تبع آن، انواع دیگری از سوژگی را محدود میکند. در همین راستا یکی از زمینههایی که میتواند چنین غیبتی را به نحو معناداری نشان دهد، مقولة جنسیت و به طور مشخصتر، مقولة اتوبیوگرافی زنان است. ژانر اتوبیوگرافی در روند تاریخی قوام یافتناش، در عمل اتوبیوگرافی زنان را خارج از چارچوبهای متعارف و کانونی این ژانر قرار داده و در نتیجه تنها با تحمیل کردن غیبت بر این اتوبیوگرافیها توانسته خود را به مثابة ژانری مشخص صورتبندی کند. بنابراین معرفی اتوبیوگرافیهای زنان به عرصة ژانر، اصولاً در راستای متزلزل کردن مرزها و خودبسندگیهای این ژانر عمل کرده و همزمان فرمها و صور بدیلی را برای قوام دادن داستان زندگی امکان پذیر میکند. در این مجال تلاش میشود تا با تمرکز بر مجموعهای از اتوبیوگرافیهای دانشجویی و با ارائة سنخشناسی و ذکر مهمترین نمونههای هر سنخ، چگونگی تلاش این دانشجویان به منظور قوام دادن داستان زندگی و تجربة زنانهشان را نشان دهیم؛ تلاشی که بیش از هر چیز از رهگذر عدول از فرم متعارف اتوبیوگرافی صورت پذیرفته است.