مهناز جلیلی؛ محمدجواد زاهدی؛ فرهنگ ارشاد؛ علی ربیعی
دوره 17، شماره 3 ، مهر 1395، ، صفحه 26-48
چکیده
علم پدیده ای اجتماعی است از این رو از اجتماع کنشگران فعال در عرصه علم به نام اجتماع علمی یاد میشود. این که بین سرمایه علمی و اجتماع علمی چه رابطه ای وجود دارد موضوع این مقاله است. در این مقاله سعی شده با استفاده از نظریه هبیتوس و میدان بوردیو به این سوال پاسخ داده شود. از این رو با پروبلماتیک کردن موضوع در حوزه رشته علوم اجتماعی، ...
بیشتر
علم پدیده ای اجتماعی است از این رو از اجتماع کنشگران فعال در عرصه علم به نام اجتماع علمی یاد میشود. این که بین سرمایه علمی و اجتماع علمی چه رابطه ای وجود دارد موضوع این مقاله است. در این مقاله سعی شده با استفاده از نظریه هبیتوس و میدان بوردیو به این سوال پاسخ داده شود. از این رو با پروبلماتیک کردن موضوع در حوزه رشته علوم اجتماعی، اجتماع علمی مربوط به رشته جامعه شناسی به عنوان جامعه هدف انتخاب شده و با اساتید این رشته با نمونه 163 نفر در دانشگاههای مستقر در کلانشهر تهران مصاحبه شد. نتایج تحقیق نشان داد که میزان سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی به مثابه دو مؤلفه سازنده اجتماع علمی رشته جامعه شناسی از وضعیت نسبتاً خوبی برخوردار است و بین این دو مؤلفه و سرمایه علمی همبستگی مثبت و متقابلی وجود دارد.
محمّدرضا طالبان
دوره 16، شماره 4 ، دی 1394، ، صفحه 60-92
چکیده
مقالة حاضر حول محور پرسشی شکل گرفته که از دیرباز برای علوم اجتماعی و بویژه جامعهشناسی مسألهزا بوده است، یعنی سوال در خصوص ماهیت انباشتگی دانش جامعهشناسی. آیا در انبوه مطالب نظری و تجربی تولید شده توسط جامعهشناسان در طول بیش از یک قرن فعالیت آکادمیک، میتوان الگوهایی از تغییر را نشان داد که حاکی از پیشرفت باشد؟ در این راستا، ...
بیشتر
مقالة حاضر حول محور پرسشی شکل گرفته که از دیرباز برای علوم اجتماعی و بویژه جامعهشناسی مسألهزا بوده است، یعنی سوال در خصوص ماهیت انباشتگی دانش جامعهشناسی. آیا در انبوه مطالب نظری و تجربی تولید شده توسط جامعهشناسان در طول بیش از یک قرن فعالیت آکادمیک، میتوان الگوهایی از تغییر را نشان داد که حاکی از پیشرفت باشد؟ در این راستا، مجموعهای از دیدگاههای متفاوت و حتی متعارضِ جامعهشناسان مورد واکاوی تحلیلی قرار گرفته است. سپس، دو رویکرد اصلی در بررسی پیشرفت علمی یعنی، مبناگرایی در برابر برساختگرایی مورد بحث و تجزیه تحلیل قرار گرفته و دلالتهای هر یک از این دو رویکرد برای وارسی پیشرفت در جامعهشناسی تشریح گردیده است. در پایان، استدلال گردید که با توجه به ماهیت چندپارادایمی جامعهشناسی، درست نیست که متعلَقِ پیشرفت را کلِ جامعهشناسی قرار دهیم؛ بلکه مسألة ارزیابی پیشرفت در جامعهشناسی را بایستی معطوف به زیررشتهها و حوزههای خاص مطالعاتی در درون رشتة جامعهشناسی نماییم. بر همین اساس، استدلالهای معطوف به ارزیابی پیشرفت علمی در جامعهشناسی بر پایة حوزة خاص «مطالعة انقلابها» استوار گردید؛ و بر اساس دو دیدگاه مبناگرایی و برساختگرایی نشان داده شد که مطالعة جامعهشناختی در خصوص انقلابها منجر به پیشرفت منظم و انباشت دانش در این حوزة مضمونی شده است.
سید آیتالله میرزایی؛ معصومه قاراخانی
دوره 15، شماره 2 ، تیر 1393، ، صفحه 3-23
چکیده
ناراستیهای اخلاقی در پژوهش اجتماعی، هر چند بهمیزان اندک، میتواند پایههای دانش اجتماعی را سست و نقش کاوشگرانه، نقادانه و حقیقتجویانه آن را تضعیف کند. برای بررسی ناراستیهای اخلاقی احتمالی و شناخت فضای هنجاری پژوهش علوم اجتماعی در ایران، این پژوهش بهروش اسنادی بهگردآوری و تحلیل محتوای اظهارات منتشر شده پژوهشگران ...
بیشتر
ناراستیهای اخلاقی در پژوهش اجتماعی، هر چند بهمیزان اندک، میتواند پایههای دانش اجتماعی را سست و نقش کاوشگرانه، نقادانه و حقیقتجویانه آن را تضعیف کند. برای بررسی ناراستیهای اخلاقی احتمالی و شناخت فضای هنجاری پژوهش علوم اجتماعی در ایران، این پژوهش بهروش اسنادی بهگردآوری و تحلیل محتوای اظهارات منتشر شده پژوهشگران این حوزه میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد هنجارشکنی در زمینه اخلاق پژوهش در علوم اجتماعی ایران دو بعد فردی و ساختاری دارد. در بعد فردی، انحراف از پایبندی بهاخلاق پژوهش در سطوح شخصی[1] و حرفهای[2] (در ارتباط با صورتبندی و محتوای پژوهش، سازمان پژوهشی و تخطی از قواعد و هنجارهای علمی و حرفهای دریافت و اجرای پژوهش) قابل توجه است. در بعد ساختاری، سوءاستفاده از قواعد و تعهدات اخلاقی و حرفهای سازمانی و نهادی در ارتباط با پژوهشگر و پژوهش (انتخاب موضوع، نحوه دریافت، فرایند داوری، تصویب، گزارش، کاربرد و محتوای پژوهش) قابل توجه است. بر پایة دستاورد مفهومی این پژوهش، ناراستیهای اخلاقی در فضای پژوهش علوم اجتماعی در ایران برایند تاثیر متقابل کنشگران (پژوهشگر) و ساخت نهادی (شامل قواعد و هنجارها و منابع) تسهیلکننده هنجارشکنی است. نتیجه این که ناراستیهای اخلاق پژوهش از یک دوسویگی ساختاری در فضای علم در ایران تبعیت میکند و متاثر از ویژگیهای ساختاری نهاد علم در ایران در مقطع زمانی مورد مطالعه است.
حمید عباداللهی چنذانق؛ زهرا خستو
دوره 13، شماره 4 ، دی 1391، ، صفحه 24-59
چکیده
کم رشدی علوم اجتماعی در ایران عمدتاً با رویکردهای کلان، بهویژه کارکردگرایی ساختاری و کمتر با رویکردهای خرد مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله با الهام از الگوی نظری کالینز، حلقههای فکری اعضا هیأت علمی دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای علامه طباطبائی و تهران را مورد شناسایی قرار میدهد. از نظر کالینز رشد علم ...
بیشتر
کم رشدی علوم اجتماعی در ایران عمدتاً با رویکردهای کلان، بهویژه کارکردگرایی ساختاری و کمتر با رویکردهای خرد مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله با الهام از الگوی نظری کالینز، حلقههای فکری اعضا هیأت علمی دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای علامه طباطبائی و تهران را مورد شناسایی قرار میدهد. از نظر کالینز رشد علم در گرو ظهور و تداوم حلقههای فکری بهمثابه «اجتماعهای علمی» است. هسته محوری حلقههای فکری، «زنجیره مناسک تعامل[1]» است. فعالان فضای علم در درون حلقههای فکری، با «انرژی عاطفی[2]» بالا درگیر مباحث نظری میشوند که نتیجه آن رشد و پویایی علم در درون حلقههای فکری بهمثابه اجتماعات علمی است. نتایج این مطالعه که با رویکردی کیفی و از طریق مصاحبههای غیر ساختمند با اعضاء هیأت علمی گروه علوم اجتماعی صورت گرفته، نشان میدهد با وجود مقولات و موضوعات مشترک در بین اساتید هر دانشکده، آنها فاقد «فضای توجه نمادین مشترک[3]»، «تمرکز موضوعی مشترک[4]» و «مناسک تعامل» به عنوان شاخصههای انجمن علمی به مفهوم کالینزی هستند. «فضای گفتوگویی[5]» اساتید بهجای تعامل مولد و پویا با همکاران، محدود به تعامل موقت با دانشجویان است. اساتید بدون وجود حلقه فکری در داخل دانشکدهها، از انرژی عاطفی و سرمایههای فرهنگی بالا برخوردار هستند.