در این نوشتار، براساس تفسیرى نظرورزانه از بحران علوم اجتماعى در ایران
به پرسش از این مسئله مىپردازیم که آیا رویکرد نظرى پسااستعمارى مىتواند، اگرنه در
رفع، لااقل در طرح پروبلماتیک این بحران یارىرسان باشد؟ بحران علوم اجتماعى از
جنس شناخت شناسانه است و در غلبه بىچون وچراى پارادایم مدرنیزاسیون تجلى
مىیابد. تداوم و غلبه این ...
بیشتر
در این نوشتار، براساس تفسیرى نظرورزانه از بحران علوم اجتماعى در ایران
به پرسش از این مسئله مىپردازیم که آیا رویکرد نظرى پسااستعمارى مىتواند، اگرنه در
رفع، لااقل در طرح پروبلماتیک این بحران یارىرسان باشد؟ بحران علوم اجتماعى از
جنس شناخت شناسانه است و در غلبه بىچون وچراى پارادایم مدرنیزاسیون تجلى
مىیابد. تداوم و غلبه این پارادایم بر علوم اجتماعى، در شرایط تکوین و تطور آن
بهمثابه زائدهاى از صورتبندىهاى گفتمانى حاکم در دوران معاصر (گفتمان مشروطه
و گفتمان دینى)، پىجویى مىشود. این صورتبندىهاى گفتمانى ناظر بر فرآیندهاى دولت
و ملتسازى، حاصل درونىسازى یا وارونهسازى گفتمان شرقشناسى هستند و نظام دانش اجتماعىاى را امکانپذیر مىسازند که تاریخهاى متکثر تجربه مدرنیته ما را در دستگاه مفهومى دوگانه خود به رؤیارویى سنت و تجدد فرو مىکاهد و بدینگونه دریافت یا فهمناپذیر مىکند. در بخش پایانى نوشتار، به شرح مدخلگونه رویکرد نظرى پسااستعمارى (شرایط تاریخى شکلگیرى، مبانى فلسفى و روششناختى و مفاهیم اساسىآن) مىپردازیم.
نوشتار زیر خوانشی است از شکل گیری و تطور دولت در عصر مشروطه(دوران سلطنت پهلوی) بر اساس نظریه دولت پسااستعماری.پس از ارائه چهارچوب نظری ،تحولات ساختاری حاصل از انضمام نیمه استعماری ایران به بازار جهانی سرمایه داری و تاثیر آن بر نظام حاکمیت سیاسی بررسی می شود.بر اساس این بازخوانی در بخش های بعدی چگونگی شکل گیری ،منطق تحول و مکانیسم بحران ...
بیشتر
نوشتار زیر خوانشی است از شکل گیری و تطور دولت در عصر مشروطه(دوران سلطنت پهلوی) بر اساس نظریه دولت پسااستعماری.پس از ارائه چهارچوب نظری ،تحولات ساختاری حاصل از انضمام نیمه استعماری ایران به بازار جهانی سرمایه داری و تاثیر آن بر نظام حاکمیت سیاسی بررسی می شود.بر اساس این بازخوانی در بخش های بعدی چگونگی شکل گیری ،منطق تحول و مکانیسم بحران دولت مدرن در عصر پهلوی ترسیم می شود و در نهایت تلاش می شود تا سه برنهاده زیر اثبات شود:1.گرچه دولت مدرن بر اساس پروژه ای شدیدا تمرکزگرا ،در گسست با و در نفی ما به ازای نیمه استعماری نظام دیرین ملوک الطوایفی شکل گرفت ،اما در فرایند تحقق خصلتی پاتریمونیالیستی پیدا کرد.این خصلت در جذب ساختارهای قدرت منطقه ای مبتنی بر وفاداری ها و وابستگی های غیر مدرن از سوی مجموعه دربار/ارتش ریشه داشت.2. سامان یابی پاتریمونیالیستی آغازین دولت مدرن تداوم آن را مشروط به تولید مجدد و روزآمد کردن نقش میانجی گرانه در بار میان دو گرایش مدرنیسم بوروکراتیک تمرکز گرا و محافظه کاری شبه سنتی منطقه گرا کرد.3. مگانیسم بحران دولت مدرن در دوران پهلوی ریشه در ناتوانی دربار در رسمیت بخشی و نهادینه سازی این نقش میانجی گرانه داشت.رژیم پهلوی را در این مناسبت می توان رژیمی شبه پاتریمونالیستی نامید.نه تنها گرایش به خودکامگی شاهان پهلوی بلکه فروپاشی آن نیز نتیجه همین سبه پاتریمونالیسم یا عدم تحقق کامل پاتریمونیالیسم بود.