نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
2 دانشجویی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
چکیده
این مقاله به بررسی نحوه جامعهپذیری نسل جدید (دانشآموزان مقطع دبیرستان) و مقایسه آن با تجربه جامعهپذیری دو نسل قبل از خود میپردازد. با کنکاش در موضوعات و مسائلی مانند بحران هویت، گسست فرهنگی، شکاف نسلی، و مسائلی از این قبیل که امروزه در جامعه خود با آنها مواجه هستیم، این سوال برای ما مطرح شد که جامعهپذیری بهعنوان فرایندی که هر جامعه با اجرای آن تلاش دارد فرهنگ خود را از نسلهای پیشین به نسلهای پسین منتقل نماید، امروزه چه تغییر و تحولی پذیرفته و چه تفاوتی با فرایند جامعهپذیری دو نسل گذشته یافته است.
برای پاسخ به سوال تحقیق، با نقد و بررسی پژوهشهای انجام گرفته و نظریههای تدوین شده در این زمینه، سرانجام دو نظریه «ساختاربندی» و «دوجهانیشدن» بهعنوان پشتوانه نظری تحقیق انتخاب و بر این اساس چارچوب نظری تدوین گردید. دو فرضیه از چارچوب نظری استخراج شدند: فرضیه اول: وزن و ترکیب عوامل جامعهپذیری (خانواده، مدرسه، همالان و رسانه) در سه دوره سنتی، مدرن اولیه و مدرن متأخر دگرگون شده است. فرضیه دوم: بین عوامل اجتماعیشدن سنتی و نحوهی جامعهپذیری فرد با در نظر گرفتن عامل فضای مجازی، رابطه است، بهطوریکه هم فرد جامعهپذیر و هم عوامل اجتماعیکننده شدیداً متاثر از این فضا هستند.
متناسب با موضوع و سوال پژوهش، روش این تحقیق بصورت کیفی با تکنیک مصاحبه عمیق است. جامعه آماری نسل سوم تحقیق، دانشآموزان سال اول و دوم دبیرستانهای پسرانه از سه منطقه 2، 12 و 19 شهر تهران انتخاب شدهاند. جامعه آماری نسل دوم و اول به ترتیب پدر و پدر بزرگ دانشآموزان (نسل سوم) است. حجم نمونه به صورت هدفدار 90 نفر، از هر نسل 30 نفر است. یافتهها و نتایج بدست آمده از مصاحبهها، فرضیههای تحقیق را تایید نمودند.
کلیدواژهها
مقدمه
بحث جامعهپذیری[1] یا اجتماعیشدن از مباحث اولیه و بنیادی علوم اجتماعی و علوم رفتاری محسوب میشود. در ادبیات کلاسیک جامعهشناسی در این خصوص نظریههای متعددی ارائه شده است و بنیانگذارن و صاحبنظران این رشته[2] به نوعی با این مساله برخورد داشتهاند.
تئوریهای کلاسیک جامعهپذیری متناسب با شرایط و ویژگیهای نظام اجتماعی دوره خاص خود تدوین شدهاند و تبیینها و تحلیلهای آنها با درنظر گرفتن عوامل و ابعاد اجتماعیشدن آن دوره ارائه شده است. در این تئوریها اصلیترین و مهمترین عامل اجتماعیشدن، خانواده محسوب میشد و در کنار آن گروه همسالان و مدرسه بهعنوان عوامل بعدی مطرح بودند. اما امروزه با پیشرفت تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی و تحولات صورت گرفته در زندگی اجتماعی انسانها، مجاری و عوامل تاثیرگذار در فرایند اجتماعیشدنِ افراد بسیار متنوع و متکثر گشته است و از طرفی با پیچیدهتر شدن روزافزون زندگی، ابعاد و حوزههای جامعهپذیری نیز پیچیده و متنوع گشتهاند. شرایط جدید پیش آمده، تئوریهای تبیینکننده متناسب خود را طلب مینماید، چرا که تئوری های کلاسیک توان تبیینی لازم را، به دلیل لحاظ نکردن عوامل و شرایط جدید، دارا نیستند. لذا امروزه برای پرداختن به مسئله جامعهپذیری میبایست سراغ تئوریها و نظریههای رفت که به عوامل، ابعاد و فرایند جدید جامعهپذیری توجه و دقت لازم را مبذول داشتهاند.
طرح مساله
در جریان جامعهپذیری همیشه شاهد تفاوتهای نسلی هستیم، چرا که هیچگاه نسل جدید دقیقاً از همه ابعاد و جوانب شبیه نسل قبل نمیگردد. در این میان و در این فرایند انتقال، به تبع تغییرات فرهنگی و اجتماعی، همیشه میزانی از تفاوت نسلی عادی و اجتنابناپذیر است. زمانی این تغییرات برای یک جامعه میتواند مسألهساز گردد که میزان آن از حد مورد انتظار و قبول جامعه فراتر رفته و بحرانآفرین باشد. در اینجاست که موضوع از صورت عادی خود خارج گشته و بهعنوان یک مسالهی اجتماعی تولید سوال میکند.
در جامعه خودمان، از یک دهه پیش با مسائلی همچون بحران هویت، شکاف نسلی، گسست فرهنگی و مسائل در خصوص بحران نسلی و تفاوت ارزشها و هنجارهای نسل جدید با نسلهای پیشین، مواجه هستیم. صرفنظر از اختلافهایی که در خصوص بحران و حاد بودن این مسائل در بین اندیشمندان وجود دارد، تاکید ما در این تحقیق بر روی میزان تفاوتهای نسلی است و همانطور که اشاره نمودیم این تفاوتها از حد معمول خود فراتر رفته و تبدیل به مسأله اجتماعی گردیده است. شواهد و تحقیقات[3] نشان میدهد امروزه این شکاف و گسست عمیقتر و پرابلماتیکتر شده و جامعه برای برونرفت از این بحران هزینههای اقتصادی و اجتماعی بسیاری را متحمل گشته است.
با توصیف شرایطی که رفت، این سوال مطرح میشود که مکانیسم و فرایند جامعهپذیری[4] بهعنوان ابزاری که جامعه به عنوان یک سیستم (به تعریف پارسونزی) برای پاسخگویی به نیاز اجتماعی و فرهنگی و انتقال ارزشها و هنجارها از نسل گذشته به نسل حاضر آن را تدوین نموده است، چه تغییر و دگرگونی یافته است که امروزه با این مسائل مواجه گشتهایم؟ این شرایط و شواهد نشان میدهد که فرایند جامعهپذیری در گذار از نسل گشته به نسل فعلی دچار مسأله گشته است، و تئوریهای کلاسیک جامعهپذیری از توان تبیینی لازم در این زمینه برخوردار نیستند و نمیتوانند برای تحلیل و بررسی موضوع بهکار آیند.
سوال تحقیق: فرایند جامعهپذیری در گذار از نسل اول و دوم به نسل سوم، در جامعه حال حاضر خودمان، چه تفاوتی یافته و این تفاوت نتیجه چه عواملی است؟
هدف اصلی تحقیق توصیف و تبیین فرایند جامعهپذیریِ نسل جدید، و مقایسه آن با دو نسل قبل از خود، در جامعه خودمان است.
مبانی و چارچوب نظری
نقد نظریات کلاسیک
تئوریهای کلاسیک جامعهپذیری (هم تئوریهای جامعهشناختی و هم تئوریهای روانشناختی) برای تحلیل و تبیین فرایند جامعهپذیری افراد در دوره جدید با نقدها و تردیدهای جدی مواجه گشتهاند، که در زیر به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم. غالب این نقدها را گیدنز (در بحث ساختاربندی و هویت شخصی در عصر جدید) و تامپسون (در بحث رسانهها و مدرنیته) مطرح نمودند.
اول اینکه، در بیشتر این نظریات (هم روانشناختی و هم جامعهشناختی) اجتماعیشدن فرایندی یکطرفه در نظر گرفته شده است که بیرون از فرد و توسط نهادها و ساختارهای اجتماعی بر او اعمال میشود، و فرد جامعهپذیر نقش منفعلانهای در این بین ایفا میکند. بر اساس این دیدگاهها «بازتولید جامعه دور از چشم عاملانی صورت میگیرد که رفتار آنها جامعه را میسازد. سهم رفتار قصدمندانهی خود کنشگران در دلیلتراشی کنش از دست میرود» (گیدنز، 1384: 115- 114). گیدنز معتقد است که هر بازتولید اجتماعی بر کاربست و بازکاربست آگاهانهی قواعد و منابع توسط کنشگران در زمینههای اجتماعی مستقر استوار است.
در نظریات کارکردگرایانه (غیر مارکسیستی)، و بالاخص در نظریات کنش متقابل نمادین، هم که بر مفهوم نقش و آزادی کنشگر در فرایند جامعهپذیری و ایفای نقش در نظام اجتماعی اشاره شده است، مفهوم نقش اگرچه به گونهای معرفی شده که اجازه «بازی آزاد» را به کنشگر اجتماعی میدهد ولی، به قول گیدنز «بخش اعظم این نظریات بر ویژگی معین نقشها تاکید دارد. این ایفای نقش است که شخص شاید بتواند بر آن نفوذ و کنترل داشته باشد نه بر خود نقش. از این رو این تحلیلهای اجتماعی اغلب دوگانگی کنش/ ساختار را تداوم میبخشد که کاملاً در نظریهی اجتماعی ریشه دوانیده است» (1384: 118).
غالب نظریات مطرح در بحث اجتماعیشدن (چه در حوزه علوم اجتماعی و چه در حوزه علوم رفتاری)، به نیمه نخست قرن بیستم برمیگردد. از خصوصیات بارز این دوره این است که «خانواده»، چه در سطح گسترده و چه در سطح هستهای، رکن اصلی نظام اجتماعی را تشکیل میدهد و به تبع آن نقش حساس و کلیدی را در تحلیل مسائل اجتماعی، که یکی از آنها چگونگی اجتماعیشدن کودک است، بازی میکند. بنابراین طبیعی است که خانواده متغییر اصلی تحلیلها و نظریات دانشمندانی را که در این دوره در خصوص اجتماعیشدن نظریهپردازی نمودند را به خود اختصاص بدهد. خانواده بهعنوان یک نهاد پرقدرت اجتماعی نقش محوری در بحثهای اجتماعیکردن کودک و جامعهپذیری افراد داشته است. و متغییرهای دیگر چون مدرسه و همسالان در ردههای بعدی مورد توجه بودهاند. عامل رسانه هم به دلیل شرایط اجتماعی هنوز موجودیت خود را بهعنوان یک پدیدهی اجتماعی نیافته بود، اگر هم بحثی راجع به رسانه میشود عموماً مختص به تلویزیون و رادیو، آن هم در سطح بسیار محدود، است. اما امروزه عوامل و متغییرهای اجتماعیشدن از دایرهی خانواده، همالان و مدرسه فراتر رفته است. عوامل اجتماعیشدن سنتی (خانواده، مدرسه و همالان) دچار تغییر و دگرگونیهای اساسی شدهاند و قدرت تاثیرگذاری سابق را ندارند و از طرف دیگر عوامل جدیدی ظهور پیدا کردهاند که نهتنها فرد جامعهپذیر شونده را، بلکه حتی خانواده، مدرسه و همالان را هم متاثر ساختهاند. عامل رسانه همانطور که اشاره شد در گذشته بهعنوان یک پدیدهی اجتماعی مطرح نبود. اما امروزه در نتیجه پیشرفتهای برقآسای تکنولوژی ارتباطات، به قول کاستلز[5]، باعث رخداد انقلاب الکترونیکی و دیجیتالی گردیده است و به تعبیری، دهکدهی جهانی مکلوهان را واقعیت بخشیدهاند.
البته باید توجه داشت، تأکید بر رسانه و به ویژه "در معرض فضای مجازی قرار گرفتن" در این جا به هیچ روی به منزله تک عاملی بودن فرایند جامعه پذیری در دوره جدید نیست، و همچنین نفی نقش و تأثیر دیگر عوامل (به ویژه خانواده) در شرایط فعلی جامعه ایران نیز نمی باشد. مدعای نظری تحقیق این است که در دوره جدید، مجموعه ای از عوامل جدید، در نتیجه ظهور پدیده جهانی شدن و گسترش تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی، در فرایند جامعه
تئوری پارسونز و سایر تئوریهایی که تاکنون در صدد تبیین فرایند اجتماعیشدن برآمدند، از سطوح خرد و روانشناختی (فروید، پیاژه، بلوم، مید، کولی) تا سطوح میانی و کلان (دورکیم، مرتون، هومنز)، همگی به دلیل آنکه متاثر از شرایط نظام اجتماعی عصر خود بودند برای تبیین و تفسیر دو مرحله اول و دوم جامعهپذیری کارایی دارند. لذا برای شرایط جدید و دوره سوم اجتماعیشدن، به دلیل آنکه متغیرها و عواملی را که در این مرحله ظاهر شدهاند را در تحلیل خود نیاوردهاند، نمیتوانند از عهده تبیین آن برایند. بر این اساس ما در این جا برای تبیین نظری مسالهی خود از دو تئوری که هم تغییرات عصر حاضر را مورد توجه قرار داده و هم کاستیهای تئوری قبلی را بر طرف مینماید، بهره میجوییم: تئوری «ساختاربندی» گیدنز و تئوری «دو جهانی شدن».
1- تئوری ساختاربندی[6]
تلاش گیدنز در طرح نظریهی ساختاربندی فائق آمدن بر دوآلیسم تاریخی ساختار- عاملیت است. او با نقد دیدگاههای سلف خویش؛ کارکردگرایی ساختاری و کنش متقابل نمادین، چهره سیالتری از نظام اجتماعی را به نمایش میگذارد. از نظرگیدنز تقسیمبندی اساسی در جامعهشناسی و نظریهی اجتماعی، همان است که میان دو رویکرد به تحلیل اجتماعی وجود دارد: رویکرد عامل[7]محور و رویکرد ساختار[8]محور. «رویکرد اول به افراد، مقاصد و نیتها، انگیزهها، باورها، یا ارزشها، به منزلهی عوامل شکلدهنده به زندگی اجتماعی توجه دارد. رویکرد دوم برای تبیین زندگی فردی و اجتماعی بر فرایندهایی همچون پویشهای سازمانی یا طبقاتی تاکید دارد» (سیدمن، 1386: 190). گیدنز در طرح نظریهی «ساختاربندیِ» خود، مفهوم «دوگانگی ساختار» را به کار میگیرد تا دیدگاه و رویکرد خود را به عمل اجتماعی نشان دهد. به اعتقاد او «ساختارهای اجتماعی هم وسیلهی کنشاند یا کنش را ممکن میسازند، و هم خود بهوسیله کنش اجتماعی بازتولید میشوند» (همان: 191). از نظر گیدنز، نکتهی کلیدی این است که حیات اجتماعی نه مجموعهای از کنشهای فردی و نه مجموعهای از ساختارهای اجتماعی است بلکه به مثابه فرایندی در نظر گرفته شده است که مفهوم کلیدی آن عمل اجتماعی بهشمار میآید و دارای دو جنبهی «عاملانه[9]» و «ساختاری» است.
بازتولید ساختارها از طریق
تجدید اعمال کنشگران فردی
نمودار 1: فرایند بازتولید کنش و ساختار، برگرفته از سیتانگر[10]
بر این اساس گیدنز در تحلیل اجتماعی خود، نقش فعال و آگاهانهای برای کنشگران در بازتولید اجتماعی قائل میشود. به اعتقاد او «هر بازتولید اجتماعی بر کاربست و بازکاربست آگاهانهی قواعد و منابع توسط کنشگران در زمینههای اجتماعی مستقر استوار است» (همان: 116). گیدنز با نقد مفهوم نقش، که در ادبیات جامعهشناختی (بهویژه کارکردگرایی) به منزلهی حلقهی اتصال رشد شخصیت از یک طرف و ساختارهای نهادمند جامعه از طرف دیگر قلمداد شده است، معتقد است که از این منظر، «جامعهپذیری» فقط ناظر بر پذیرش و سازگاری کودک با نقشهایی است که برای ایفای آنها در جامعه فراخوانده میشود.
گیدنز وظیفهی نظریهی اجتماعی را جستجو برای غلبه بر دوگانگی سنتی سوژه و ابژه در تحلیل بازتولید اجتماعی میداند. او مینویسد: «باید از هر نوع توضیحی دربارهی جامعهپذیری اجتناب کنیم که یا سوژه را تعیین شده ابژهی اجتماعی (بهعنوان فردی که صرفاً توسط جامعه شکل گرفته است) فرض میکند یا برعکس، ذهنیت را بهعنوان خصلت ذاتی انسانها بدیهی میانگارد که نیازی به تبیین ندارد» (گیدنز، 1384: 122-121). به اعتقاد گیدنز جامعهپذیری را باید عنصر تداوم بازتولید اجتماعی یا عنصر زمانمندی ذاتی فرایند اجتماعی دانست تا چیزی که صرفاً به زمانمندی تکوین شخصیت در کودک اطلاق میشود.
گیدنز به مدد تحلیل ساختاربندی خود، سه انتقاد اصلی بر موضع دورکیمی و پارسونزی وارد میسازد. و معتقد است که با درنظر داشتن این سه نکته، فرایندهای جامعهپذیری در دوره جدید برای توضیح سازمان نهادی نظامهای اجتماعی اساسی است: اول، جامعهپذیری چیزی شبیه نقشپذیری منفعلانهی هر «فرد» از «جامعه» نیست. کودک از همان تجربیات اولیهاش، مشارکتکنندهای فعال در وابستگی متقابل تعامل و دخالت فزاینده در جامعه است. دوم، جامعهپذیری درست در نقاط خاصی از زندگی فرد متوقف نمیشود؛ یعنی زمانی که فرد عضوی بالغ از جامعه شده است (برخلاف دیدگاههای روانشناختی و روانشناسی اجتماعی، که اجتماعیشدن را عموماً به دوران کودکی محدود میکردند). بلکه جامعهپذیری را بهگونهای باید فهمید که عملاً به کل چرخهی زندگی فرد راجع است. سوم اینکه نمیتوان به نحوی شایسته از فرایند جامعهپذیری صحبت کرد مگر با تسامح زیاد. اجتماعیشدن را نمیتوان بر حسب واژگانی با منطق یکسویه درک کرد؛ یعنی بهعنوان مجموعه تواناییهای که صرفاً در یادگیرنده ذخیره میشود. بلکه اجتماعیشدن، در سطح شناختی، متضمن زمینهها ارتباطی «گفت و شنودی» است (گیدنز، 1384: 130- 128).
گیدنز با برقراری یک رابطه دیالکتیکی و متقابل بین عوامل اجتماعیکننده (ساختار) و فرد اجتماعیشونده (کنشگر)، جامعهپذیری را فرایندی دوسویه فرض میگیرد که نه فقط کودک بلکه والدین و سایر کسانی را که در تماس با کودک هستند را نیز درگیر میسازد. یعنی همانطور که کودک از والدین و افرادی که در اجتماعیشدن او سهیماند تاثیر میپذیرد، متقابلاً بر آنها نیز تاثیر میگذارد. بچهها والدین را خلق میکنند همانطوری که والدین بچهها را. و به قول گیدنز بهتر است «جامعهپذیری را توالی نسلها در نظر بگیریم نه الحاق کودک به درون جامعه» (گیدنز، 1384: 130).
به این ترتیب با توسل به نظریه گیدنز، تا این جا، دو ضعف اساسی تئوریهای کلاسیک برطرف میگردد. اول اینکه گیدنز نقش فعال و آگاهانهای را به فرد اجتماعیشونده قائل میشود و رابطه ساختار و فرد جامعهپذیر را یک رابطه دوسویه میداند. دوم، اجتماعیشدن را فرایندی پیوسته در نظر میگیرد که از ابتدا تا انتهای زندگی فرد را شامل میشود.
2- تئوری دوجهانیشدن[11]
پاردایم دوجهانیشدن، قائل به دو نوع جهان در فضای زندگی روزمره امروز ما انسانهاست. جهان اول، «جهان واقعی[12]» است. جهانی که از قبل بوده و انسان در ساخت آن هیچ نقشی نداشته و گذشتگان ما، فقط این نوع جهان را تجربه کردهاند. جهان دوم، «جهان مجازی[13]» است که عمر آن به بیش از چند دهه نمیرسد. این جهان، نتیجه انقلاب تکنولوژی ارتباطی و اطلاعاتی و ساخته دست انسان است (عاملی، 1382).
به اقتضای این دو نوع جهان متفاوت از هم، دو نوع جهانیشدن موازی هم خواهیم داشت. اثرات دیالکتیکی این دو فضای جهانی بر زندگی انسانها مهمترین دغدغه امروزه و آینده ما را شکل میدهد. «این دو جهان در بسیاری از موارد تبدیل به دوقلوهای به هم چسبیده خواهند شد که تعامل فردی و اجتماعی در قلمروهای بسیار، بستگی به تعاملهای دو جهانی دارد و ما مواجه هستیم با دو جهانیشدنهای بههم چسبیده[14] که حذف یکی از آنها موجب زوال دیگری نیز میشود» (عاملی، 1383: 55). لارنس[15] معتقد است؛ مهمترین تغییری که فضای دوجهانیشدن بهوجود آورده، تغییر در روابط انسانی و شکلگیری هویتهای جدید است. در واقع، روابط چهره به چهرهی سنتی، در سطح وسیعی جای خود را به روابط در فضای مجازی، مثل رابطه با واسطه کامپیوتر و یا با واسطهی وسایل ارتباط از راه دور و یا وسایل ارتباط جمعی داده است ( به نقل از عاملی 1383). با این توصیف مهمترین تغییر در زندگی امروزه انسانها، که آینده جهان را رقم خواهد زد، رقابتیشدن این دو جهان متفاوت باهمدیگر است. ظهور جهان جدید، یعنی جهان مجازی، بسیاری از روندها و نگرشها و ظرفیتهای آینده جهان را به خود اختصاص خواهد داد.
این فضا و جهان جدیدی که ظهور یافته، پروسهی اجتماعیشدن افراد را وارد مرحلهای نموده که متفاوت از گذشته است. اگر در گذشته افراد؛ محدود در مرزهای جغرافیایی جامعه خود بودند، کم اطلاع (اگر نگوییم بیاطلاع) از وقایع و رویدادهای که در دیگر نقاط جهان روی میدهد، و شناخت کمتری (و در بسیاری از مواقع ناآشنا) از ارزشها و هنجارهای فرهنگها و خردهفرهنگها داشتند، امروزه تکنولوژیهای ارتباطی و فضای مجازیِ برآمده از آن، این امکان را سهل و سریعتر و دسترسیتر نموده است. و از طرفی عوامل اجتماعیشدن گذشته (خانواده، مدرسه، همالان) را دگرگون نموده و حتی آنها را متاثر از عوامل نوپدیدی کرده که ساختهی این شرایط جدید است، و در گذشته مطرح نبودند. در این فضای شکلگرفته، افراد و حتی خود عوامل اجتماعیکننده سابق، متاثر از عوامل و مراجعیاند که فرسنگها دور از محیط جغرافیایی، روند هویتیابی و فرهنگپذیری آنها را شکل میدهند. «با تحول جامعه مدرن، فرایند خودشکلپذیری بازتابیتر و بازتر میشود. و افراد برای ساختن هویتی منسجم برای خود، بیش از پیش به منابع جدیدتر متوسل میشوند» (تامپسون، 1380: 60).
مدل نظری تحقیق
بر اساس این دو تئوری (ساختاربندی و دوجهانیشدن)، مدل نظری این تحقیق به شکل زیر میباشد:
فرضیهها
فرضیه اول: بین عوامل جامعهپذیری و فرد جامعهپذیر با شرط عامل فضای مجازی رابطه است. به عبارت دیگر در دوره جدید، فضای مجازی بعنوان عامل جدید جامعهپذیری، هم فرد جامعهپذیرشونده و هم دیگر عوامل جامعهپذیری سنتی (خانواده، مدرسه و همالان) را تحت تاثیر قرار میدهد.
فرضیه دوم: در دوره جدید وزن و ترکیب عوامل جامعهپذیری (خانواده، مدرسه، همالان و رسانه) در مقایسه با دو دوره قبل دگرگون شده است.
روش تحقیق
موضوع پژوهش و مسائل و مشکلات، یا بهطور خلاصه پیچیدگیهای پژوهش و امکانات تحقیق، به کار بردن یک فن را مجاز و در مقام مقایسه با سایر فنون بر صواب میسازد (پیران، 1382).
در این تحقیق برای پاسخ به سوال خود در سطح تجربی، متناسب با ماهیت و اهداف تحقیق، و به دلیل امتیاز روش کیفی در جذب و دستیابی به نظرهای شخصی و نظرهایی که در ارتباط با زندگی هستند و از آن ناشی میشوند (دلاور، 1374)، از روش کیفی با تکنیک مصاحبه عمیق استفاده نمودهایم. از آنجا که تحقیق بهبررسی فرایند جامعهپذیری در میان سه نسل میپردازد بنابراین تحلیل آن در سطح کلان[16] صورت میگیرد. واحد تحلیل تحقیق، با توجه به نوع تحلیل و نگاه محقق، نسل (نسل اول، نسل دوم و نسل سوم)، و از آنجا که ما از تکتک افراد جمعآوری اطلاعات نمودیم، واحد مشاهده در این جا فرد (دانشآموز، پدر و پدربزرگ) میباشد. جامعه آماری نسل سوم تحقیق، دانشآموزان سال اول و دوم دبیرستانهای پسرانه از سه منطقه 2، 12 و 19 شهر تهران انتخاب شدهاند. جامعه آماری نسل دوم و اول به ترتیب پدر و پدر بزرگ دانشآموزان (نسل سوم) است. حجم نمونه به صورت هدفدار 90 نفر، از هر نسل 30 نفر است. «نمونهبرداری کیفی بهگونه کلی شامل واحدهای کوچک در مطالعه عمقی است. برخی از متون پژوهشی تعداد واحدهای نمونه را برای گروههای همگون، 6 الی 8 واحد و برای گروههای ناهمگون بین 12 تا 20 پیشنهاد میکند. نمونهها اغلب بین 4 تا 40 شرکتکننده را شامل میشود» (کوزل به نقل از هومن، 1385: 91- 92). اگرچه قاعده محض یا راهنمایی خاصی برای حجم نمونه در تحقیق کیفی وجود ندارد، اما اغلب متون پزوهشی، مناسب بودن حجم نمونه را بسته به سوال پژوهش، منابع مادی، زمان، عمق و محتوای مطالعه انجام گرفته میدانند و محقق با توجه به این پارمترها در انتخاب حجم نمونه آزاد است (ماکسول 1995؛ هالیدی 2002). در این تحقیق با توجه به ناهمگونی گروهها (که در اینگونه موارد حجمی بین 12 تا 20 پیشنهاد شده) و با درنظر گرفتن محدودیتهای منابع مالی و زمانی، جهت اطمینان بخشی بیشتر، حجم نمونه برای هر نسل 30 نفر که در مجموع 90 نفر میباشد، انتخاب شده است که با توجه به مطالب گفته شده، کفایت و تناسب لازم را داراست. از میان انواع شیوههای نمونهگیری در پژوهشهای کیفی، در این تحقیق، شیوهی نمونهگیری تصادفی هدفمند[17] مورد استفاده قرار گرفته است. این نوع نمونهگیری را گاهی نمونهگیری قضاوتی[18] نیز مینامند. این شیوه مستلزم یک نمونهی تصادفی با استفاده از روشهای تحقیق کمی است، اما برخلاف تحقیق کمی هدف از انتخاب این نمونهی تصادفی، معرف بودن جامعه نیست بلکه هدف حصول اطمینان از بهکارگیری یک شیوهی نمونهگیری غیراریب میباشد؛ به این معنی که پژوهشگر با انتخاب نمونه، قصد تاثیر بر نتیجه تحقیق را ندارد بلکه از این طریق بر اعتبار یافتههای تحقیق خواهد افزود (گال و همکاران، 1382). در این نوع نمونهگیری از آنجا که محقق با محدودیت جدی امکان تعمیمپذیری مواجه است، بنابراین با قصد و نیت خاص سراغ انتخاب نمونهها میرود (سفیری، 1387: 59). در پژوهش حاضر، ما هم برای انتخاب نمونهها، سراغ آنهایی رفتیم که اولاً پدر و پدربزرگ آنها در قید حیات بوده و ثانیاً دسترسی به آنها امکانپذیر باشد.
در این تحقیق بنا به محدودیت زمان و هزینه تحقیق و محدودیت مصاحبه، متغییر جنس را کنترل کرده و تنها یک جنس (مرد) را وارد جامعهی آماری خود نمودیم. از طرف دیگر برای کنترل سن پاسخگویان از افراد نسل اول و دوم خواستیم که تجربهی اجتماعیشدن خود را در دوره سنی که همسن افراد نسل سوم بودند بیان کنند تا تجربه اجتماعیشدن هر سه نسل در یک دوره سنی مشخص بررسی شود. مثلاً اگر نوه یا فرزند خانواده (نسل سوم) در حال حاضر 15 یا 16 سال دارد، پدر و پدربزرگ خانواده هم با تداعی و یادآوری خاطرات و تجربیات خود در سن 15 یا 16 سالگی به سوالات جواب بدهد. و همچنین برای کنترل پایگاه اجتماعی نسلها، هر سه نسل را از یک خانواده انتخاب نمودیم.
تعریف مفاهیم
1- جامعهپذیری: آلن بیرو (1370) در فرهنگ علوماجتماعی، اجتماعیشدن را فرایندی روانی ـ اجتماعی تعریف میکند که بر پایهی آن شخصیت اساسی فرد تحت تاثیر محیط، و مخصوصاً نهادهای تربیتی، دینی وخانوادگی، تشکل مییابد (363). در این تعریف عوامل اصلی اجتماعیکننده همان عوامل سنتی هستند که قبلاً راجعبه آنها بحث نمودیم. گیدنز تا حدودی تعریف متمایزی از اجتماعیشدن ارائه میدهد. او اجتماعیشدن را فرایندی میداند که طی آن کودک ناتوان بهتدریج به شخصی خودآگاه، دانا و ورزیده در شیوههای فرهنگی که در آن متولد گردیده است تبدیل میشود (1379: 86). اجتماعیشدن در نگاه گیدنز نوعی «برنامهریزی فرهنگی» نیست که در آن کودک تاثیراتی را که با آنها برخورد میکند بهطور انفعالی جذب نماید. از مجموع این تعاریف میتوان این تعریف را استخراج نمود: اجتماعیشدن یا جامعهپذیری، فرایندی که از طریق آن فرد با ارزشها، هنجارها، نگرشها و ایستارهای مورد پذیرش فرهنگ جامعهی خود آشنا گردیده و آنها را درونی میسازد. این فرایند، همانطور که گیدنز هم اشاره میکند، یک فرایند دوسویه است؛ هم جامعهپذیرکننده و هم جامعهپذیرشونده، هر دو آگاهانه و فعالانه در این فرایند سهیم هستند.
در این تحقیق برای سنجش جامعهپذیری افراد، پنج بُعد جامعهپذیری را بهعنوان معرف، در نظر گرفتیم[19]: جامعهپذیری فرهنگی، جامعهپذیری اجتماعی، جامعهپذیری ورزشی، جامعهپذیری سیاسی و جامعهپذیری دینی. برای سنجش هر کدام از این ابعاد تعدادی سوال مطرح نمودیم که در پیوستها به صورت جدولی نشان داده شده است. البته ناگفته روشن است که ابعاد جامعهپذیری امروزه به اقتضای حوزههای تخصصی زندگی افراد بیش از اینهاست. اما در این تحقیق با علم به این موضوع، به لحاظ محدودیتهای متعددی[20] که با آن مواجه بودیم تنها این پنچ بُعد (که به نظر معرفهای اصلی و کلیدی بودند) را انتخاب نمودیم.
2- عوامل جامعه پذیری: عوامل جامعه پذیری، «نمایندگان جامعه هستند که در طی مراحل رشد، شیوههای زندگی و بهطور کلی فرهنگ را انتقال میدهند» (محسنی، 1378: 107). به عبارت دیگر عواملی هستند که در طول زندگی فرد، ارزشها و هنجارها و آداب و رسوم جامعه را به او انتقال میدهند. این عوامل عبارتند از خانواده، دوستان و معاشران، مدرسه و رسانهها صوتی ـ تصویری (که باعث شکلگیری یک فضا و جهانی به نام فضای مجازی گردیدهاند که امروزه نقش و تاثیرات بهسزایی در فرهنگسازی و هویتسازی افراد بلاخص جوانان بازی میکنند). در این تحقیق برای سنجش تاثیر هر یک از این عوامل، سوالاتی را طرح نمودیم (به پیوستها رجوع شود).
3- فضای مجازی: از نگاه دیوید بل[21] (2001) فضای مجازی فقط مجموعهای از سخت افزار نیست، بلکه مجموعهای از تعاریف نمادین است که شبکهای از عقاید و باورها را در قالب دادوستد ردوبدل میکنند. از این تعریف برمیآید که این فضا میتواند عامل اساسی در فرهنگسازی و هویتسازی و بهتبع آن تاثیر مهمی در روند اجتماعیشدن افراد داشته باشد. در این تحقیق برای سنجش میزان برخورداری و آشنایی پاسخگویان با فضای مجازی 11 سوال از مصاحبهشوندگان پرسیدیم (به پیوستها رجوع شود).
یافتههای تحقیق
دادههای حاصل از مصاحبهها به صورت جداول مقایسهای بین سه نسل، تنظیم شده است. یافتهها در دو بخش «ابعاد جامعهپذیری» و «عوامل اجتماعیشدن» ارائه میشوند.
1_ ابعاد جامعهپذیری
1. جامعهپذیری فرهنگی: جامعهپذیری فرهنگی یکی ار ابعاد مهم جامعهپذیری افراد بهشمار میرود. این بُعد نقش اساسی در شکلدهی هویت فرد دارد. از طرفی تغییرات و تاثیراتی که امروزه، در نتیجه فرایند جهانیشدن، روند جامعهپذیری افراد را متحول نموده، بیشتر متوجه این بُعد بوده است. بروز مسائل و مفاهیمی چون: بحران هویت فرهنگی، تهاجم فرهنگی، گسست فرهنگی و استعمار فرهنگی، دلیلی بر این مدعاست.
جامعهپذیری فرهنگی، پشتوانه سرمایهی فرهنگی است. در این جا برای روشن ساختن مفهوم «سرمایه فرهنگی» لازم دانستیم این مفهوم را تعریف و انواع آن را دستهبندی کنیم.
بوردیو (1986) سرمایه فرهنگی را مجموعه نمادها، عادات، منشها، شیوههای زبانی، مدارک آموزشی، ذوق و سلیقهها و شیوههای زندگی که بهطور غیر رسمی، بین افراد شایع است تعریف میکند. کالینز سرمایه فرهنگی را شامل منابعی نظیر مکالمات از پیش اندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش یا مهارت، حق ویژه تصمیمگیری و حق دریافت احترام میداند (ترنر، 2000). بوردیو سه شکل سرمایه فرهنگی را از هم تمیز میدهد:
الف) سرمایه متجسد یا درونیشده[22]: نوعی سرمایه خودآموخته و تواناییهای بالقوهای است که ماحصل کار شخص روی خود و صرف هزینه مستقیم از سوی شخص بصورت صرف وقت است. رفتهرفته این سرمایه جزء جدانشدنی و اعمال عادتگونه شخص میشود و تثبیت درونی مییابد و در واقع با جسم فرد حد و مرز یکسان دارد (تاجبخش: 1384).
ب) سرمایه فرهنگی عینیتیافته[23]: به شکل اشیاء مادی و رسانههایی چون نوشتهها، نقاشیها، بناهای تاریخی، ابزارها و غیره عینیت مییابد که در حالت مادیت خود قابل انتقال است.
ج) سرمایه فرهنگی نهادینهشده[24]: این سرمایه فرهنگی بهوسیله صلاحیتهایی که رسماً از طریق آموزش و تحصیلات و نیز سایر اشکال دستاوردهای اجتماعی که قابل رتبهبندی هستند به افراد اعطا میشود. بوردیو تحصیلات را نمودی ازسرمایه فرهنگی میداند. سرمایه فرهنگی نهادینهشده این امکان را بوجود میآورد که صاحبان این صلاحیتها با هم مقایسه شوند و حتی با نشاندن فردی به جای دیگری مبادله شوند. مدرک تحصیلی، سند تخصصی فرهنگی است و به دارندهاش ارزش قراردادی تضمینشده حقوقی درازمدت انتقال میدهد (تاجبخش، 1384).
بوردیو بازتولید و انتقال سرمایه اجتماعی، فرهنگی و سمبلیک را تحتالشعاع فرآیند جامعهپذیری میداند که از خانواده آغاز میشود. بیشک هر جامعهای برای ارتقای سرمایه فرهنگی خود سعی در انتقال درست و صحیح ارزشها و هنجارهای فرهنگی خود به افراد تازهوارد به جامعه دارد. یافتهها نشان میدهند که در بین نسل جدید با کاهش اینگونه سرمایه فرهنگی مواجه هستیم.
جدول2: مقایسه تجربه جامعهپذیری فرهنگی نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- پایین بودن سواد
|
1- بالا رفتن سواد در نتیجه ورود افراد به مدرسه |
1- بالا بودن سواد به دلیل کثرت منابع و مراجع آموزشی |
2- شناخت و آگاهی نسبی و شفاهی افراد از مسائل فرهنگی و شخصیتهای تاریخی و ادبی |
2- بالابودن مطالعه غیردرسی و در نتیجه شناخت و آشنایی بیشتر با شخصیتهای تاریخی و ادبی |
2- عدم علاقه به آشنایی با شخصیتهای فرهنگی و تاریخی
|
3- حس برتر وطندوستی و هویت ملی |
3- حس برتر وطندوستی و هویت ملی |
3- بیتفاوتی به مسائل ملی و میهنی |
4- خانواده تنها مرجع و نهاد تصمیمگیری
|
4- کاهش نسبی نقش و جایگاه خانواده به دلیل ظهور دو عامل مدرسه و همسالان |
4- کاهش شدید نقش خانواده در تصمیمگیریهای فرد
|
5- پایین بودن آزادیهای فردی |
5- وجود آزادیهای نسبی فردی |
5- آزادیهای فردی بالا |
6- رادیو تنها وسیله فرهنگی
|
6- تلویزیون و مطبوعات هم در کنار رادیو |
6- تنوع و تکثر صنایع فرهنگی بالاخص صنایع جهانی |
7- ماهیت نداشتن مقولاتی مثل فیلم و موسیقی
|
7- فیلم و موسیقی در حد کم و بهعنوان سرگرمی و تفریح
|
7- تنوع و تعدد انواع فیلمها و سبکهای موسیقی و همچنین نماد ابراز وجود و هویتبخشی |
8- نبود مُد و مُدگرایی |
8- نبود مُد و مُدگرایی |
8- استقبال از مُد و الگوهای جدید |
9- سادهزیستی و قناعت |
9-- سادهزیستی و قناعت |
9- تجملگرایی و رفاهطلبی |
10- ترجیح مصالح جمعی به جای مصالح فردی |
10- ترجیح مصالح جمعی به جای مصالح فردی |
10- ترجیح مصالح فردی به جای مصالح جمعی |
11- پذیریش هنجارها و ارزشهای موجود
|
11- پذیریش هنجارها و ارزشهای موجود
|
11- هنجارآفرینیهای جدید، تنوع ارزشها و خردهفرهنگهای جدید و گاه متضاد با ارزشهای مرسوم جامعه |
12- بالا بودن سرمایه فرهنگی |
12- بالا بودن سرمایه فرهنگی |
12- کاهش سرمایه فرهنگی |
1-2 جامعهپذیری اجتماعی: جامعهپذیری اجتماعی هم یکی دیگر از ابعاد مهم و اساسی در فرایند جامعهپذیری افراد به شمار میآید. هم جامعهپذیری فرهنگی و هم اجتماعی، هر دو، سازندهی دو نوع سرمایهی غیرمادی (سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی) هستند که نقش حیاتی و ضروری برای جوامع دارند. بررسی این دو بُعد از جامعهپذیری و به تبع آن سنجش دو نوع سرمایه فرهنگی و اجتماعی در اغلب تحقیقات و پژوهشها، نشان از اهمیت بالای این دو مقوله در جامعهی امروز دارد. در متون پژوهشی تعاریف متعددی از سرمایه اجتماعی بعمل آمده؛ بوردیو (1986) سرمایه اجتماعی را مجموعه منابع بالفعل و بالقوهای میداند که با عضویت در شبکههای اجتماعی کنشگران بوجود میآید و بطور جمعی از سرمایه شخصی پشتیبانی میکند.
به نظر کلمن سرمایه اجتماعی مجموعهای از معیارها، شبکههای اجتماعی و روابط (بین بزرگسالان و فرزندان، بین والدین دانشآموزان با یکدیگر) میباشد. شبکههای اجتماعی بهواسطه تعهدات و انتظارات دوطرفه، اعتماد، سازگاری عملکرد فعالان شبکه و تقویت یکدیگر ، ایدئولوژیها و ارزشهای مشترک و ثبات میتوانند موثر واقع شوند (کلمن، 100:1988-101). در واقع کلمن ارتباطات را بهعنوان ایجادکننده منابع سرمایه میداند که «با ایجاد تعهدات و انتظارات بین فعالان ، ساخت اعتماد در محیط اجتماعی، و بازکردن کانالهای ارتباطی به عنوان معیارهایی برای متخلفان و مفتخورها عمل میکنند» (فیلد،1386 :38). کلمن سرمایه اجتماعی را پلی بین رفتار فردی و جمعی میداند به این معنا که اگرچه نوعی دارایی فردی است اما وجود آن منوط به منابع ساختاری اجتماعی است چرا که افراد در ساختار فعالیت میکنند. اثربخشی این منابع ساختاری نیازمند پروسه موفق جامعهپذیری است.
جامعهپذیری اجتماعی، نحوهی آمادگی و ورود یک فرد از محیط خانواده به محیط جامعه را نشان میدهد. هر جامعهای در این فرایند بر آن است که از افراد منفرد و جداگانه، شهروندان اجتماعی ساخته که بتوانند عضوی فعال در جامعهای باشند که در آن زیست میکنند.
مصاحبههای این بخش برای هر سه نسل با 9 سوال انجام شد. محورهای موضوعی سوالات شامل: مشارکت اجتماعی، اعتماد اجتماعی، فردگرایی یا جمعگرایی، دیدوبازدید با دوستان و آشنایان بود. یافتهها نشان میدهند که در این بُعد از جامعهپذیری هم ما شاهد تفاوتهای نسلی چشمگیری بین نسل اول و دوم با نسل سوم هستیم.
جدول 3: مقایسه تجربه جامعهپذیری اجتماعی نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- اعتماد بالای اعضای خانواده و فامیل بههمدیگر |
1- اعتماد بالای اعضای خانواده و اقوام درجه یک |
1- اعتماد بالا به اعضای خانواده و دوستان |
2- پیوندها و همبستگیهای عمیق خانوادگی و خویشاوندی
|
2- پیوندها و همبستگیهای بالای خانوادگی
|
2- پیوندهای نسبی خانوادگی و همبستگیهای بسیار ضعیف خویشاوندی |
3- روابط چهره به چهره و عاطفی و صمیمی همه اعضا فامیل |
3- روابط چهره به چهره اعضای خانواده
|
3- روابط چهرهبهچهره و صمیمی پایین اعضای خانواده
|
4- تقسیم کار ساده |
4- تقسیم کار پیچیده |
4- تقسیمکار پیچیده |
5- مشارکت بالای خویشانودان در مسائل مختلف همدیگر
|
5- مشارکت نسبی اعضا در خانواده خانواده و بیرون از محیط خانواده |
5- مشارکت بسیار پایین افراد در داخل و بیرون خانواده
|
6- خانوادهی گسترده |
6- خانوادهی هستهای |
6- خانوادهی هستهای |
7- فردگرایی بسیار پایین |
7- فردگرایی بسیار پایین |
7- فردگرایی بسیار بالا |
8- احترام و پذیرش هنجارهای و ارزشهای اجتماعی مرسوم
|
8- احترام و پذیرش هنجارهای و ارزشهای اجتماعی مرسوم
|
8- احترام نسبی به ارزشها و هنجارهای اجتماعی و استقبال از ارزشهای جدید که موج جهانیشدن بههمراه دارد. |
9- سرمایه اجتماعی بالا |
9- سرمایه اجتماعی بالا |
9- سرمایه اجتماعی بسیار پایین |
1-3 جامعهپذیری ورزشی: جامعهپذیری ورزشی، مقولهی جدیدی است که امروزه وارد حوزه جامعهپذیری شده است. و به همین دلیل، همانگونه که یافتههای این تحقیق نشان میدهد، این بُعد از جامعهپذیری برای نسل اول و دوم از موضوعیت آنچنانی برخوردار نیست.
تخصصیشدن حوزههای مختلف زندگی، ابعاد جامعهپذیری افراد را هم متنوعتر و متکثرتر ساختهاست. از جمله اینها میتوان به حوزه ورزش اشاره نمود که امروزه خود عامل و مجرای مهمی برای الگوگرایی و هنجارپذیری افراد، بالاخص نسل جوان و نوجوان، گشته است. رشتهها، آداب و مقررات، چهرهها و شخصیتها ملی و جهانی ورزشی و همچنین تماشای مسابقات مختلف بهصورت حضوری یا از طریق رسانههای تصویری، شعارها و تکیه کلامهای ورزشی و موارد مختلف دیگر، همگی از نمادها و شاخصهای تاثیرگذاریاند که ارزشها و هنجارهای جدید، و گاهاً متمایز از هنجارهای مقبول جامعه، را به افراد معرفی و القا میکنند. در مجموع مصاحبهها نشان دادند که نمونههای نسل سوم امروزه با یک فضای جدید جامعهپذیری، به اسم جامعهپذیری ورزشی مواجهاند که بسیاری از الگوهای رفتاری و پوششی آنان را شکل میدهد.
جدول 4: مقایسه تجربه جامعهپذیری ورزشی نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- مطرح نبودن ورزش بهعنوان یک پدیدهی جداگانه
|
1- ورزش به عنوان یک پدیدهی اجتماعی همساز با سایر ابعاد اجتماعیشدن |
1- ورزش به عنوان یک بُعد اجتماعیشدن جدید
|
2- تداخل فعالیتهای بدنی با فعالیتهای روزمره افراد |
2- ورزش بهعنوان یک پدیده جداگانه و مجزا از سایر فعالیتها |
2- ورزش بهعنوان یک پدیده جداگانه و مجزا از سایر فعالیتها |
3- نبود ارزشها و هنجارهای جداگانه ورزشی
|
3- ارزشها و هنجارهای فرهنگی و دینی جامعه در محیط ورزشی
|
3- موج عظیمی از ارزشها و هنجارهای جداگانه و گاه متضاد با فرهنگ جامعه |
4- دیدگاه مذهبی و سنتی به ورزش |
4- دیدگاه مذهبی در کتار دیدگاه مدرن |
4- دیدگاه مدرن و تخصصی و غیردینی |
5- بازیها و تفریحات سنتی و محلی |
5- بازیها و تفریحات سنتی در کنار رشتههای ورزشی جدید |
5- بازیها و تفریحات جدید و دیجیتالی شده |
|
6- رشتههای و محیطهای ورزشی محدود |
6- تنوع و کثرت ورزشهای مختلف فکری و جسمی |
7- وجود نهادها و موسسسات مربوط به ورزش |
7- رشتههای و محیطهای ورزشی محدود و ظهور کلوبها و باشگاههای خصوصی |
|
|
8- مطبوعات و رسانههای ورزشی متنوع |
|
9- ورزشها و بازیهای رایانهای و اینترنتی |
||
10- ورزش بهعنوان یک ابزار تبلیغاتی فرهنگی |
||
11- بیشتر تماشای مسابقات و برنامههای ورزشی در مقایسه با انجام فعالیتهای ورزشی |
||
12- الگوپذیری از شخصیتها و بازیکنان ورزشی |
1- 4 جامعهپذیری سیاسی: جامعهپذیری سیاسی یکی دیگر از ابعاد جامعهپذیری است که برای دولتها از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار است. طبق تعریف آلموند، جامعهپذیری سیاسی فرایندی است که از طریق آن ارزشها و ایستارهای سیاسی افراد شکل میگیرد (آلموند و دیگران، 1381).
در تحقیق حاضر برای سنجش تجربه جامعهپذیری سیاسی افراد نمونه 21 سوال در حین مصاحبه از آنان پرسیده شد. این سوالات بر اساس محورهای مشارکت سیاسی، دانش سیاسی، اعتماد سیاسی، احساس تعلق سیاسی و نگرش سیاسی تنظیم گشته بودند. یافتههای مصاحبهها نشان دادند که امروزه دانشآموزان در محورهای مورد آزمون جامعهپذیری سیاسی (مشارکت سیاسی، دانش سیاسی، اعتماد سیاسی، احساس تعلق سیاسی و نگرش سیاسی) طبق انتظارات جامعه پیش نرفتهاند. مشارکت پایین نسل سوم در جریانات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی (مثل: نماز جمعهها، راهپیماییها، مراسمات و سخنرانیها) میتواند ریشه در ابعاد فرهنگی و اجتماعی جامعهپذیری و پایین بودن سرمایههای فرهنگی و اجتماعی این نسل داشته باشد که موجب تضعیف پایههای ارزشی و اعتقادی آنان هم گردیده است.
امروزه با وجود فنآوریهای ارتباطی، که دسترسی به منابع اطلاعاتی مختلف را سهل و ممکن میسازد، دانشآموزان از آگاهی و دانش سیاسی پایینی برخوردارند. تحقیقات و پژوهشهای انجام گرفته[25] در این زمینه هم مؤید یافتههای تحقیق حاضر است.
جدول 5: مقایسه تجربه جامعهپذیری سیاسی نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- پایین بودن سطح سواد |
1- سطح سواد بالا |
1- سطح سواد بالا |
2- کمبود منابع اطلاعاتی و ارتباطی (فقط رادیو)
|
2- وجود منابع و مجاری ارتباطی و اطلاعاتی (رادیو، تلویزیون، مطبوعات و کتاب) |
2- وجود منابع و مجاری ارتباطی و اطلاعاتی متنوع و متکثر |
3- دانش و آگاهی سیاسی بسیار پایین افراد |
3- دانش و آگاهی سیاسی بالا
|
3- دانش و آگاهی سیاسی پایین
|
4- نگرش سیاس خنثی و محافظهکار
|
4- نگرش سیاسی رادیکال و انقلابی
|
4- نگرش سیاسی خنثی و بیتفاوت به مسائل و رویدادهای سیاسی |
5- مشارکت سیاسی بسیار پایین
|
5- مشارکت سیاسی بالا در فعالیتهای رادیکال و مخالف نظام |
5- مشارکت سیاسی بسیار پایین
|
6- کنش انفعالی در خصوص رویدادها و اتفاقات سیاسی |
6- کنش فعال و آگاهانه نسبت به اتفاقات و مسائل سیاسی
|
6- کنش انفعالی در خصوص فعالیتها و اتفاقات سیاسی |
1- 5 جامعهپذیری دینی[26]:
جامعهپذیری دینی هم از حوزههای حساس و مهم اجتماعیکردن افراد است که امروزه اهمیت و جایگاه آن در قیاس با گذشته به مراتب افزونتر گشته است. معمولاً در این حوزه، جامعه سعی میکند تا به بواسطه عوامل و مجاری موجود، ارزشها و هنجارها و به عبارتی فرهنگ دینی مورد پذیرش خود را به نسلهایی که پا به عرصه اجتماعی میگذارند، انتقال دهد. هر جامعهای تلاش دارد که این فرایند را مطلوبتر و با هزینه پایین و با نیروی کنترلی و نظارتی کمتری به انجام رساند. برای این منظور درونیساختن ارزشها و هنجارها و باثبات نمودن آنها در افراد، اولویت اصلی مجریان این امر است.
در این تحقیق با درک اهمیت و ضرورت این بُعد از جامعهپذیری در جامعه خود، برای سنجش تجربه جامعهپذیری دینی افراد مورد آزمون، مبادرت به طرح 14 سوال در موضوعات مختلف دینی نمودیم. محورهای اصلی سوالات عمدتاً؛ آگاهی به مسائل دینی، تعهد و تقید به انجام مناسک دینی، مشارکت در مجالس و مراسم دینی بودند.
جدول 6: مقایسه تجربه جامعهپذیری دینی نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- دانش و آگاهی بسیار پایین دینی |
1- سواد و آگاهی دینی بالا
|
1- دانش و آگاهی پایین دینی
|
2- مقید و متعهد به انجام تکالیف دینی |
2- مقید و متعهد به انجام تکالیف دینی |
2- تعهد و پایبندی بسیار ضعیف به انجام تکالیف و مناسک دینی |
3- محدود بودن تکالیف دینی وتداخل آن با سنتها و رسوم ملی و محلی |
3- گسترش تکالیف دینی از سطوح ظاهری تا سطوح اعتقادی و بینشی |
3- اکتفا به نماز و روزه به عنوان تکالیف دینی
|
4- انجام امور دینی با نظارت و کنترل مستقیم خانواده |
4- اختیار و آزادی نسبی افراد در انجام امور دینی و مذهبی |
4- آزادی و اختیار کامل افراد در انجام دادن یا ندادن تکالیف دینی |
5- دیدگاه تعبدی ارزشها و هنجارهای دینی و کمتر تعقل و تعمق در آنها |
5- دیدگاه تعقلی به مسائل دینی
|
5- دیدگاه تعقلی در سطح پایین و گاه جدلی به مسائل دینی
|
6- نبود نقد و بررسی علمی مسائل دینی و شرعی |
6- نقد و بررسی علمی مسائل دینی و شرعی |
6- نقد و به چالش کشیدن بسیاری از ارزشها و هنجارهای دینی |
7- مجرای انتقال اطلاعات دینی، گفتهها و شنیدههاست
|
7- مجرای انتقال اطلاعات دینی؛ کتب و مجالس دینی
|
7- تنوع و تکثر منابع و مجاری انتقال اطلاعات دینی: کتب، مطبوعات، تکنولوژی و فنآوریهای صوتی و تصویری |
8- مجازات سنگین اجتماعی و عرفی برای هنجارشکنان دینی |
8- مجازات اجتماعی و عرفی برای هنجارشکنان دینی |
8- مجازات قانونی برای هنجارشکنان دینی |
9- رعایت شدید بحث محرم و نامحرم |
9- رعایت شدید بحث محرم و نامحرم
|
9- کمرنگ شدن حساسیتها و محدودیتها در خصوص روابط محرم و نامحرم |
2- عوامل اجتماعی شدن
2- 2 خانواده: خانواده از اولین و مهمترین عوامل اجتماعیساختن افراد به شمار میآید. این عامل بهعنوان اولین و پایهترین نهاد اجتماعی نقش مهم و حساسی در فرایند تربیت و پرورش شخص بر عهده داشته است. اگرچه امروزه، با تخصصی شدن حوزههای گوناگون زندگی افراد و تقسیمکار پیچیدهی اجتماعی، که منجر به شکلگیری نهادهای متعدد با شرح وظایف مشخص گردیده است، از نقش و مسئولیت خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی کاسته است؛ اما نقش و اهمیت آن امروزه نیز مورد توجه همگان قرار دارد. به این نکته باید توجه داشت که در دوره جدید خانواده همچنان بهعنوان یکی از عوامل اجتماعیشدن، نقش متفاوتی در قیاس با گذشته ایفا میکند. در دو دوره اول و دوم، خانواده مجرای انتقال هنجارها و ارزشهایی (و در بسیاری از موارد منشا شکلگیری آداب و رسوم بومی) است که برآمده از فرهنگ سنتی جامعه خودی است. اما در دوره جدید خانواده به عنوان کانال بروز و ظهور پدیدهی مصرفگرایی و مُدگرایی مطرح است که این پدیده با خود موجی از ارزشها و هنجارهای متفاوت و بیگانه با فرهنگ و سنت خودی را اشاعه و ترویج میکند. رسانهها و تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی تاثیرات فرهنگی خود را با موجی از مصرفگرایی بروز میدهند که در این میان خانواده یکی از عوامل مهم و اصلی انتقالی به حساب میآید.
در تحقیق حاضر برای بررسی نقش و تاثیر خانواده در فرایند تجربه جامعهپذیری نمونههای مورد آزمون، 9 سوال در موضوعات؛ روابط عاطفی و صمیمی اعضای خانواده، مشارکت اعضاء، نفوذ و کنترل والدین بر فرزندان، تصمیمگیری والدین در خصوص مسائل فرزندان، آگاهیبخشی (در مسائل مختلف) به فرزندان، در کنار هم بودن اعضاء، پرسیده شده است.
جدول 7: مقایسه نقش عامل خانواده در نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- خانواده تنها نهاد جامعهپذیری |
1- خانواده یکی از عوامل مهم اجتماعیکننده |
1- کاهش نقش و جایگاه خانواده در فرایند اجتماعیکردن فرزندان |
2- محل تمرکز فعالیتهای اقتصادی، آموزشی، تربیتی و غیره
|
2- مجزا بودن فعالیتهای اقتصادی و آموزشی از کانون خانواده
|
2- تقسیمکار پیچیده و انتقال بسیاری از فعالیتها و مسئولیتهای آموزشی و تربیتی به نهادهای اجتماعی دیگر. |
3- خانواده گسترده و نظام پدرسالاری شدید |
3- خانواده هستهای و نظام پدرسالاری |
3- خانواده هستهای و نظام فرزندسالاری |
4- اختیار بالا در الگودهی و نقشپذیری فرزندان
|
4- اختیار نسبی والدین در الگودهی و نقشپذیری فرزندان
|
4- نقش و اختیار بسیار پایین والدین در الگودهی و نقشپذیری فرزندان |
5- رابطه اجتماعیشدن یکسویه |
5- رابطه اجتماعی شدن یکسویه |
5- رابطه اجتماعیشدن دوسویه |
6- ارزشها و هنجارهای سنتی |
6- ارزشها و هنجارهای سنتی در کنار هنجارهای جدید |
6- ارزشها و هنجارهای جدید و جهانی |
|
7- اختیار و آزادی نسبی فرزندان در بعضی از مسائل |
7- آزادی انتخاب فرزندان در انتخاب الگوها و مراجع نقشپذیری و هنجارگرایی |
|
8- تاثیرپذیری والدین دربسیاری از موارد، از ارزشها و هنجارهایی که فرزندان وارد خانواده میکنند. |
2- 2 مدرسه: مدرسه، به عنوان یکی دیگر از عوامل جامعهپذیری، در این تحقیق مورد بررسی و نقش و تاثیر آن در فرایند اجتماعیشدن نمونههای سه نسل، مورد آزمون و سنجش قرار گرفته است. برای این منظور به تناسب شرایط هر سه نسل، مبادرت به طرح هشت سوال در موضوعاتی چون: مدت حضور فرد در مدرسه، مطالب آموزشی به فرد، نوع رابطه و تاثیر اولیای مدرسه بر افراد و الگوپذیری معلمین و اولیای مدرسه، نمودیم.
جدول8: مقایسه نقش عامل مدرسه در نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- مدرسه به عنوان یک عامل اجتماعی شدن مطرح نیست. |
1- مدرسه خود یک عامل جامعهپذیری مهم بوده و همچنین مجرایی بوده که از طریق آن عامل همسالان و دوستان شکل گرفتند. |
1- مدرسه بهعنوان یک عامل اجتماعیشدن بیشتر نقش آموزشی دارد
|
|
2- تنها نهاد آموزشی و تربیتی رسمی تا مرحله دانشگاه
|
2- وجود نهادها و موسسات آموزشی و تربیتی متعدد در کنار مدرسه |
3- مجرای ورود رسمی فرد به جامعه است |
3- یکی از مجاری ورود رسمی فرد به جامعه |
|
4- عاملی است که آینده و سرنوشت افراد را رقم میزند |
4- عوامل زیادی در تعیین سرنوشت افراد دخیل هستند |
|
5- معرفی ارزشها و هنجارهای جامعه به افراد و نفوذ و تاثیر بالا در افراد |
5- تاثیر ضعیف در اجتماعیساختن افراد
|
|
6- مدرسه بهعنوان خانه دوم افراد |
6- مدرسه صرفاً یک نهاد آموزشی |
2- 3 همالان: عامل دیگری که در این تحقیق از آن بهعنوان همالان نام میبریم، یکی دیگر از عوامل سنتی اجتماعیشدن است. همالان، گروه دوستان و همسن و سالانی است که فرد در هر دوره از زندگی خود با آنها در تعامل است. در این تحقیق برای سنجش و بررسی تأثیر این عامل در فرایند اجتماعیگشتن افراد مورد آزمون، تعداد هشت سوال در موضوعاتی چون: میزان معاشرت و رفت و آمد با دوستان، نوع تفریحات انجام گرفته با آنها، مسائل و موضوعات مطرح در روابط دوستی و پذیرش نظرات و راهنماییهای دوستان، از هرسه نسل پرسیدیم.
جدول 9: مقایسه نقش عامل همالان در نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- گروه همالان و دوستان محدود به دایره خویشاوندی و محلی است |
1- علاوه بر فامیل و محله، مدرسه هم یک محیط دوستیابی بهشمار میرود |
1- محیطهای دوستیابی فراتر از محیط خویشاوندی و محله و مدرسه
|
2- تعاملات عموماً در سطح بازی و سرگرمی و اتفاقات ساده روزمره |
2- تعاملات علاوه بر تفریح و سرگرمی برای مسائل درسی هم صورت میگیرد |
2- تعاملات علاوه بر تفریح و سرگرمی در بسیاری از موضوعات و مسائل خصوصی و شخصی هم هست |
3- ارزشها و هنجارهای همالان همان ارزشها و هنجارهای خانوادگی و سنتی است |
3- ارزشها و هنجارهای همالان تاحدودی متفاوت از ارزشهای سنتی است در عین حالکه آنها را هم قبول دارند |
3- ارزشها و هنجارهای همالان بسیار متفاوت و گاه متضاد با ارزشهای خانواده
|
4- همالان بهعنوان یک عامل جداگانه اجتماعیشدن مطرح نیست |
4- همالان بهعنوان یک عامل جداگانه و مهم در فرایند اجتماعیشدن |
4- همالان و دوستان بهعنوان یک عامل بسیار مهم و تاثیرگذار در فرایند اجتماعیشدن |
5- معاشرت و رفتوآمد دوستان نزدیک و عموماً خانوادگی است
|
5- معاشرت و رفتوآمد دوستان کمتر خانوادگی و بیشتر در محیط مدرسه صورت میگیرد |
5- معاشرت ابعاد مختلفی پیدا کرده و در برخی موارد تا جزئیترین و خصوصیترین مسئله شخصی هم شامل میشود. |
6- عدم نقش همالان در الگودهی به رفتار و پوشش فرد
|
6- تاثیر نسبی همالان در الگودهی به رفتار و پوشش فرد
|
6- نقش و تاثیر همالان در رفتار و پوشش و معرفی و آشنایی مُد و تیپ روز |
7- روابط دوستان حضوری و چهرهبهچهره |
7- روابط دوستان حضوری و چهرهبهچهره |
7- روابط دوستان هم چهرهبهچهره و هم غیرحضوری |
2- 4 عامل اجتماعیشدن جدید (فضای مجازی): این پدیده نوظهور، که در دورههای گذشته ماهیتی وجودی نداشت، امروزه از اهمیت بهسزایی در زندگی انسانها برخوردار گشته است، بهطوری که اندیشمندان و نظریهپردازان بحث از یک نوع جهانیشدن مجازی در کنار جهانیشدن واقعی را مطرح میکنند.
در این تحقیق با درک این اهمیت و ضرورت، به طرح مساله پرداخته و با توجه به دادهها و شواهد موجود، مدعی گشتیم که امروزه فضای مجازی بهعنوان یک عامل مهم و تاثیرگذار هم بر فرد جامعهپذیر و هم بر عوامل اجتماعیشدن سنتی، نقش کلیدی در فرایند جامعهپذیری افراد دارد. بر این اساس برای بررسی و سنجش تاثیر این عامل جدید بر افراد مورد آزمون به طرح 11 سوال در موضوعات مختلف مرتبط با فضای مجازی پرداختیم.
جدول 10: مقایسه نقش عامل فضای مجازی در نسل اول، دوم و سوم
نسل اول |
نسل دوم |
نسل سوم |
1- رادیو تنها تکنولوژی ارتباطی حاضر با غایب
|
1- علاوه بر رادیو تلویزیون و مطبوعات هم به عنوان رسانههای ارتباطی مطرحاند |
1- تنوع و تکثر فنآوریهای ارتباطی و اطلاعاتی
|
2- عدم تجربه فضای مجازی بهعنوان یک عامل اجتماعیشدن |
2- عدم تجربه فضای مجازی بهعنوان یک عامل اجتماعیشدن |
2- تجربه فضای مجازی بهعنوان یک عامل مهم و تاثیر گذار در فرایند اجتماعیشدن افراد |
|
|
3- اعتماد بیشتر به وسایل ارتباطی مثل اینترنت و ماهواره و اعتماد پایین به تلویزیون و مطبوعات |
4- استفاده از امکانات ارتباطی اینترنت (چتروم، ایمیل، کلوب) |
||
5- استفاده از وسایل صوتی و تصویری مثل: موبایل، رایانه، ماهواره، اینترنت |
||
6- آشنایی با شخصیتها،خردهفرهنگها و آداب جوامع دیگر بالاخص جوامع غربی |
||
7- الگوپذیری جوانان و نوجوانان از ارزشها و هنجارهای فرهنگهای حاضر در فضای مجازی |
نتیجهگیری
در این تحقیق با بررسی و نقد تئوریها و کارهای تجربی انجام شده در این زمینه و با کمک دو نظریه «ساختاربندی» و «دوجهانیشدن»، به این نتیجه رسیدیم که امروزه با شکلگیری پدیدهی جهانیشدن و تغییرات عمیق و عظیمی که در ابعاد ارتباطی و اطلاعاتی زندگی افراد رخ داده، فرایند جامعهپذیری از چند جهت دچار تحول و دگرگونی گشته است؛ اول و مهمتر اینکه عوامل و مجاری ارزشپذیری و هنجارگرایی افراد امروزه در نتیجه پیشرفت و توسعه فنآوریهای ارتباطی، در مقایسه با قبل متنوعتر و متکثرتر شده است. و از طرفی دامنهی تاثیرگذاری عوامل سنتی اجتماعیشدن محدودتر و در مواردی بسیار کمرنگتر گشته است. دوم اینکه رابطهی بین جامعهپذیرکننده و جامعهپذیرشونده، که در گذشته بهصورت یکطرفه و یکسویه بوده، امروزه این رابطه متقابل و دیالکتیکی گشته است. این فرایند امروزه دوسویه بوده و فرد نقش فعال و آگاهانهای را در این پروسه به اجرا میگذارد؛ همانگونه که عواملی مثل خانواده و همالان بر ارزشپذیری و هنجارگرایی فرد تاثیر دارند، اجتماعیشدن فرد و آشنایی او با ارزشها و هنجارهای جدید و حتی نحوی اجرای آنها متقابلاً بر خود این عوامل تاثیر داشته و بازاجتماعیشدن آنها را متحول میسازد.
یافتههای تجربی تحقیق نیز مؤید ادعای نظری و فرضیههای تحقیق بودند. یافتهها نشان دادند که فرایند اجتماعیشدن در گذار از نسل اول به نسل دوم تغییر و دگرگونی نسبی یافته است که متناسب با انتظارت جامعه بوده است و از طرفی این مقدار از تغییر و تحولات در گذارِ نسلی طبیعی و پیشبینیپذیر است. اما در انتقال از نسل دوم به نسل سوم، تغییرات و تحولات معنیدار و مسالهساز بودند. پژوهشهای انجام گرفته در این زمینه هم شاهد این مساله و بحران هستند.
نکته دیگری که در این تحقیق حاصل شد این بود که بر خلاف تئوریهای کلاسیک اجتماعیشدن، نقش و جایگاه خانواده در دوره جدید (در مقایسه با دو دوره اول و دوم)، در فرایند اجتماعیساختن افراد بسیار تغییر یافته است. امروزه والدین نفوذ و تاثیری را که سابقاً بر رفتار و افکار و حتی آینده فرزندان خود داشتند، دارا نیستند. دامنه و محدوده نقش و مسئولیت خانوادهها در مواردی فقط بهعنوان تامین نیازهای اولیه فرد محدود میشود. نگرش، بینش و الگوهای نقشپذیری و هنجارگرایی فرد امروزه غالباً متاثر ازعوامل و مجاری است که متفاوت و متضاد با فرهنگ ملی و محلی اوست و در بسیاری از موارد ارزشها و هنجارهایی که فرد وارد محیط خانواده میسازد، قواعد و آداب خانواده را متحول میسازد و در بازاجتماعیشدن والدین و اعضای خانواده تاثیرگذار میشود. از طرف دیگر در دوره جدید، خانواده با آنکه نقش و جایگاه قبلی خود را بعنوان مجرای انتقال فرهنگ سنتی و بومی خود دارا نیست ولی به کانال بسط مصرفگرایی و مُدگرایی حاصل از رسانهها و تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی تبدیل گشته است. به عبارت دیگر امروزه خانواده یکی از مجاری اصلی دسترسی فرزندان به محصولات و تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی است که با خود موجی از ارزشها و هنجارهای فرهنگ و سنت غیر خودی را تبلیغ و ترویج میکنند.
عوامل اجتماعیشدن دیگر مانند مدرسه و همالان نیز نقش و جایگاه متفاوتی در دوره جدید پذیرا شدند. اگر در دوره دوم مدرسه بهعنوان یک مجرای انتقال ارزشها و هنجارهای رسمی جامعه به افراد محسوب میشد و فرد تحت الگوهای تربیتی و اخلاقی ارائه شده در مدرسه و کلاسهای درسی با انتظارات جامعه و فرهنگ خود آشنا میشد، امروزه نقش مدرسه تنها به امر آموزشی و ضرورت علمی تقلیل یافته است. رقابتیشدن زندگی افراد و تلاش در جهت رسیدن به مدارج بالای علمی (رشد و گسترش آموزشگاهها و موسسات علمی و آموزشی شاهدی براین احساس نیاز و ضرورت افراد برای رسیدن به مراتب بالای علمی است)، باعث رشد پدیدهی مدرکگرایی و کاهش نقش و جایگاه مدارس در زمینه تربیتی و پرورشی افراد شده است.
عامل همالان و دوستان نیز بهعنوان یکی از عوامل مهم و سنتی اجتماعیشدن فرد، تحولات اساسی پذیرفته است. یافتهها نشان دادند که در دوره جدید (نسل سوم) ساخت و ترکیب گروه همالان متفاوتتر از قبل گشته و نوع روابط و معاشرت آنها نیز دگرگونیهای معناداری یافته است.
و نکته پایانی به عامل رسانه و فضای مجازیِ ساخته شده توسط رسانهها اختصاص دارد. بر اساس یافتههای تحقیق دامنه و محدوده این عامل در دوره اول مختص به رادیو (آنهم در سطح بسیار محدود) و در دوره دوم محدود به تلویزیون بود. از آنجا که کم و کیف این دو وسیله ارتباطی در این دو دوره به لحاظ زمان اجرای برنامه و نوع برنامه بسیار محدود بود، لذا اصلاً رسانه بهعنوان یک عامل مجزا و مستقل جامعهپذیری که توان تاثیرگذاری بر رفتار و افکار افراد را داشته باشد، در این دو دوره مطرح نیست. اما در دوره سوم با پیشرفتهای فنی و نرمافزاری که در حوزه تکنولوژی ارتباطات به وقوع پیوسته؛ تعاملات و روابط اجتماعی افراد متحول و دگرگون گشته و از محدوده واقعی (حضوری و چهرهبهچهره) فراتر رفته و در محیط مجازی اشکال متنوعتری به خود گرفته است؛ و از طرفی بسیاری از حوزههای زندگی امروزی افراد به اقتضای شرایط و پیچیدگی عصر جدید در تعامل با رسانهها صورت میگیرد (کاربردهای متنوع و فراوان اینترنت در موضوعات علمی و تفریحی ـ سرگرمی و اخبار و اطلاعات مختلف، و شبکههای گسترده ماهوارهای، کاربردها و استفادههای روزافزون موبایل و بسیاری از وسایل ارتباطی و اطلاعاتی دیگر) و به قول گیدنز امروزه با دیجیتالیشدن زندگی روزمره افراد مواجهایم. بنابراین در دوره جدید رسانهها و به تبع آن فضای مجازی ساختهشده توسط آنها، مجرا و عامل مهمی است که هم فرد جامعهپذیر و هم عوامل سنتی اجتماعیشدن را متاثر میسازد.