نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دانشیار عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت معلم تهران
2 فارغالتحصیل دکتری جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس و عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران
چکیده
مطالعات متعدد در تحقیقات جامعهشناختی درباره دموکراتیزاسیون بر نقش طبقات اجتماعی در گذار به دموکراسی یا تحکیم آن تأکید میکنند. برخی نظریهپردازان مانند برینگتن مور بورژوازی و برخی نظیر روشهمیر و همکارانش کارگران را کارگزار تحقق دموکراسی میدانند. این مقاله مدعی رویکرد دیگری به نقش طبقات اجتماعی در دموکراتیزاسیون است و از رهگذر بررسی تطبیقی فرایند گسست دموکراسی در سه کشور ایران، ترکیه و کره جنوبی در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، در خصوص فقدان منافع ذاتی از پیش تعیین شده برای هر یک از طبقات اجتماعی در دموکراسی استدلال میکند و معتقد است باید منافع هر طبقه اجتماعی را برساخته شرایط تاریخی خاص لحظهای از تاریخ که درباره آن تحلیل صورت میگیرد دانست. با اتکا به این رویکرد، دموکراسی نه کارکرد کنش تاریخی طبقهای خاص بلکه محصول تعادل قدرت نسبی طبقات اجتماعی دانسته میشود. چنین دیدگاهی از رویکردی ساختارگرایانه به تحکیم دموکراسی طرفداری میکند.
کلیدواژهها