نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه شهید چمران اهواز
2 کارشناس ارشد جامعه شناسى و مدرس دانشگاه
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسى تأثیر تعلق خانوادگى، احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، ابهام نقش خانوادگى و حمایت اجتماعى در خانواده بر تعارض خانواده با کار انجام گرفته است. در این پژوهش سعى شده است تا با استفاده از نظریه نقش و نیز با بهرهگیرى از برخى از نظریات تعارض خانواده با کار مدلى براى تبیین تعارض مذکور ارائه شود. این مدل دو اندیشه کلى را مطرح مىکند که عبارتند از: تأثیر عوامل خانوادگى بر تعارض خانواده با کار و نقش حمایت اجتماعى در خانواده بر تعارض مذکور. به منظور آزمون تجربى مدل مذکور، پس از تعریف و تبیین ابعاد و شاخصهاى هر یک از متغیرهاى تحقیق، قابلیت اعتماد و اعتبار مقیاسها مورد بررسى قرار گرفت که نتایج بهدست آمده در هر مورد مطلوب و قابل قبول بود. دادههاى پژوهش با روش پیمایشى، از نمونهاى با حجم 360 نفر، از میان کارمندانِ زنِ متأهلِ اداراتِ دولتىِ شهرِ اهواز با روش نمونهگیرى طبقهاى و تصادفى انجام شده انتخاب گردید، نتایج نشان داد: متغیر حمایت اجتماعى در خانواده اثر مستقیم چندانى بر تعارض خانواده با کار دارد. متغیر تعلق خانوادگى علاوه بر تأثیر مستقیم با واسطه احساس از گرانبارى نقش خانوادگى بر تعارض خانواده با کار تأثیر داشته است. همچنین نتایج نشان داد که احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى به طور مستقیم بر تعارض خانواده با کار مؤثر مىباشد.
کلیدواژهها
تغییر و تحولات در جوامع کنونى به افزایش مشارکت زنان در بازار کار و ازدیاد تعداد زنان شاغل در خارج از منزل به رشد نوع جدیدى از خانوادهها به نام خانوادههاى دو شغله منجر شده است. (یونگ و لانگ[1] ، 1984). در این نوع خانوادهها، زن و مرد افزون بر نقش سنتى همسرى و پدر و مادرى نقش شغلى نیز دارند و این موضوع براى زنان اهمیت بیشترى دارد، زیرا آنها با دارا بودن نقش همسرى و مادرى، امروزه عهدهدار نقش جدیدى نیز شدهاند. در نگاه اول به نظر مىرسد که این نقش جدید منجر به افزایش درآمد، بهبود وضع اقتصادى و افزایش عزتنفس زن شاغل مىشود، اما زمانى که زن نتواند بین انتظارات نقشهاى خویش تعادل برقرار نماید دچار نوعى تعارض به نام تعارض کار/ خانواده مىشود. (آیکان[2] ، 2005). انجام وظایف نهادى شدهاى چون وظیفه مادرى،
خانهدارى (شامل وظایف گوناگونى همچون رُفت وروب، آشپزى، شستوشو،...)، و پرستارى از اعضاى خانواده، همواره بر دوش زنان سنگینى مىکند، به گونهاى که حتى با فاصله گرفتن از خانه، نگرانى انجام این وظایف او را رها نمىسازد. پژوهشهاى متعددى در سراسر جهان نشان مىدهد که زنان همواره در فعالیتهاى درون و بیرون منزل با تضاد و تعارض نقش روبهرو هستند. (مقصودى و بستان، 1383). شاعى مقدم (1384) در پژوهش خود مطرح مىکند انتظارات از خانواده با سن، تعداد فرزندان، مدت ازدواج، تحصیلات و موقعیت شغلى رابطه معنىدارى دارد. در پژوهشى مافى (1384) نتیجه گرفت که میان انتظارات خانواده از نقش زن و تعارض نقش خانهدارى/ شغلى رابطه معنادارى وجود دارد و هرچه حمایت شوهر در خانه بیشتر، تعارض نقش خانهدارى/ شغلى زن کمتر مىشود. شناخت این تعارضها براى کاهش مشکلات برآمده از آن، اهمیت پژوهش در موضوعاتى از ایندست را نشان مىدهد. از دیگر عواملى که انجام این پژوهش را ضرورت بخشید فقدان اطلاعات خصوصآ در زمینه تعارض خانواده با کار در کشور بود. بدین جهت شناخت محیط خانواده و شرایط خانوادگى زنان جهت بررسى تأثیر منفى تعارض خانواده با کار بر عملکرد، تعهد و انگیزش شغلى و خانوادگى آنها بسیار اهمیت دارد. از اینرو، پژوهش حاضر به بررسى تأثیر تعلق خانوادگى، احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، ابهام نقش خانوادگى و حمایت اجتماعى در خانواده بر تعارض خانواده با کار زنان شاغل در ادارات دولتى شهر اهواز مىپردازد.
پیشینه تحقیق
در این قسمت از تحقیق، سعى شده به برخى از تحقیقات و نظرسنجىهایى که تاکنون درباره تعارض کارـ خانواده در ایران و سایر نقاط جهان به انجام رسیده اشاره شود.
تهورى (1378)، در پژوهش خود سؤالاتى در زمینه تعارض خانواده با کار مطرح مىکند که عبارتند از: تعارض خانهدارى با کار موجود در بین زنان شاغل تابع چه عواملى است؟ میزان مشارکت همسران زنان شاغل در امور خانهدارى تا چه حد است؟ نتایج این پژوهش به قرار زیر است: بیشتر زنان مورد پرسش (60 درصد) بر اهمیت نقش سنتى و مسئولیتهاى خانهدارى خود تأکید کرده و در قبال این نقش نسبت به کار بیرون از خانه اولویت قائل شدهاند. آنها معتقد بودند که بین کار به عنوان یک فعالیت اقتصادى در جامعه و حفظ و نگهدارى زندگى خانوادگى و مراقبت از کودکان تعارض وجود دارد و بیش از نیمى از زنان شاغل میزان مشارکت همسرانشان را در امور خانهدارى کم ارزیابى کردهاند. به هر حال، زنان در عین حال که علاقمندند هر دو نقش را ایفا کنند، اما قادر به پاسخگوئى و ایفاى نقشهاى متعدد نیستند. براساس پژوهش رستگار خالد (1382)، زنان شاغل در انجام وظایف همزمان نقشهاى دوگانه شغلى و خانوادگى خصوصآ در زمینه امور مربوط به بچهدارى تا حد زیادى احساس تعارض مىکنند. مقصودى و بستان (1383) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که، زنان شاغل مشکلات خود را در رابطه با نگهدارى و تربیت فرزندان، تهیه خوراک خانواده، برقرارى نظم و نظافت منزل، کمبود وقت براى رفتوآمد با خویشاوندان، رسیدگى به ظاهر خود و... را زیاد ارزیابى کردند. از سویى بیشترین میزان مشکلات زنان شاغل، لزومآ نه به تنهایى برآمده از شغل زنان، بلکه از نگرشها و تفکرات سنتى جامعه درباره نقش زنان است که آنها را وادار مىکند افزون بر نقشهاى اجتماعى، همزمان به الزامات و مسئولیتهاى خانگى بیندیشند. علاوه بر این یافتهها بیانگر این مطلباند که میزان مشکلات زنان با افزایش همکارى همسر در امور منزل کاهشى قابل ملاحظه خواهد داشت.
گرین هاوس و بیوتل[3] (1985) در پژوهش خود دریافتند که حمایت اجتماعى مىتواند رابطه بین تعارض خانواده/ کار و پیامدهاى منفى آن بر سلامت روانى و روابط اجتماعى فرد را، از طریق تأثیر ابعاد ویژه حمایت (عاطفى، ابزارى و اطلاعاتى) بر تعارض تعدیل کند. ساچت و بارلینگ[4](1986) از مطالعه 64 مادر شاغل با میانگین سنى 36 سال متوجه شدند که حمایت همسر پیشبینىکننده سطوح بالاى رضایت زناشویى است. افزون بر آن، حمایت همسر تعدیلکننده اثرات منفى تعارض بین نقشهاست.
روزالنت و بارنت[5] در پژوهش خود دریافتند که نبود رضایت از نقشها، پیشبینىکنندهاى قوى براى فشار حاصل از ایفاى همزمان آنها است و عوامل مربوط به ساختار اجتماعى (میزان مسئولیتهاى خانوادگى، خصایص تقاضاهاى ساختارى خانواده، مانند تعداد و سن فرزندان، میزان حمایت زوج یا اطرافیان مهم، و چرخه زندگیـ شغلى) نیز در میزان فشار ادراک شده ناشى از ایفاى چند نقش متفاوت مؤثر است. (سیدان و خلیفهلو، 1387) لى[6] و همکارانش (1998) از مطالعه زنان شاغلى که در ادارات مشغول به کار هستند متوجه شدند که 45 درصد این زنان احساس مىکنند که مسئولیتهاى شغلى و خانوادگىشان با هم در تعارض است. گرچه ممکن است این زنان در انجام فعالیتهاى خود کمکهایى از دیگران دریافت کنند. لیکن در برآوردن آنچه وظیفه خانوادگىشان است احساس تعارض مىکنند و این تعارض از دو منبع سرچشمه مىگیرد. اول انتظارات خودِ زنان و دوم انتظاراتى که زنان فکر مىکنند دیگران از آنها دارند. (مافى به نقل از لى، 1384)
روزنبام و کوهن[7] از مطالعه 14 مادر 23 تا 40ساله که به صورت تماموقت به کار مشغول بودند متوجه شدند زنانى که حداقل یک منبع حمایتى دارند کمتر از زنانى که هیچ نوع منبع حمایتى ندارند دچار ناراحتى مىشوند.
گراندى و راسل[8] (1999) در پژوهش خود دریافتند که ابهام نقش خانوادگى با تعارض خانواده/ کار رابطه دارد و این امر به دلیل تداخل مسئولیتهاى خانوادگى یا سطح نیازها و تقاضاهاى خانواده با مسئولیتها یا تقاضاهاى مرتبط با حیطه کارى است. کریستین و بلالاک[9] (1999) در پژوهش خود دریافتند که زنان در ایالات متحده براى نقشهاى کارى بیشتر از نقشهاى دیگر زندگى ارزش قایل هستند، و درنتیجه این تعهد بالا، آنها ممکن است درجات بالایى از تعارض خانواده با کار را تجربه کنند. باند و همکارانش[10] (به نقل از هنسى[11] ، 2005) گزارش کردهاند که میزان وظایف خانهدارى و زمان سپرى شده براى مراقبت از فرزندان همچنان بین زنان و مردان متفاوت است؛ به این شکل که زنان شاغل وقت بیشترى را صرف انجام وظایف خانهدارى مىکنند تا مردان. بنابراین زنان همچنان مسئول حجم نامتناسبى از کار در منزل هستند که این موضوع با افزایش تعارض کار/ خانواده آنان همراه بوده است. تا جایى که محققین اطلاع دارند و مرور ادبیات پژوهشى داخلى نشان مىدهد مدلهاى اندکى جهت تبیین تعارض خانواده با کار بدین شکل ارائه شده است. لذا پژوهش حاضر در جهت پر کردن این خلاء در پژوهشهاى داخلى ایفاى نقش مىکند.
مبانى نظرى و چارچوب تئوریک
مرورى بر تحقیقات انجامشده در بحث از رابطه بین کار و خانواده و اشتغال زنان متأهل ما ره به حوزههاى نظرى زیر رهنمون مىکند: نظریه نقش و دو رویکرد عمده آن و نظریه هویت هوث[12] .
نظریه نقش
ماهیت جامع تئورى نقش آن را در چارچوبى ارزشمند براى استفاده در جهت بررسى موضوع کارـخانواده کرده است. مطابق با نظریه نقش، نهادهایى (مانند کار و یا خانواده) را مىتوان به عنوان سیستمى در نظر گرفت که ارتباطات میان افراد به وسیله انتظاراتى حفظ مىشوند که توسط نقشها ایجاد مىشوند. مدل فرآیند نقشى بر مبناى این فرض است که میان انجامدهنده نقش (شخص کانونى و شخص دیگرى که انتظاراتى در رابطه با نقش دارد) و تعیینکننده نقش فعل وانفعالى وجود دارد. انتظارات نقش از سوى تعیینکننده نقش به شخص کانونى فرستاده مىشود شخص کانونى نقش را دریافت مىکند و سپس تا حدودى در واکنش به تعیینکننده نقش، رفتار مىکند. سپس تعیینکننده نقش؛ آن رفتار را دریافت مىدارد و با برخى استانداردهاى تنظیمشده خود مقایسه مىکند. این مقایسه بر انتظار آینده تعیینکننده نقش از رفتارهاى فرد تأثیر مىگذارد. کاتز و کان[13] (1978) معتقدند؛ نقشها تعیین مىکنند چه رفتارهایى مورد انتظارند. وقتى انتظارات میان نقشها ناسازگار باشند؛ ممکن است مشکلات کارى یا خانوادگى بروز کند. (آمازیو[14] ، :2008 355). نظریه نقش بر پایه نظریههاى متعددى استوار است که از این میان در تحقیق حاضر به سه نظریه مجموعه نقش مرتون، فشار نقش ویلیام گود و نظریه هویت هوث با تأمل بیشترى پرداخته مىشود.
مطابق نظر مرتون[15] (1957) تعارض نقشها اساسآ ریشه در ساختار اجتماعى دارد. او ویژگى اصلى ساختار اجتماعى جامعه را در این خصوصیت مىبیند که هر موقعیت اجتماعى نه با یک نقش واحد، بلکه با سلسلهاى از نقشهاى بههم پیوسته، که لازم و ملزوم یکدیگرند، شناخته مىشود. بدین روى، هرگاه شخصى موقعیتى را اشغال کند نه با یک انتظار واحد، بلکه همزمان با انتظارات متعدد روبهروست و غالبآ براى افراد دشوار است که بتوانند به طور همزمان، جوابگوى الزامات متعدد باشند (روش بلاو و اسپنله، :1372 372). بنا به نظر مرتون، کسانى که در یک پایگاه اجتماعى معین و مشابه قرار مىگیرند و توقعات متعارض اعضاى یک مجموعه نقشى را تجربه مىکنند، بىشمارند. بنابراین تجربه رویارویى بالفعل یا بالقوه با انتظارات متعارض یا اعضاى یک مجموعه نقشى، براى تمام کسانى که یک پایگاه اجتماعى واحد و مشابهى را اشغال مىکنند، کمابیش متفاوت است. یعنى تعارض نقش و جستوجوى راههایى براى حل آن نمىتواند و نباید مسئله خصوصى و شخصى افراد در نظر گرفته شود. این حقیقت مبناى شکلگیرى سازمانهایى است که کارکرد اصلى آنها ایجاد حمایت اجتماعى براى اشخاصى است که در یک مجموعه نقشى در برابر توقعات متعارض گرفتار آمدهاند، این سازمانها خصوصآ از طریق تمهید نظامهاى هنجارهایى که این انتظارات متعارض را پیشبینى و حل وفصل مىکنند، این فرصت را به اشغالکننده پایگاه اجتماعى مىدهند که صرفآ تابع توقعات اعضاى مجموعه نقشى نباشد، بلکه به شکل دادن آن توقعات کمک کند، لذا این سازمانها نیاز افراد به ابداع راهحلهاى مشخص و خلقالساعه را با تنظیم مقرراتى جهت شناخت رفتار مورد تأیید اشغالکننده پایگاه اجتماعى در مواجهه با انتظارات متعارض، به حداقل مىرسانند و آنان را یارى مىدهند که با توسل به این پشتیبانىهاى سازمانیافته و هنجارى، بر فشارهایى که به طور فردى در معرضشان قرار مىگیرند، فائق آیند. (همان، 318)
ویلیام گود[16] (1960) مطابق با نظریه فشار نقش، نظام کلى نقش فرد را نظامى مىداند که مورد تقاضاى بیش از حد مىباشد به طورى که فرد قادر نیست به طور کامل پاسخگوى همه خواستهها باشد. بدین ترتیب احتمال بسیارى وجود دارد که فرد با حجم زیاد و ترکیب نامنظم و تعارضآمیز الزامات نقش مواجه گردد. به همین دلیل گود در آن دسته از فنونى که به شخص براى سازماندهى نظام نقش و کاهش فشار از طریق کنترل روابط اجتماعى توصیه مىکند، تأکید دارد. گود معتقد است که خانواده مرکز اصلى تخصیص نقش است و به همین دلیل نقش اساسى در کاهش فشار نقش افراد دارد. خانواده به عنوان یک نهاد حمایتکننده قوى براى مقابله با فشارهاى تهدیدکننده فرد، عمل مىکند و عواطف عمیق درون خانواده از طریق واداشتن هر فرد به تأیید نمودن یا همدردى کردن با دیگران باعث کاهش فشار و در صورت فقدان نیز موجب افزایش فشار به فرد مىشود. بدین ترتیب مطابق نظر گود، وجود فضاى همدلانه در خانواده موجب مىشود که انرژى بسیار کمترى از افراد صرف شود و درنتیجه مقدار زیادى انرژى براى نقشهاى پرخواستتر[17] آنان باقى بماند، همچنین این فضاى همدلانه باعث مىشود بدون از دست دادن انرژى، برخى نقشها را ایفا کرد و حتى براى استفاده در آن نقش یا ایفاى سایر نقشها، تولید انرژى نمود. (گود به نقل از رستگار خالد، 50:1382).
از منظر نظریهپردازان هویت، برجستگى نقش[18] یعنى میزانى که یک فرد نقشى خاص را براى خود تعریف مىکند و همچنین منابعى (وقت، انرژى) مشخص را براساس تعهدى که به آن نقش دارد بهکار مىگیرد. بنابراین، نوعشناسى اهمیت نقش، زوجین را بر مبناى ارزش نسبى همراه و سطح تعهد هرکدام از طرفین براى نقشهاى خانوادگى و کارى متمایز مىکند. هویت را مىتوان اینچنین تعریف کرد: مفهومى که یک فرد با توجه به داشتن یک موقعیت خاص به خود نسبت مىدهد (کوهن[19] ، :1978 9). براى مثال، این امکان وجود دارد که شخص در کارش بسیار بارز باشد اما در خانواده چنین نباشد در حالى که فرد دیگرى در هر دو حوزه اهمیت داشته باشد. تئورى هویت اجتماعى به این نکته اشاره دارد که سرمایهگذارى بیشتر در نقشهایى که براى فرد بااهمیتتر هستند، براى شخص منبعى از اعتماد به نفس و وسیلهاى براى به فعل درآوردن خویشتنِ خویش است. درنتیجه، زمان صرفشده در یک نقش خاص، باید با افزایش اهمیت همراه با آن نقش، افزایش مىیابد. از طریق تئورى هویت اجتماعى دو شکل تعارض کاریـ خانوادگى را مىتوان مشخص کرد :
1) کشمکش میان عملکرد نقشى (هویتهاى خانوادگى و کارى به دلیل بارز بودن مشابه).
2) نارضایتى از عملکرد نقشى (یک هویت کارى یا خانوادگى به دلیل بسیار بارز بودن).
براى مثال، نوع اول کشمکش ممکن است وقتى رخ دهد که فردى که هم یک پدر (هویت خانوادگى) و هم یک مدیر مسئول (هویت کارى) است تصمیم بگیرد که آیا در جشن تولد فرزندش شرکت نماید یا در یک جلسه مهم کارى در جایى دوردست؟ جائى که فرد یک پدر خوب است (یا یک مادر) از اینکه نمىتواند در نمایش مدرسه فرزندش شرکت نماید، احساس نارضایتى مىکند (به دلیل تعلق کارى)، این مسائلى از نوع دوم کشمکش است. براساس این تئورى، تعارض بین نقشهاى شغلى و خانوادگى مىتواند محرک تنشزاى نیرومندى باشد، زیرا نمایانگر وجود تهدید یا اختلال در تعیین هویت فرد است. بنابراین بر مبناى دیدگاه نظریه هویت، زمانى احساس پریشانى و فشار رخ مىدهد که فرآیند انطباق با یک هویت مختل شده، در حالى که هویت دیگر محفوظ مانده است، به عبارت دیگر زمانى که فرد در میان چرخه اختلال یک هویت و حفظ هویت دیگر گرفتار آید دچار تعارض بیننقشى مىشود. (همان: 9).
چارچوب نظرى پژوهش حاضر
در این بخش با مرورى بر مباحث نظرى مربوط به موضوع پژوهش، دلایل و مستندات نظرى خود را در توضیح دلیل انتخاب متغیرهاى تحقیق، به تفکیک هر یک با استناد به نظریه نقش و برخى از نظریات تعارض خانواده با کار ذکر مىکنیم :
احساس از گرانبارى نقش خانوادگى[20]
دوکسبرى و هیگینز[21] (1991) یکى از مکانیسمهاى بروز فشار در نتیجه انتظارات افزایش یافته کارى یا خانوادگى را فشار زمانى نقش مىشناسد، چراکه انتظارات نقش در حوزه کار یا خانواده به اضافه بار نقش مىانجامد و دوم انتظارات پیرامون هرکدام از این نقشها، فشارهایى را که بر زمان فرد تسلط دارد، به نقش دیگر منتقل کرده و با انتظارات مربوط به انجام نقش دیگر تداخل پیدا مىکند. رابطه مثبتى که بین احساس از گرانبارى نقش خانوادگى با تعارض خانواده با کار وجود دارد بر پایه این استدلال استوار است که مقدار زمان لازم براى نقش (کار یا خانواده)، مقدار وقت موجود براى نقش دیگر را محدود مىسازد. درنتیجه با تعهد زمانى زیاد به یک نقش، زمان اختصاصیافته به نقش دیگر از دست خواهد رفت (دوکسبرى و هیگینز: 1992). در این شرایط، به دلیل آنکه انتظار است مادران شاغل بخشى قابل ملاحظه از زمان خود را صرف کارهاى خانه و بچهدارى کنند و نیز براساس هنجارهاى فرهنگى جامعه، هر اقدام و تصمیمى را با اجازه و نظارت شوهر انجام دهند، انگیزه و فرصتشان براى توسعه فعالیتهاى شغلى محدود مىشود و در همین زمینه الکى[22] اشاره مىکند که زنان در زندگى خانوادگى دچار تعارض مىشوند. (سفیرى، :1386 237)
حمایت اجتماعى در خانواده
مرتون (1957) در نظریه مجموعه نقشى دوسازوکار پیشنهاد مىکند که عبارتند از مشاهدهپذیرى خواستهاى متضاد اعضاى یک مجموعه نقشى و حمایت اجتماعى متقابل بین دارندگان پایگاه. در سازوکار نخست مرتون بر نمایان شدن وجود انتظارات متعارض اعضاء مجموعه نقشى و در سازوکار دوم بر پیشبینى شرایط تعارضآمیز و تمهید سازمانها و نظامهاى هنجارى براى حمایت از افرادى که در معرض تعارضاند تأکید مىورزد. وجه اشتراک هر دو سازوکار، اتکاى آنها بر جمعى شدن مسئله تعارض و کمک به فرد براى اجتناب از برخورد شخصى با آن است (مرتون به نقل از کوزر و روزنبرگ، :1378 318ـ317). ویلیام گود نیز با تأکید بر نقش خانواده و روابط عاطفى بین اعضاء آن و حمایتهاى روانى و اجتماعى آنها از یکدیگر و تأثیرى که این عواطف و روابط صمیمانه و نزدیک بر کاستن از میزان انرژى صرف شده توسط فرد و تخصیص آن به نقشهاى پرخواستتر و درنتیجه بروز فشار کمتر در پى دارد، به طور مستقیم اثربخشى حمایت اجتماعى بر کاهش تعارض خانواده با کار تجربهشده فرد را نشان داده است.
کارلسون و پرو[23] (1999) نیز منبع عمده حمایت اجتماعى مرتبط با نقشهاى غیر کارى را که مىتواند وقوع تعارض خانواده با کار یا سطح شدت آن را کاهش دهد حمایت خانواده از فرد شاغل مىدانند. آنها در این رابطه به ویژه بر حمایت زوجین از یکدیگر، وجود یک رابطه خوب و صمیمى میان همسران، کاهش تنشهاى ازدواج و افزایش سازگارى میان آنها تأکید مىکنند. به اعتقاد آنان حمایت اجتماعى دریافت شده از خانواده ممکن است سلامت و رفاه فرد را در کار تقویت کند. (کارلسون و پرو، :1999 138). کوک و روسو[24] (1984) در مدلى از فشار انتظارات نقشهاى خانوادگى و کارى، اینگونه مطرح مىکنند که حمایت اجتماعى همسران از یکدیگر، رضایت ناشى از نقش والدینى، وجود انگیزه شغلى قوى و در نظر گرفتن کار به عنوان بخشى از زندگى (نه صرفآ یک شغل)، مىتواند فشار ناشى از تعارض بیننقشى و اضافه بار نقش شغلى را جبران کند و با محدود ساختن تقاضاهاى ساختارى خانواده، باعث کاهش فشار روانى و جسمى در فرد شود. از سوى دیگر، نبود حمایت متقابل بین همسران در انجام وظایف خانهدارى، مراقبت از فرزندان، و به ویژه نبود حمایت عاطفى آنان از یکدیگر موجب مىشود که زنان نتوانند تقاضاهاى گسترشیافته ناشى از مشارکت در نقشهاى متعدد را اداره کنند. (همان، 1999)
تعلق خانوادگى[25]
فران، راسل و کوپر[26] (1992) چنین مطرح مىکنند که فعالیت و تعلق شدید روانى با یک نقش باعث تخصیص زمان بیش از حد به آن نقش مىشود و درنتیجه، فرد به دشوارى مىتواند از عهده فشار نقشهاى دیگرش برآید. تعلق شدید روانى فرد با یک نقش خاص مىتواند سبب شود حتى در زمانى که فرد از نظر فیزیکى مىکوشد تا به الزامات نقش دوم پاسخ دهد، از نظر ذهنى به آن نقش اول تعلق داشته باشد (رستگار خالد، :1385 18). بر مبناى دیدگاه تئورى هویت هوث، زمانى احساس پریشانى و فشار رخ مىدهد که به زعم فرد، فرآیند انطباق با یک هویت مختل شده است، در حالى که هویت دیگر محفوظ مانده است، به عبارت دیگر، زمانى که فرد در میان چرخه اختلال یک هویت و حفظ هویت دیگر گرفتار آید دچار تعارض بیننقشى مىشود. (اولسن[27] ، :1993 26)
گرین هاوس و بیوتل (1985) در توضیح این مفهوم و اثر آن بر تعارض خانواده/ کار، بیان مىکنند که همانگونه که هویتهاى شغلى یا خانوادگى فرد برایش مهمتر یا برجستهتر مىشود، وى به آن نقش تعلق بیشترى مىیابد و ممکن است نسبت به ایفاى آن، از سطوح بالاترى از انگیزش برخوردار گردد. در این حالت، فرد نسبت به فشارهاى محیطى در آن نقش حساستر مىشود و موفقیتها و پاداشهاى مربوط به آن نقش برایش مهم مىگردد و درنتیجه، تعهد زمانى بیشتر، به آن نقش پیدا مىکند و این وضع روىهمرفته سبب فشارهایى مىشود که مىتواند باعث برخورد آن نقش با نقشهاى دیگرِ فرد شود. بدین ترتیب، مرزهاى کارـخانواده آنها به هزینه نقشى که با آن درگیرى کمترى دارند نفوذپذیر مىشود یعنى شخص اجازه مىدهد که خواستهاى یک نقش به حوزه نقش دیگر وارد شود و این تجاوزات به افزایش تعارض خانواده با کار منجر مىشود. (همان26:)
ابهام نقش
کوین[28] ، اسنوک[29] ، روزنتال[30] (1964) ابهام نقش را به عنوان نقشهاى چندگانه یا یگانه که دارنده نقش با آنها روبهروست در حالى که ممکن است به روشنى و به وضوح برحسب رفتارهاى مورد انتظار (اولویتهاى وظایف یا اقدامات کارى) یا سطح عملکرد (ملاکى که دارنده نقش) به وسیله آن مورد قضاوت و ارزیابى قرار مىگیرد بیان نشدهاند، تعریف کردهاند. (سیمونز[31] ، :2003 1). گاهى در تعریف ابهام نقش به کمبود اطلاعات اشاره شده از جمله اینکه ابهام نقش درواقع نتیجه هم کمبود اطلاعات و هم عدم پیشبینى است به این علت کانون توجه فرد قادر نیست انتظارات نقش را پیشبینى کند.
بدیان[32] ، آرمناکیز[33] و ساویر[34] (1992) آغازگر پژوهشهایى پیرامون مسئله ابهام نقش بودند.
براساس یافتههاى این افراد 4 جنبه گسترده ابهام نقش، که ممکن است به وسیله دارنده نقش تجربه شده باشد عبارتند از :
1. ابهام مسئولیت/ انتظارات/ اهداف[35] : (چه چیزى مورد انتظار است؟)
2. ابهام روش انجام کار[36] : چگونه کارها را انجام دهم؟)
3. ابهام اولویت[37] : (چه وقت کارها بایستى انجام بگیرند و به چه ترتیبى؟)
4. ابهام رفتار[38] : (از من در شرایط مختلف براى کارکردن چه انتظارى مىرود؟ چه رفتارهایى منجر به نتایج مطلوب خواهند شد؟) در چنین وضعیتى فرد نمىداند از او چه انتظارى مىرود و یا وظیفه خاصى را چطور بایستى انجم دهد، دچار ابهام نقش مىشود. وجود ابهام نقش در وظایف خانوادگى باعث تهىسازى انرژى و سلب قدرت تصمیمگیرى و آزادى عمل فرد مىشود و احساس گرانبارى نقش خانوادگى را بیشتر مىکند و درنتیجه احتمال بروز تعارض خانواده با کار افزایش مىیابد. ابهام نقش خانوادگى احساس اجبار انجام کار سخت، سریع و بیش از حد معمول را برمىانگیزد و بدین ترتیب بر خانواده و کار فرد تأثیر منفى مىگذارند از اینرو ارتباط مثبتى با تعارض خانواده با کار دارد و چنانچه فرد در نقش خود با ابهام مواجه شود و در مقابل، حمایت اجتماعى منصفانهاى را از اعضاى خانواده خود دریافت کند، به احتمال زیاد فشار منتج از ابهام نقش را ادراک نخواهد کرد. (بوئر[39] ، :1976 6)
فرضیات تحقیق
پژوهش حاضر براساس نُه فرضیه شکل گرفته است :
1.به نظر مىرسد بین تعلق خانوادگى و تعارض خانواده با کار رابطه معنىدارى وجود دارد.
2.به نظر مىرسد بین احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و تعارض خانواده با کار رابطه معنىدارى وجود دارد.
3.به نظر مىرسد بین ابهام نقش خانوادگى و تعارض خانواده با کار رابطه معنىدارى وجود دارد.
4.به نظر مىرسد بین حمایت اجتماعى در خانواده و تعارض خانواده با کار رابطه معنىدار و معکوسى وجود دارد.
5.به نظر مىرسد بین حمایت اجتماعى در خانواده و احساس از گرانبارى نقش خانوادگى رابطه معنىدار و معکوسى وجود دارد.
6.به نظر مىرسد بین حمایت اجتماعى در خانواده و ابهام نقش خانوادگى رابطه معنىدار و معکوسى وجود دارد.
7.به نظر مىرسد بین تعلق خانوادگى و احساس از گرانبارى نقش خانوادگى رابطه معنىدارى وجود دارد.
8.به نظر مىرسد بین سن و تعارض خانواده با کار رابطه معنىدار و معکوسى وجود دارد.
9.به نظر مىرسد بین تعداد سالهاى زندگى مشترک و تعارض خانواده با کار رابطه معنىدارى وجود دارد.
شمارۀ 1ــ مدل روابط بین متغیرهاى مستقل و متغیر وابسته تحقیق (تعارض خانواده با کار)
روش تحقیق
پژوهش حاضر به روش پیمایشى و با استفاده از ابزار پرسشنامه صورت گرفته است. بدین شکل که، اطلاعات مربوط به زنان شاغل متأهل در این پرسشنامه درج و سپس، این اطلاعات با کدگذارى دقیق استخراج و تجزیه و تحلیل شده است. جمعیت آمارى در پژوهش حاضر عبارت است از کلیه زنان شاغل متأهل شهر اهواز بوده است. حجم نمونه حاضر، براساس «جدول تعیین حجم نمونه از روى حجم جامعه» کرجس و مورگان[40] (1970) تعیین شده است. در این تحقیق، از نمونهگیرى
چندمرحلهاى استفاده شده است. ابتدا جهت تعیین میزان حجم نمونه براى هر سازمان از روش نمونهگیرى تصادفى طبقهاى چندمرحلهاى استفاده شد. براى این کار، به نسبت متناسب از تمامى ادارات دولتى اهواز تعداد 7 اداره به طور تصادفى انتخاب گردید. سپس با توجه به حجم نمونه و نسبت تعداد کارمندان هرکدام از این ادارات، تعداد پاسخگویان در هر اداره تعیین شد. در مرحله بعد، روش نمونهگیرى تصادفى سیستماتیک، جهت نمونهگیرى کارمندان در داخل هر سازمان مورد استفاده قرار گرفت. در ساخت پرسشنامه، عمدتآ از شاخصهاى استفاده شده در تحقیقات پیشین بهره گرفته شده است؛ به این صورت که به گزینش معتبرترین شاخصهاى گردآورى شده از بین شاخصهاى موجود در پرسشنامههاى آزمون شده قبلى، اقدام کرده و براى اطمینان بیشتر روایى محتوایى آنها، از نظرات داوران صاحبنظر در علوم اجتماعى استفاده شده است. در این مرحله با انجام مصاحبههاى مختلف و کسب نظرات از افراد یاد شده، اصلاحات لازم به عمل آمده و بدین ترتیب اطمینان حاصل گردید که ابزارهاى اندازهگیرى بهکار گرفته شده واجد اعتباراند و متغیرهاى مورد نظر محقق را مىسنجند. براى اطمینان از پایایى ابزار تحقیق، از ضریب آلفاى کرونباخ استفاده شده است. ضرایب آلفاى کرونباخ براى هر یک از متغیرهاى مستقلى که در سطح سنجش فاصلهاى قرار داشتند و متغیر وابسته در جدول (1) آمده است.
جدول 1ــ نتایج پایایى به تفکیک متغیرها
نام متغیرها
|
احساس از گرانبارىنقش خانوادگى
|
تعلقخانوادگى
|
ابهام نقشخانوادگى
|
حمایتاجتماعىدر خانواده
|
تعارض خانواده با کار
|
آلفا کرونباخ
|
84/ 0
|
72/ 0
|
80/ 0
|
79/ 0
|
80/ 0
|
تعریف مفاهیم و عملیاتىکردن متغیرها
ــ تعداد سال زندگى مشترک : منظور تعداد سالهایى که زن و شوهر با همدیگر زندگى زناشویى داشتهاند. سنجش این متغیر در سطح فاصلهاى است.
ــ حمایت اجتماعى در خانواده : حمایت اجتماعى در خانواده عبارتست از مجموع کمکهاى ابزارى، عاطفى و اطلاعاتى که فرد از منابع عمده حمایت در خانواده براى ایفاى همزمان و موازى نقشهاى شغلى و خانوادگى و کاهش فشار ناشى از آن دریافت مىکند. هلر[41] (1986) نیز این مفهوم را فعالیتى
اجتماعى مىداند که از طریق آن حرمت ذات فرد در یک رابطه بین شخصى تقویت شده و فرد از طریق کمکهایى که از دیگران دریافت مىکند (عاطفى، ابزارى و شناختى) در برابر فشار روانى محافظت مىشود (امینه[42] ، :1977 94). با استناد به تعاریف ارائه شده حمایت مذکور در تحقیق
حاضر مشتمل بر دو بُعد کلى است :
1.حمایت عاطفى[43] شامل آن دسته از رفتارها یا نگرشهاى اعضاى خانواده است که فرد شاغل را با تشویق، درک، توجه، نگاه مثبت و راهنمایى براى حل مشکل و قوت قلب دادن همراه مىکند، تا اینکه احساس کند انسان ارزشمندى است و مورد توجه قرار گرفته است.
2.حمایت ابزارى[44] شامل آن دسته از رفتارها یا نگرشهاى اعضاى خانواده است که متوجه تسهیل روزبهروز اداره امور خانواده یا خانه مىباشد. (تیلور[45] و همکاران، 2004)
براى سنجش این متغیر از مقیاس چنگ و چان[46] (:2004 4) استفاده شده است، بعد حمایت ابزارى مشتمل بر 3 شاخص، که شامل نمونههایى مانند: «اعضاء خانوادهام کارهایى را که خودشان مىبایست انجام دهند، به گردن من مىاندازند» و «هنگامى که با هفته پرکارى مواجه هستم، اعضاء خانواده کارهاى بیشترى را در خانه انجام مىدهند». و بعد حمایت عاطفى شامل 5 شاخص، که دو تا از شاخصهاى نمونه عبارت است از: «وقتى با اعضاء خانوادهام در مورد کارم صحبت مىکنم، آنها تمایلى به گوش دادن ندارند» و «هر وقت نیاز باشد مىتوانم در مورد کارم با اعضاء خانوادهام صحبت کنم». (آدامز و کینگ[47] ، 1995، به نقل از رستگار خالد، 1382). پس از ارائه هر یک از
سؤالات مربوط به متغیرها، گزینههاى جواب در یک طیف پنج قسمتى لیگرتگونه از کاملا موافق، موافق، نظرى ندارم، مخالف و کاملا مخالف در اختیار پاسخگو قرار مىگیرد و پاسخگو با یکى از این گزینهها، میزان موافقت یا مخالفت خود را با جمله مورد نظر بیان مىدارد. ضریب آلفاى کرونباخ مقیاس حمایت خانوادگى 79/0 است.
ــ محرکهاى تنشزاى خانوادگى[48] : به فشارها و ناراحتىهاى ناشى از کار که ضمنآ داراى اثرات منفى جسمى و روانى هستند، محرکهاى تنشزا گفته مىشود. محرکهاى تنشزا زمانى باعث فشار روانى مىشوند که خواستهاى موقعیت، از قابلیتهاى ما بیشتر باشند. محرکهاى تنشزا را به دو دسته کلى، یعنى، آنچه مربوط به محتواى کار است (ساده، پیچیده، یکنواخت و هویت تکلیف) و آنچه مربوط به ویژگىهاى کار (ابهام نقش و تقاضاهاى نقش) است، تقسیمبندى کردهاند. (ساعتچى، :1386 175). محرکهاى تنشزاى خانوادگى دربرگیرنده مسئولیت انجام کارهاى خانه، تقاضاهاى والدینى، ساعات کار هفتگى همسر و شفافنبودنِ وظایف است. این شرایط مىتواند باعث احساس فشار و تنش کارکن و دلمشغولى با مشکلات در حوزه آن نقش (خانواده) منجر شود و بدین وسیله توانایى فرد را در تأمین نیازها و الزامات نقش دیگر (کار) محدود سازد (رستگار خالد، 1382). محرکهاى تنشزاى خانوادگى در این تحقیق شامل متغیرهاى احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، ابهام نقش خانوادگى و تعلق خانوادگى است.
ــ احساس از گرانبارى نقش خانوادگى : به استناد تعریف ارائه شده از سوى باباکاس[49] (2009) در این تحقیق احساس از گرانبارى نقش خانوادگى عبارت است از: «فراتر بودن خواستها از توانایىها و منابع در دسترس فرد». و زمانى که افراد کار زیادى براى انجامدادن دارند یا کارهاى مختلفى را باید انجام دهند یا زمان کافى براى انجام وظایف محوله ندارند به وجود مىآید. در پژوهش حاضر، این متغیر با استفاده از 4 شاخص از مقیاس اسکوت بویار[50] (2007)، سنجیده شده است. دو تا از شاخصها به عنوان نمونه عبارتند از: «امور خانوادگىام همه حواسم را به خود مشغول مىکند» و «چنین احساس مىکنم که انتظارات خانوادگى زیادى بر دوش دارم» (بویار، :2007 113). پس از ارائه هر یک از سؤالات مربوط به متغیرها، گزینههاى جواب در یک طیف پنج قسمتى لیگرتگونه از کاملا موافق، موافق، نظرى ندارم، مخالف و کاملا مخالف در اختیار پاسخگو قرار گرفت. ضریب آلفاى کرونباخ این مقیاس 84/0 است.
ــ ابهام نقش خانوادگى : منظور نبود صراحت و روشنى در نقشها و وظایف درخواست شده از فرد مىباشد (باباکاس و همکاران، 2009). براى سنجش این متغیر از مقیاس پلیک، استینس و لانگ[51] (1980) که شامل یک شاخص اصلى و دو شاخص فرعى مىباشد استفاده شده است. شاخص اصلى عبارت است از: «ابهام رفتار در خانواده» که به دو شاخص فرعى شامل: «شرایط زندگىام ایجاب مىکند وقت بسیار کمى براى رسیدن به مسائل شخصىام داشته باشم» و «من واقعآ نمىدانم چه کارى انجام دهم تا خانوادهام راضى باشند» است (گراندى[52] ، :1999 358). پس از ارائه هر یک از سؤالات مربوط به متغیرها، گزینههاى جواب در یک طیف پنج قسمتى لیگرتگونه از کاملا موافق، موافق، نظرى ندارم، مخالف و کاملا مخالف در اختیار پاسخگو قرار گرفت. ضریب آلفاى کرونباخ مقیاس ابهام نقش خانوادگى 80/0 است.
ــ تعلق خانوادگى : یوگو و برت[53] (1985) تعلق خانوادگى را به مفهوم درجهاى که شخص از نظر روانى با نقشهاى خانوادگى همسانى پیدا مىکند و اهمیت خانواده در خودانگاره یا خودپنداره شخص تعریف مىکنند. در پژوهش حاضر از مقیاس تعلق خانوادگى ساخته شده توسط یوگو و برت (1985) براى سنجش این متغیر استفاده شده است، این مقیاس، میزان تعلق خانوادگى فرد را در سه بُعد: تعلق همسرى، تعلق والدینى و تعلق خانوادگى به طور کلى مىسنجد. براى سنجش بُعد نخست از 4 شاخص استفاده شده است. دو تا از شاخصهاى نمونه عبارتند از: «در زندگى هیچچیز به اندازه همسر بودن، اهمیت ندارد» و «بخش عمده رضایت من از زندگى، ناشى از نقشم به عنوان همسر است.» همچنین بُعد تعلق والدینى نیز مشتمل بر 2 شاخص که عبارتند از: «بخش زیادى از رضایت من از زندگى، ناشى از نقشم به عنوان مادر است.» و «من بدون نقشم به عنوان مادر فرد کاملى نیستم.» و بُعد تعلق خانوادگى شامل 5 شاخص، که دو تا از شاخصها به عنوان نمونه عبارت است از: «من اغلب فعالیتهاى روز بعد خانوادهام را پیشاپیش برنامهریزى مىکنم.» و «من شخصآ خیلى زیاد درگیر زندگى اعضاء خانوادهام هستم.» (یوگو و برت، :1983 62). پس از ارائه هر یک از سؤالات مربوط به متغیرها، گزینههاى جواب در یک طیف پنج قسمتى لیگرتگونه از کاملا موافق، موافق، نظرى ندارم، مخالف و کاملا مخالف در اختیار پاسخگو قرار گرفت. ضریب آلفاى کرونباخ مقیاس تعلق خانوادگى 72/0 است.
ــ متغیر وابسته (تعارض خانواده با کار) : نوعى تعارض بیننقشى است و زمانى رخ مىدهد که افراد نسبت به یک نقش در مقابل نقش دیگر تعهد کمتر یا بیشترى دارند (مارکز[54] ، 1996، به نقل از رستگار خالد، 1382). در پژوهش حاضر، این متغیر با استفاده از 2 شاخص از مقیاس کارلسون و پرو (1999)، اندازهگیرى شد. دو تا از شاخصها به عنوان نمونه عبارتند از: «مجبورم براى انجام کارهاى خانه و رسیدگى به بچهها، تا دیروقت بیدار بمانم به همین دلیل در کار خسته هستم» و «به خاطر نگهدارى از فرزندانم نمىتوانم به قدر کافى اضافهکارى کنم» است. پس از ارائه هر یک از سؤالات مربوط به متغیرها، گزینههاى جواب در یک طیف پنج قسمتى لیگرتگونه از کاملا موافق، موافق، نظرى ندارم، مخالف و کاملا مخالف در اختیار پاسخگو قرار گرفت. ضریب آلفاى کرونباخ مقیاس تعارض خانواده با کار 80/0 است.
یافتههاى تحقیق
یافتههاى توصیفى
برخى از ویژگىهاى جمعیت آمارى به قرار زیر بوده است :
*دامنه سنى در گروه نمونه بین 21 تا 55 سال مىباشد. میانگین سن پاسخگویان 25/35 سال، انحراف معیار آن 130/8 و واریانس سن پاسخگویان 09/66 مىباشد و دامنه تعداد سالهاى زندگى مشترک در گروه نمونه، بین 1 تا 35 مىباشد. میانگین آن 41/9 سال، انحراف معیار آن 40/6 و واریانس تعداد سالهاى زندگى مشترک پاسخگویان 97/40 مىباشد.
جدول 2ــ توزیع فراوانى متغیرهاى پژوهش
متغیر
|
حداکثر
|
حداقل
|
میانگین
|
انحراف معیار
|
واریانس
|
سن
|
55
|
21
|
25/ 35
|
130/ 8
|
09/ 66
|
تعداد سالهاى زندگى مشترک
|
35
|
1
|
41/ 9
|
40/ 6
|
97/ 40
|
یافتههاى استنباطى
در جدول شماره 3، نتایج همبستگى میان متغیرهاى مستقل و وابسته پژوهش مطرح شده است. ستون اول مربوط به همبستگى متغیر وابسته با تمامى متغیرهاى مستقل است. ضریب همبستگى میان تعارض خانواده با کار با احساس از گرانبارى نقش خانوادگى (01/0 p <، 391/0 = r)، ابهام نقش خانوادگى (01/0 p <، 213/0 = r)، تعلق خانوادگى (01/0 p <، 277/0 = r) مثبت است. این نتایج نیز فرضیات یکم، دوم و سوم پژوهش را تأیید مىکند. ضریب همبستگى منفى میان حمایت اجتماعى در خانواده و تعارض خانواده با کار (01/0 p <، 107/0 = r)، احساس از گرانبارى نقش خانوادگى (01/0 p <، 139/0 = r) و ابهام نقش خانوادگى (01/0 p <، 183/0 = r) نشان مىدهد، هرچه، زنان شاغل، حمایت خانوادگى بیشترى را احساس مىکنند، تعارض کمترى را تجربه خواهند نمود؛ بنابراین، این نتیجه، فرضیه چهارم، پنجم و ششم پژوهش را تأیید مىکند. براساس جدول شماره 3، ضریب همبستگى بین تعلق خانوادگى با احساس از گرانبارى نقش خانوادگى (01/0 p <، 409/0 = r) نشان مىدهد که تعلق شدید به نقش خانوادگى با تعداد ساعات فعالیت در آن نقش رابطه مثبت دارد این ساعتها از یک سو، فرد را از مشکلات موجود در نقش خویش آگاه مىسازند و از سوى دیگر اضافه بار نقش را افزایش مىدهند. بنابراین این نتیجه، فرضیه هفتم پژوهش را تأیید مىکند. همانطور که جدول شماره 3 نشان مىدهد سن با تعارض خانواده با کار (01/0 p <، 049/0 = r) و تعداد سالهاى زندگى مشترک با تعارض خانواده با کار (01/0 p <، 082/0 = r) همبستگى ندارند. بنابراین فرضیات هشتم و دهم پژوهش رد مىشوند. همچنین یافتههاى جانبى بهدست آمده از جدول شماره 3 نشان مىدهد که بین احساس از گرانبارى نقش خانوادگى با سن و تعداد سالهاى زندگى مشترک رابطه معنادار و مثبتى وجود دارد.
جدول 3ــ ضرایب همبستگى بین متغیرهاى مستقل و متغیر وابسته
تعداد سال های زندگی مشترک |
سن |
ابهام نقش خانوادگی |
تعلق خانوادگی |
حمایت اجتماعی درخانواده |
احساس از گرانباری نقش خانوادگی |
تعارض خانواده با کار |
|
082/0
|
049/0
|
**213/0
|
**277/0
|
*107/0-
|
**391/0
|
1 |
Pearson Correlation تعارض خانواده باکار |
**178/0
|
**203/0
|
*185/0
|
**409/0
|
**139/0-
|
1 |
**391/0
|
احساس از گرانباری نقش خانوادگی |
094/0-
|
084/0-
|
**183/0-
|
072/0-
|
1
|
**139/0-
|
*107/0-
|
حمایت اجتماعی در خانواده |
**167/0 |
**162/0 |
**167/0 |
1 |
072/0- |
**409/0 |
**277/0 |
تعلق خانوادگی |
053/0 |
008/0 |
1
|
**167/0 |
**183/0- |
**185/0 |
**213/0 |
ابهام نقش خانوادگی |
**700/0
|
1
|
008/0
|
**162/0
|
084/0-
|
**203/0
|
049/0
|
سن
|
1
|
**700/0
|
053/0
|
**167/0
|
094/0-
|
**178/0
|
082/0
|
تعداد سال های زندگی مشترک
|
تعداد سال های زندگی مشترک |
سن |
ابهام نقش خانوادگی |
تعلق خانوادگی |
حمایت اجتماعی درخانواده |
احساس از گرانباری نقش خانوادگی |
تعارض خانواده با کار |
|
082/0
|
049/0
|
**213/0
|
**277/0
|
*107/0-
|
**391/0
|
1 |
Pearson Correlation تعارض خانواده باکار |
**178/0
|
**203/0
|
*185/0
|
**409/0
|
**139/0-
|
1 |
**391/0
|
احساس از گرانباری نقش خانوادگی |
094/0-
|
084/0-
|
**183/0-
|
072/0-
|
1
|
**139/0-
|
*107/0-
|
حمایت اجتماعی در خانواده |
**167/0 |
**162/0 |
**167/0 |
1 |
072/0- |
**409/0 |
**277/0 |
تعلق خانوادگی |
053/0 |
008/0 |
1
|
**167/0 |
**183/0- |
**185/0 |
**213/0 |
ابهام نقش خانوادگی |
**700/0
|
1
|
008/0
|
**162/0
|
084/0-
|
**203/0
|
049/0
|
سن
|
1
|
**700/0
|
053/0
|
**167/0
|
094/0-
|
**178/0
|
082/0
|
تعداد سال های زندگی مشترک
|
(*) ضرایب در سطح اطمینان 95% معنادار هستند.
(**) ضرایب در سطح اطمینان 99% معنادار هستند.
یافتهها و تحلیلهاى رگرسیون چندمتغیره تحقیق
نتیجه اجراى رگرسیون چندمتغیره در این تحقیق در جدول شماره 4 نشان داده شده است.
جدول 4ــ ضریب تعیین و همبستگى چندگانه رگرسیون تحقیق
کمیت F
|
سطح معنىدارى
|
رگرسیون چندگانه
|
R2
|
870/ 13
|
000/ 0
|
444/ 0
|
197/ 0
|
جهت تعیین همبستگى مدل ارائه شده شامل رابطه متغیر وابسته تعارض خانواده با کار با متغیرهاى مستقل (احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، ابهام نقش خانوادگى، تعلق خانوادگى، حمایت اجتماعى در خانواده، سن و تعداد سالهاى زندگى مشترک)، ضریب همبستگى چندمتغیرى (R) برابر 444/0 بهدست آمده که مربع آن R2 یا ضریب تعیین چندگانه برابر 197/ 0 است. بنابراین مىتوان بیان نمود که 7/19 درصد تغییرات در متغیر وابسته توسط متغیرهاى مستقل موجود، توضیح داده مىشود. جهت تعیین معنادارى، با استفاده از آزمون F و سطح معنادارى 000/ 0 مىتوان احتمال وجود رابطه بین متغیرهاى مدل تحقیق را مورد تأیید قرار داد.
جدول 5ــ نتایج حاصل از رگرسیون چندمتغیره فرضیههاى تحقیق
متغیرها
شاخص |
ضرایب غیراستاندارد |
ضرایب استاندارد |
مقدار t |
سطح معنی داری |
ضریب همبستگی جزیی |
سطح معنی داری |
|
B |
اشتباه استاندارد |
Beta |
|||||
احساس از گرانباری نقش خانوادگی |
490/0 |
083/0 |
322/0 |
926/5 |
000/0 |
30/0 |
000/0 |
تعلق خانوادگی |
112/0 |
046/0 |
131/0 |
435/2 |
015/0 |
12/0 |
016/0 |
ابهام نقش خانوادگی |
351/0 |
126/0 |
140/0 |
780/2 |
006/0 |
14/0 |
007/0 |
حمایت اجتماعی در خانواده |
052/0- |
093/0 |
028/0- |
561/0- |
575/0 |
03/0- |
544/0 |
سن |
042/0- |
040/0 |
073/0- |
046/1- |
296/0 |
|
|
تعداد سال های زندگی مشترک |
029/0 |
050/0 |
040/0 |
574/0 |
567/0 |
|
|
متغیرها
شاخص |
ضرایب غیراستاندارد |
ضرایب استاندارد |
مقدار t |
سطح معنی داری |
ضریب همبستگی جزیی |
سطح معنی داری |
|
B |
اشتباه استاندارد |
Beta |
|||||
احساس از گرانباری نقش خانوادگی |
490/0 |
083/0 |
322/0 |
926/5 |
000/0 |
30/0 |
000/0 |
تعلق خانوادگی |
112/0 |
046/0 |
131/0 |
435/2 |
015/0 |
12/0 |
016/0 |
ابهام نقش خانوادگی |
351/0 |
126/0 |
140/0 |
780/2 |
006/0 |
14/0 |
007/0 |
حمایت اجتماعی در خانواده |
052/0- |
093/0 |
028/0- |
561/0- |
575/0 |
03/0- |
544/0 |
سن |
042/0- |
040/0 |
073/0- |
046/1- |
296/0 |
|
|
تعداد سال های زندگی مشترک |
029/0 |
050/0 |
040/0 |
574/0 |
567/0 |
|
|
É احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، تعلق خانوادگى، ابهام نقش خانوادگى به عنوان متغیرهاى تأثیرگذار.
جدول شماره 5، مقادیر Beta و B و مقدار t و سطح معنادارى آن را نشان مىدهد. همانگونه که مشخص است تنها 3 متغیر مستقل معنادار هستند. این متغیرها عبارتند از: احساس از گرانبارى نقش خانوادگى (X1) ابهام نقش خانوادگى (X2)، تعلق خانوادگى (X3). با استفاده از این جدول معادله رگرسیون معمولى و استاندارد این مدل به شرح زیر است :
معادله رگرسیون استاندارد :
(X3) 140/0 + (X2) 131/0 + (X1) 322/0 = Y ( 1
تحلیل مسیر
براى تعیین روابط على بین متغیرهاى تحقیق و آزمون فرآیند نظرى مطابق مدل پیشنهادى (شکل 1) از ضرایب استانداردشده رگرسیون استفاده نمودیم. براى آزمون مدل از 3 معادله استفاده شد. در معادله اول احساس از گرانبارى نقش خانوادگى بر حمایت اجتماعى در خانواده و تعلق خانوادگى بازگشت داده شد (به جدول 6 نگاه کنید) اثر حمایت اجتماعى در خانواده بر احساس از گرانبارى نقش خانوادگى 139/0ــ و اثر تعلق خانوادگى بر احساس از گرانبارى نقش خانوادگى 399/0 و هر دو در سطح 01/0 معنادار بودند. در معادله دوم ابهام نقش خانوادگى بر حمایت اجتماعى در خانواده بازگشت دادیم. اثر حمایت اجتماعى در خانواده بر ابهام نقش خانوادگى 183/0ــ که در سطح 01/ 0 معنادار بود. در معادله سوم تعارض خانواده با کار بر حمایت اجتماعى در خانواده، ابهام نقش خانوادگى، تعلق خانوادگى، احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، سن و تعداد سالهاى زندگى مشترک بازگشت داده شد. اثر حمایت اجتماعى در خانواده بر تعارض خانواده با کار معنادار نبود، اثر ابهام نقش خانوادگى بر تعارض خانواده با کار 140/0 و در سطح 01/0، اثر تعلق خانوادگى بر تعارض خانواده با کار 131/0 و در سطح 05/0 و اثر احساس از گرانبارى نقش خانوادگى بر تعارض خانواده با کار 322/0 و در سطح 01/0 معنادار بودند. همچنین اثر سن و تعداد سالهاى زندگى مشترک بر تعارض خانواده با کار معنادار نبود. بنابراین مدل پیشنهادى به صورت شکل 2 ارائه مىشود. (مسیرهایى که معنادار نشدهاند با خط چین در شکل مشخص شدهاند)
شماى 2ــ تحلیل مسیر رابطه متغیرهاى مستقل با تعارض خانواده با کار
جدول 7ــ اثرات مستقیم و غیر مستقیم و اثر کل متغیرهاى مستقل با استفاده از ضرایب رگرسیون
متغیرها
|
اثر مستقیم
|
اثر غیرمستقیم
|
اثر کل
|
احساس از گرانبارى نقش خانوادگى
|
322/ 0
|
0
|
322/ 0
|
تعلق خانوادگى
|
131/ 0
|
128/ 0
|
25/ 0
|
ابهام نقش خانوادگى
|
140/ 0
|
0
|
140/ 0
|
حمایت اجتماعى در خانواده
|
028/0-
|
06/0-
|
08/0-
|
سن
|
073/0-
|
0
|
073/0-
|
تعداد سالهاى زندگى مشترک
|
040/ 0
|
0
|
040/ 0
|
جمع
|
53/ 0
|
06/ 0
|
59/ 0
|
نتیجهگیرى و پیشنهادها
با توجه به نظریات مطرح شده در این پژوهش، تعارض خانواده با کار در چارچوب دیدگاههاى متفاوتى مطرح شد که طبق این چارچوب نظرى، شاخصهایى نظیر حمایت اجتماعى در خانواده، احساس از گرانبارى نقش خانوادگى، تعلق خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى از عوامل مؤثر بر تعارض خانواده با کار مىباشند. پژوهش حاضر نیز مدلى را مورد سنجش و آزمایش قرار داد که آثار حمایت اجتماعى در خانواده را بر تعارض خانواده با کار و ابهام نقش شغلى زنان شاغل شهر اهواز مورد بررسى قرار داد، نتایج تحلیل مسیر نشان داد که حمایت اجتماعى در خانواده بر احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى اثرگذار است. از دیگر یافتههاى تحقیق این بود که هرچه احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى بیشتر مىشود، میزان تعارضى که زنان تجربه مىکنند نیز بیشتر مىشود. این نتایج ممکن است بیانگر این مطلب باشند که هرچه زنان مسئولیتهاى بیشترى را بر عهده گرفته و احساس از گرانبارى نقش خانوادگى آنها افزایش یابد، احتمال تداخل وظایف خانوادگىشان با کار نیز افزوده شده و بنا بر مطلب بیان شده این خود باعث بروز تعارض مىشود رابطه مثبتى که بین احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى با تعارض خانواده با کار وجود دارد بر پایه این استدلال استوار است که مقدار زمان لازم براى نقش خانوادگى، مقدار وقت موجود براى نقش کارى را محدود مىسازد، درنتیجه با تعهد زمانى به یک نقش، زمان اختصاصى به نقش دیگر از دست خواهد رفت که جهت پاسخگویى کارا به این تقاضاها لازم است تا خانوادهها حمایت بیشترى از زنان شاغل بهعمل آورند و این یافته با نتایج پژوهشهاى کارلسون و پرو (1999)، بدیان و آرمناکیز (1996)، مرتن (1957) و رستگار خالد (1382) همخوانى دارد. فرضیههاى پژوهش که بیان مىکردند حمایت اجتماعى در خانواده، احساس از گرانبارى از نقش خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى را کاهش مىدهند توسط دادههاى تجربى تأیید شدند. این نتیجه با بیانات مطرح شده مطابقت دارد. بررسى ادبیات پژوهش در این زمینه نیز نشان داد که حمایت اجتماعى در خانواده، تعارض خانواده با کار زنان شاغل را کاهش مىدهد. نکته حائز اهمیت دیگرى که در بررسى این روابط مشاهده مىشود، همبستگى منفى حمایت اجتماعى در خانواده و تعارض خانواده با کار (05/0 p <، 107/0 = r) است که نشان مىدهد توجه اعضاء خانواده به فرد شاغل به کاهش تعارض خانواده با کار منتهى مىشود. طبق یافتههاى این پژوهش زنان هنگام بروز مشکل و یا حتى قبل از بروز هر مشکلى احساس مىکردند که کسانى را براى حمایت و تکیهکردن دارند و مىتوانند فشار ناشى از تعارض بیننقشى و اضافه بار نقش کارى خود را تا حدود زیادى جبران کنند. از دیگر یافتههاى تحقیق، تأثیر تعلق خانوادگى بر تعارض خانواده با کار زنان است. زنانى که نمىتوانند تعادل را میان زندگى کارى و خانوادگى خود برقرار کنند، دچار تعارض خانواده با کار مىشوند. چون تعلق بیشتر به تعهدات خانوادگى باعث مىشود فرد نتواند انرژى و وقت کافى را براى پاسخ به نیازهاى کارى خود صرف کند و به تبع آن عملکرد کارى آنها تحت تأثیر قرار مىگیرد. از طرف دیگر، تعلق شدید به نقش خانوادگى با تعداد ساعات فعالیت در آن نقش رابطه مثبت دارد. این ساعتها از یک سو، فرد را از مشکلات موجود در نقش خویش آگاه مىسازند و از سوى دیگر اضافه بار نقش را افزایش مىدهند. مطابق با نتایج پژوهشهاى گذشته، مرتون (1957)، کوهن (1978)، دوکسبرى و هیگینز (1991)، بدیان و آرمناکیز (1996)، کارلسون و پرو (1999)، و همچنین رستگار خالد (1382)، مقصودى (1384) و مافى (1384) تحقیق حاضر نشان داد که ابهام نقش خانوادگى، احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و تعلق خانوادگى به صورت معنادارى با تعارض خانواده با کار مرتبط است. همچنین حمایت اجتماعى در خانواده هرچند به طور مستقیم بر تعارض خانواده با کار تأثیر نمىگذارد، اما همراه با احساس از گرانبارى نقش خانوادگى و ابهام نقش خانوادگى به عنوان متغیر پیشایند، محرکهاى تنشزاى خانوادگى را متأثر مىسازد و تعارض خانواده با کار را تحت تأثیر قرار مىدهد. در نهایت یافتههاى این پژوهش بیانگر آن است که تعدد نقشهاى زنان به صورت مطلق زیانآور یا سودمند نیست و فشارزایى یا خشنودکنندگى این نقشها، بستگى به عوامل و شرایطى مانند کیفیت نقش خواهد داشت.
براساس نتایج این تحقیق، به منظور کاهش تعارض خانواده با کار، راهکارهایى پیشنهاد مىشود، بدون تردید، مهمترین راهکار، متوازن ساختن سطح انتظارات نقشهاى کارى و خانوادگى زنان از طریق توزیع مجدد نقش است. اگر تعارض میان خانهدارى و اشتغال را در مجموع قطعى بدانیم، رفع این تعارض یا کاهش آن هم بستگى به تفاهم بیشتر میان زنان و همسران آنها دارد که انتظارات خود را از زنان شاغل خود کاهش دهند و در دیدگاههاى سنتى خود، در مورد نقش زن تجدیدنظر کنند و در عین حال تعهد در امور داخلى خانواده را از وظایف انحصارى زنان تلقى نکنند. همانطور که کارلسون و پرو (1999) نیز بیان مىکنند که حمایت اجتماعى در خانواده به عنوان راهى براى کاهش تعارض خانواده با کار مطرح شده است. این امر به ویژه، خود نیازمند، به آموزش پسران از دوران کودکى است، بدین معنا که پسران باید همچون دختران براى نقشهاى خانهدارى آموزش ببینند. در عین حال زنان با توجه به جو عاطفى و تأثیر بیشترى که بر تربیت کودکان خود دارند نقش درون خانواده را ثانوى و فرعى محسوب نکرده، به آن بىاعتنا باقى نمانند یا احیانآ به مشاغل پارهوقت بپردازند.
ــافزایش حمایت اجتماعى در خانواده از طریق هماهنگکردنِ ساختار زندگى با نیازهاى شغلى فرد، تشویق فرد در موفقیتهاى شغلى و هم کارى با فرد در انجام وظایفش در منزل و رهاسازى فرد از مسئولیتهاى غیر ضرورى خانوادگى.
ــکاهش تعلق خانوادگى: اگر افراد توانایى برقرارى تعادل میان مسئولیتها و وظایف شغلى و خانوادگى خود را داشته باشند و بتوانند به تقسیم زمان و انرژى میان وظایف خود بپردازند مىتوانند از بروز تعارض جلوگیرى کنند، شاهد آثار این تعادل در زندگى خود خواهند بود و سازمانها نیز از آثار مثبت این تعادلى که در زندگى کارکنانشان پدید آمده است، بىنصیب نخواهد ماند. براى مثال، اگر کارمند بتواند میان کار و خانواده خود هماهنگى برقرار سازند، مزایایى مانند کارکرد بهتر کارکنان و افزایش بهرهورى آنان، غیبت کمتر و کاهش فشار و استرس شغلى و بهبود تصویر بهتر سازمان در جامعه و پیامدهایى مثبت مانند افزایش خشنودى زناشویى، افزایش کیفیت و کمیت ارتباط همسران، افزایش کیفیت انجام وظایف مربوط به خانه و کاهش بیمارىهاى جسمانى بهدست خواهد آمد.