نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دکترای جامعه شناسی از دانشگاه ونسن و مدرسه عالی پاریس، استاد گروه جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی
2 کارشناس ارشد جامعه شناسی از دانشگاه تهران
3 کارشناس ارشد پژوهشگری اجتماعی از دانشگاه شهید بهشتی.
چکیده
مقاله حاضر به معرفی افکار مهاتما گاندی به ویژه در باب عدم خشونت پرداخته و ریشه های این تفکر را در اندیشه های شرقی و غربی جستجو کرده است. این مقاله سعی دارد تا تأثیر اندیشههای گاندی در باب عدم خشونت را بر جنبشهای اجتماعی جهان معاصر به نمایش بگذارد و ابعاد و اشکال این تأثیرگذاری را مورد بررسی قرار دهد.
کلیدواژهها
مقدمه
مهاتما گاندی بیشک یکی از بزرگترین شخصیتهای جهان معاصر است. آنچه گاندی را به عنوان یک اندیشمند و مبارز اجتماعی- سیاسی معرفی میکند اندیشهها و تفکرات و راهبردهای عملی او در باب پرهیز از خشونت است. عدم خشونت اندیشهای قدیمی است که میتوان ریشههای آن را در نزد ادیان و مذاهب و آیینهای مختلف جستجو کرد، اما گاندی فردی است که این اندیشه را به عنوان یک استراتژی سیاسی و برنامه اجتماعی به کار گرفت و موجبات استقلال هند از استعمار انگلستان را فراهم آورد. جنبش استقلال طلبانه هندوستان به رهبری گاندی و با الهام از اندیشه و روش خشونت پرهیز به پیروزی رسید. پس از آن بود که جنبشهای اجتماعی گوناگون از اندیشه و روش عدم خشونت استقبال کردند به نحوی که جنبش مدنی سیاهان آمریکا و جنبش ضد استعماری آفریقای جنوبی با رهبری های مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا به حرکت درآمدند. همچنین خشونت پرهیزی و استفاده از روشهای نافرمانی مدنی ویژگی عمومی جنبشهایی است که به جنبشهای جدید اجتماعی معروف گشتهاند.
مقاله حاضر اندیشه عدم خشونت و نظریه پردازان این اندیشه را مورد بررسی قرار می دهد. این مقاله به توضیح اندیشه عدم خشونت و ریشه های آن در نزد گاندی میپردازد. در قسمت بعد، جنبش استقلال طلبانه مردم هند به رهبری مهاتما گاندی، جنبش بزرگ حقوق مدنی سیاهان در ایالات متحده امریکا به رهبری مارتین لوترکینگ و جنبش ضداستعماری و ضدآپارتایدی آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا بررسی شده اند که مستقیما از اندیشه و روش عدم خشونت گاندی متاثر بوده اند. همچنین بر این نکته تأکید میشود که جنبشهای اجتماعی جدید به نحو کلی و به گونهای غیرمستقیم از اندیشه و روش عدم خشونت گاندی تأثیر پذیرفتهاند.
چهارچوب نظری
جنبش اجتماعی را می توان" به نحو کلی کوششی جمعی برای پیشبرد یا مقاومت در برابر دگرگونی در جامعه ای که خود بخشی از آن را تشکیل می دهد"(باتامور، 1366 :56)در نظر آوریم و یا آن را به عنوان" کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تامین هدفی مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی"(گیدنز، 1379 :679) تعریف کنیم.
جنبش های اجتماعی دارای چند ویژگی مشترک هستند: 1- حول محور یک یا چند تضاد و شکاف در جامعه شکل میگیرند. 2- آموزهها، ایدهها و شعارها، ایدئولوژی یا گفتمان مشترکی دارند و هواداران جنبش در جریان قبول و رو آوردن به این آموزهها نسبت به یکدیگر احساس آگاهی، هویت و همبستگی میکنند 3- روابط میان طرفداران جنبش فقط به احزاب، نهادها و سازمان های بزرگ بوروکراتیک متکی نیست بلکه به شبکه وسیع روابط غیررسمی در میان همفکران، همکاران و دوستان اتکای اساسی دارد و نهادهای حکومتی به راحتی نمیتوانند این شبکه وسیع روابط جمعی را از پیش روی خود برداند. 4- امکان شکل خاصی از اعتراض جمعی و سیاسی در آنها وجود دارد(جلائیپور، 1381 : 29-30).
همچنین جنبشهای اجتماعی بنابر فرآیند شکلگیری به سه دوره تقسیم می شوند: دوره اول دورهای است که جنبشهای بزرگ اولیه در آن شکل گرفتند: جنبشهای لیبرالی و مشروطهخواهی قرن 18 و 19، جنبشهای کارگری قرن 19 و اوایل قرن 20، جنبشهای ضداستعماری و نالیونالیستی(وهمچنین ضداستبدادی) در کشورهای پیرامون در برابر کشورهای مرکز با هدف ایجاد دولتی ملی و مستقل از جمله این جنبشها هستند. در دوره دوم جنبشهایی نظیر جنبشهای فاشیستی در برابر سرمایهداری لیبرال در دموکراسیهای غربی یا جنبشهای قومی در برابر هژمونی اقوام مسلط در دولتهای جدید ملی با هدف ایجاد خود مختاری سیاسی یا فرهنگی به چشم می خورند و دوره سوم جنبشهای اجتماعی جدید مانند جنبشهای صلح، محیط زیست، حقوق مدنی و…را در بر می گیرد(همان: 22-23).
"اصطلاح «جنبشهای اجتماعی جدید» برای توصیف جنبشهایی استفاده شد که از دهه 1960 درعرصه اجتماعی اهمیت یافتند. این جنبشها عبارتند از جنبش دانشجویی ، جنبش حقوق مدنی، جنبش زنان، جنبش زیست محیطی، جنبش صلح و اخیراً جنبشهای ضد نژادپرستی و جنبش حقوق مردم بومی، جنبش ضدسیاسی اروپای شرقی و… این جنبشها از دو جنبه «جدید» تلقی شدهاند که هر دو جنبه نیز در معرض بحث های گسترده ای قرار گرفته اند. اول اینکه این جنبش ها ویژگیهایی دارند که آنها را کاملاً از جنبشهای اجتماعی پیشین متمایز میسازد. دوم اینکه تازگی این جنبشها نتیجه ظهورشان در متن یک صورتبندی جدید اجتماعی است، به عبارت دیگر آنها جدید تلقی میشوند چرا که نمونه و نمادی از روابط اجتماعی و سیاسی جدید هستند"(نش،131:1382).
در بررسی جنبه اول با نگاهی به ویژگیهای جنبشهای جدید باید گفت که آنها اهداف، راهکارها، برنامهها و مطالبات محدودتری را دنبال میکنند و برای همه امور نسخه نمیپیچند، در این جنبشها هویتیابی اعضا فینفسه امری مطلوب وخود عین هدف است، این جنبشها اغلب غیر متمرکز، پراکنده و کوچک هستند و در شرایطی که رابطه جنبش با مخالفانش حاد میشود، کاربرد شیوهای تاکتیکی و مبارزاتی جنبشهای اجتماعی جدید(مانند تحریم یا مشارکت فعال در انتخابات، اعتصابات، تظاهرات، نشستهای عمومی، رویارویی با نهادهای مربوط به مخالفان جنبش)ازجنبشهای متعارف متفاوت است و بیشتر جنبه سمبلیک دارد. (به بیان دیگر، در شرایط حاد، جنبشهای متعارف معمولاً به اعمال چریکی روی میآورند و جنبشهای جدید به نافرمانی مدنی توسل میجویند) (جلاییپور،1381 :25). جنبشهای جدید از رسانههای عمومی برای معرفی سمبلها و انگیزههای جنبش استفاده میکنند و معمولاً (نه همیشه) هدف آنها کسب قدرت سیاسی در حکومت نیست بلکه آنها بیشتر افکار عمومی و عرصه عمومی جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند و غیر مستقیم در سیاست اثر میگذارند(همان).
جنبه دوم در ارزیابی نوع جنبشهای اجتماعی نیز به این نکته اشاره دارد که این جنبشها در متن یک جامعه پسامدرن یا جامعهای از نوع مدرنیته متأخر به وقوع میپیوندند. جامعه پسامدرن با جامعه مدرن گسستی بنیادین دارد اما جامعه مدرن متأخر می تواند به عنوان تراکم بحرانها و فرصتهای جامعه مدرن به حساب آید و از این دیدگاه ویژگیهای جنبشهای اجتماعی جدید میتواند در اغلب جوامع وجود داشته باشد(همان: 26، 27 و 28).
با دقت در ویژگیهای جنبشهای اجتماعی جدید متوجه میشویم که به کار بردن روش های سمبلیک و روشهای موسوم به نافرمانی مدنی از ویژگیهای اصلی جنبشهای اجتماعی جدید هستند. این جنبشها آنگونه که ذکر شد برخلاف جنبشهای متعارف از روشهای خشونتآمیز مانند روشهای چریکی و… استفاده نمیکنند و انواعی از روشها شامل تحریم یا شرکت در انتخابات، اعتصابات، تظاهراتها و… را در دستور کار دارند.
عدم خشونت و نظریه پردازان آن
اندیشه عدم خشونت از قدمت بسیاری برخوردار است. حامیان این اندیشه را می توان در بین پیروان ادیان مختلف یا شخصیت های معنوی و اخلاقی جستجو کرد. از دیر باز چنین شخصیت هایی بر عدم خشونت تاکید داشتند و آن را به کار می بردند اما این اندیشه به عنوان راهی برای مبارزه در نظر گرفته نمی شد. در دوران جدید برای اولین بار مهاتما گاندی توانست رابطه ای میان اندیشه عدم خشونت به عنوان یک اصل مذهبی و عدم خشونت به عنوان یک استراتژی مبارزه برقرار کند. در دیدگاه گاندی عدم خشونت تنها یک رهنمود مذهبی نبود بلکه می توانست به عنوان شیوه ای از مبارزه به کار رود. به این ترتیب گاندی بر مقاومت خشونت پرهیز و نافرمانی مدنی تاکید نمود. پس از گاندی نیز افراد و جنبش های بسیاری این شیوه مبارزه را سرلوحه کار خویش قرار دادند و بر آن تاکید کردند. از جمله این خشونت پرهیزان می توان به مارتین لوتر کینگ، نلسون ماندلا، دزموند توتو، دالایی-لاما، مادر ترزا، آدولفو پرز اسکویول، دم هلدر کامارا، ریگوبرتا منچوتوم، مبارک اوراد، الیاس شکور و...اشاره کرد.
همچنین در دوران حاضر بسیاری از متفکران به نقد مبانی فکری و عملی خشونت در جهان امروز می پردازند. به عنوان مثال آمارتیاسن از متفکران ضد خشونت دوران معاصر و برنده جایزه نوبل اقتصاد 1998، اخلاق و انسانیت را از اقتصاد جدا نمی داند و مبارزه جهانی برای فقرزدایی را عامل موثری در برقراری صلح و آرامش جهان قلمداد می کند.او ضمن انتقاد به مروجان هویت تکواره که برای هویت های دیگر فرصت عرض اندام و بقا قائل نیستند و در نتیجه خشونت آفرین می شوند، به نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون معترض است و آن را تبعیض آمیز، یک سو نگر و خشونت زا می داند(سن،1388: 19).
نوشته حاضر بر اندیشه های خشونت پرهیز گاندی، به عنوان پیشگام این راه متمرکز می شود و به تفکرات خشونت پرهیزانه مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا توجه می نماید. همچنین اندیشه این متفکران در جنبش های مربوطه دنبال می گردد و ربط و نسبت اندیشه گاندی با جنبش های اجتماعی جدید مورد بررسی قرار می گیرد.
اندیشه گاندی
"چیز تازهای ندارم که به جهانیان یاد بدهم. حق و ملایمت مانند جبال دنیا قدیمند"(گاندی،1346: 202). توسعه اندیشه عدم خشونت(آهیمسا)دستاورد گرانبهایی است که جهان جدید آن را به گاندی مدیون است. عدم خشونت شاید از مهمترین ارکان اندیشه گاندی باشد که در ترکیب با اندیشههای حقیقت، استقلال، آزادی، برابری و… ساختمان اندیشه او را شکل میدهد.گاندی در طول عمر خویش پیشتاز رهبری هشت مبارزه سخت و بی وقفه بود. این مبارزه ها عبارتند از : مبارزه علیه نژاد پرستی، علیه استعمار، علیه نظام کاستی و طبقاتی، علیه استثمار اقتصادی، علیه تحقیر زنان، علیه برتری مذهبی و قومی، مبارزه در راه ایجاد مشارکت دموکراتیک مردمی و مبارزه عاری از خشونت برای ایجاد دگرگونی های اجتماعی و سیاسی( کینگ، 1385: 20).
در دیدگاه گاندی، خشونت رابطهای با آدمی ندارد و انسان کامل انسانی است که خشونت را در هر شکل از خود دور نگاه دارد. اندیشه گاندی در آنجا معنی و مفهوم پیدا میکند و از اندیشه طرفداران عدم خشونت ظاهری متمایز میشود که کاربرد خشونت را حتی در برابر کسانی که بر ما خشونت روا میدارند مجاز نمیشمارد.
گاندی تأکید داشت که خشونت در هیچ جا و تحت هیچ شرایطی نباید اعمال شود. این روشی بود که گاندی خود در برابر دشمنانش به کار میبرد و در نهایت توانست دست استعمارگران و زورگویان را از اموال و امکانات عمومی هم میهنانش کوتاه کند بی آنکه حتی از کوچکترین روش خشونتآمیزی استفاده کرده باشد."ما در این روزگار هر روز از کشفیات تازه ای که در زمینه خشونت صورت می پذیرد به حیرت می افتیم. اما من عقیده دارم که در زمینه عدم خشونت کشفیاتی خیلی بزرگتر صورت خواهد پذیرفت که اکنون خیلی رویایی و خیلی بیشتر غیر ممکن به نظر می آید"(گاندی،152:1351).
البته گاندی همیشه تاکید می نمود که اندیشه خشونت پرهیزی صرفاً عملی منفی نیست بلکه عملی مثبت است و به تودهها امکان میدهد تجربه جمعی را بیازمایند و به قدرت خود آگاهی بیشتری پیدا کنند."ملایمت و عدم خشونت در شکل مثبت خود عبارت است از محبت به معنای وسیع و نیکی عظیم. هنگامی که شما پیرو طریقه ملایمت و عدم خشونت شدید، نه تنها باید دشمن را دوست بدارید بلکه باید رفتار شما در قبال خطاهای دشمن که با شما بیگانه است درست مانند رفتاری باشد که با پدر و یا فرزند خطاکار خود دارید. انسان نمیتواند دشمن خود را فریب بدهد و یا از او بترسد و یا او را بترساند"(گاندی، 233:1346).
"طریقه ملایمت و عدم خشونت مبارزه علیه کلیه بدیها است و از حس انتقام و کشتار قویتر و فعالتر است. نباید در برابر شمشیر متجاوز شمشیر بلندتری برداشت بلکه به جای مقاومت جسمی باید مقاومت روحی از خود نشان داد. مقاومت روحی موجب میشود که متجاوز به تشویش افتاده و تسلیم بشود"(همان: 234). "برای دفاع از خویشتن لازم نیست که قدرت کشتن دیگران را داشته باشیم بلکه باید قدرت مردن را دارا باشیم. وقتی شخصی کاملا آماده مردن بود میل ندارد که به هیچ عمل خشونت آمیزی بپردازد. من با تجارب مسلم خود می توانم بگویم که میل کشتن دیگران با میل مردن نسبت معکوس دارد. تاریخ از موارد و شواهد بسیاری پر است که مردانی از راه قبول شهامت آمیز مرگ و در حالی که نسبت به دشمنان خود کلمات مهرآمیز و مشفقانه بر لب داشته اند، توانستند دلهای مخالفان سرسخت و متجاوز و خشن خود را منقلب سازند" (گاندی، 167:1351).
بنابراین گاندی با تأکید بر وجه مثبت اندیشه عدم خشونت، تحمیل رنج به خویشتن را به جای تحمیل آن بردیگری توصیه میکند و انواعی از راههای غیرخشونتآمیز را برای مبارزه با دشمن به کار میگیرد. "عصیان مدنی کاملا انقلابی است، خالی از عنصر خشونت. شرکتکنندگان در عصیان مدنی سلطه دولت را فراموش کرده و علیه قانون ظلم و جور عصیان میکنند، مردم را دعوت میکنند که در مقابل قوانین خلاف عدالت اعتصاب کنند. در امور روزانه از اعتراف به تسلط دولت سرپیچی کرده و از قوانینی که بعضی نژادها را از ورود به بعضی اماکن ممنوع می سازد اطاعت نمیکنند"(همان: 226). اندیشه عدم خشونت، اندیشهای است از سرِقدرت و پیرو این اندیشه در حالی از آن تبعیت میکند که در موضع قدرت قرار دارد و رنج و سختی را بر خود روا میدارد و از راههای غیرخشونتآمیز استفاده میکند تا دشمن متجاوز را به زانو درآورد و او را به خطاهای خویش آگاه و معترف سازد.
"یقیناً من معتقدم که اگر قرار باشد اجباراً بین خشونت و ترس یکی را انتخاب بکنم، من خشونت را انتخاب خواهم کرد، زیرا به نظر من بهتر است هندوستان جهت دفاع از شرافت خود به اسلحه دست ببرد تا اینکه مانند پرستوها تماشاچی باقی مانده و به ننگ تماشاچی بودن تن در دهد. لیکن به نظر من اسماً خشن بودن به میزان غیرقابل قیاسی بهتر از خشن بودن در عمل است"(همان: 232).
"عدم خشونت و ملایمت به صورت دینامیکی یعنی رنج بردن و هدف آن تسلیم ذلیلانه به اراده افراد شرور نیست. منظور از عدم خشونت مقاومت ارادی کامل انسان در برابر اراده متجاوز است" (همان: 234).
"ملایمت و عدم خشونت با ترس یکجا نمیگنجد. به نظر من مردی که سرتا پا مسلح است ترسو و بزدل است. مسلح شدن یعنی ترس و ضعف"(همان: 235).
از طرف دیگر توجه به این نکته ضروری است که در اندیشه گاندی"خشونت پرهیزی" (آهیمسا) در قالب اصل کلیتر"مبارزه به خاطر حقیقت"(ساتیاگراها) قرار میگیرد که در آن «ساتیا» به معنی حقیقت و«گراها» به معنای پافشاری بر آن است(نوروز ،1380الف: 7). در اینجا گاندی تأکید میکند که خشونت پرهیزی باید به عنوان تنها راه رسیدن به حقیقت در نظر گرفته شود و در نتیجه بر یکی از دیگر اندیشههای مهم خود یعنی تناسب میان هدف و وسیله انگشت میگذارد. به گونه ای که از لابهلای آثار مختلف گاندی به دست می آید، حقیقت کلاً بیانگر چیزی است که واقعیت ماوراءطبیعی بنیادی را شکل میدهد. از نظر گاندی آهمیسا و حقیقت چنان در هم آمیختهاند که جدا کردن و تمایز آنها کاملاً ناممکن است. او همچنین بر این باور است که میان مفهوم حقیقت و مفهوم خداوند یک رابطه متقابل و پویا برقرار است. پس از نظر او«خداوند حقیقت است» و«حقیقت خدا است»(همان). گاندی در جستجوی واقعیتی برتر بود، اما نه واقعیتی انتزاعی و غیر مرتبط با بشریت. او خود می گفت "در جستجوی خداوند هستم. باید او را همراه دیگر مردم دریابم. گمان نمی کنم قادر باشم او را در انزوا جستجو کنم...باید همراه با مردم به جستجو ادامه دهم، به تنهایی قادر به یافتنش نخواهم بود"(تایم،1999.("ملایمت و حقیقت با هم مربوط و توأم اند و فرق بین این دو از جمله محالات است. هر دوی اینها مانند دو روی یک سکه یا یک قطعه صیقلی شده معدنی هستند، چه کسی میتواند بگوید که کدام یک از این دو رو، خط و کدام یک نقش است. میتوان گفت ملایمت وسیله و حق هدف است. وسیله باید همواره در دسترس ما قرار گیرد تا بشود گفت وسیله بالفعل است. ملایمت عالیترین وظیفه ما است. اگر به وسایل توجه داشته باشیم دیر یا زود واجد صلاحیت رسیدن به هدف خواهیم شد و وقتی این نکته را فهمیدیم پیروزی نهائی در سطحی بالاتر از تردید بشر قرار خواهد گرفت. هر قدر با شکست رو به رو بشویم نباید از جستجوی حقیقت که به تنهایی عبارت از خدای حی و قیوم است منصرف بگردیم"(گاندی،1346: 202-203).
باید توجه داشت که اندیشه عدم خشونت در دیدگاه گاندی جدا از مبارزات غیرخشونت آمیز در مبارزه با بیگانگان و کسب استقلال هند، شامل یک برنامه دراز مدت توسعه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز می شود و در وجهی کلیتر، این اندیشه راه و روشی برای زندگی و به نحوی که ذکر شد وسیلهای برای رسیدن به حقیقت است.
گر چه از نظر گاندی هدف کوتاه مدتی چون کسب استقلال هند، از مسیری غیرخشونت آمیز به دست میآمد، اما هدف بلند مدت او ایجاد یک جامعه غیرخشن و حقیقتآمیز بود که به قول خودش به وسیله«تکیه گاههای ساواراژ استقلال» و «سیاست سارودایا» حاصل میشود. بنابراین، رویکرد گاندی به مفهوم خشونت پرهیزی دو سویه است. یک وجه آن«مقاومت بدنی و مبارزه برای آزادی و استقلال» و وجه دیگر«رفاه همگان و برنامه سازندگی» است(نوروز،1380الف: 7). گاندی در این وجه دوم، بازسازی و سازندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را مد نظر دارد و در اینجاست که خشونت پرهیزی با دیگر اندیشههای مهم او مانند "تحملگرایی"(tolerance)، "تکثرگرایی"، "اصلاحات آموزشی"، "مردم سالاری"، "جمهوری دهکدهها"، "رفاه اجتماع"، "برابری"، "عدالت اقتصادی" و… پیوند مییابد.
ریشههای اندیشه گاندی
اندیشه گاندی مانند دیگر اندیشه های اجتماعی از ریشههای مختلفی برخوردار است و از منابع مختلفی تغذیه میکند. در این میان تأثیر چند جریان فکری بر اندیشه گاندی مشخص است. از جهتی اندیشه گاندی را باید در راستای سنتهای دیرین دینی- اخلاقی شبه قاره هند و متأثر از ادیان بزرگ شرقی دانست، ضمن این که ادیانی چون مسیحیت و اسلام نیز بر آن تأثیر داشتهاند.از طرف دیگر اندیشه گاندی متأثر از تفکرات فلسفی چند اندیشمند بزرگ غربی است به نحوی که می توان ریشههای اندیشه او را در میان آراء فلسفی اندیشمندانی چون ثورو، راسکین و تولستوی پیدا نمود. اندیشمندانی که گاندی خود تأثیر اندیشه آنها در تفکراتش را یادآوری میکند. " با این که عقاید مطرح شده در «هند سواراج» را من نوشتهام، من کاری جز ادامه متواضعانة(اندیشه)تولستوی، راسکین، ثورو، امرسون و دیگر نویسندگان، انجام ندادهام"(Gandhi, 1997: 6). بنابراین ما در بررسی اندیشههای گاندی با مجموعهای چند وجهی روبهرو هستیم که از شرق تا غرب عالم را در برمیگیرد و گاندی را به عنوان متفکری جهانی مشخص مینماید.
در اشاره به خواستگاههای اندیشه عدم خشونت و ریشههای تفکر گاندی باید به فرهنگ شرقی و ادیان و مذاهب شرق توجه ویژهای مبذول داشت. می توان گفت که اندیشه عدم خشونت تحت تاثیر تائوتهکینگ، قدیمیترین نوشتار تائوئیسم، تاکید آیین بودا بر خشونت پرهیزی، اصول اخلاقی آیین جَین(Jainisme)، که خود گاندی نیز از پیروان آن بود، و تعالیم وآموزه های دیگر ادیان و مکاتب شرقی قرار دارد.
به عنوان مثال در آیین جَین، ستیز، آزار یا نابود کردن موجودات زنده بزرگترین گناه است. سوتره های(sutra)آیین جَین، چون اکارانگا- سوتره(Acaranga- Sutra) و شوستراکر تانگار-سوتره(Sustrakrtanga- Sutra) به وفور کشتن موجودات زنده راگناه کبیره می دانند. برطبق اکارانگا- سوتره(1و1و4و1)«هیچ موجود زندهای را نه باید کشت، نه باید فرمان به کشتن داد، نه به بردگی گرفت، نه آزرد و نه بر او یورش برد».«بدینسان، هر روحانی جَین باید زندگی را در همه اشکالش حرمت نهد، خواه انسان باشد خواه جانور، گیاه، آب یا حتی آتش» (جهانبگلو،1378 :40-41).
از طرف دیگر،در میان متفکران غربی "ثورو" از جمله اندیشمندانی است که براندیشه گاندی مؤثر بوده و گاندی در بخشهای مختلف آثار خود به او اشاره کرده است. ثورو با اندیشه وکتاب «نافرمانی مدنی»اش بسیار شهرت یافت.
"سرپیچی از هر قانون غیرعادلانه و هر نهاد اجتماعی که مانع شکوفایی مثبت فردی است، قلمروی واقعی قهرمان ثورو است. اینگونه است که از نظر ثورو، نافرمانی مدنی، مکمل منطقی تفکر تعالی گرایانه اصلاح اخلاقی است، زیرا اگر قرارداد ایزدی انسانها، مقدم بر هر قرار داد اجتماعی است، تمکین و اطاعت اولیة انسان در برابر طبیعت، مقدم بر اطاعت از سازمان دولت است. از نظر ثورو، جایگاه قوانین ایزدی، برفراز قوانین اجتماعی است" (جهانبگلو، 1379: 65).
گاندی در طول حیات فکریاش با آثار ثورو آشنا بود و اندیشه ساتیاگراهای خود را در ادامه اندیشه نافرمانی مدنی ثورو قرار داد. در دیدگاه هر دو آنها نافرمانی مدنی دارای بعدی معنوی است و به عنوان راهی به سوی حقیقت در نظر گرفته میشود اما از طرف دیگر عدم اعتقاد ثورو به تناسب هدف و وسیله و اعتقاد او به استفاده از خشونت در مبارزه، از جمله اختلافات اندیشه او و اندیشه ساتیاگراها و عدم خشونت گاندی به حساب میآید زیرا گاندی با اعتقاد به تناسب هدف و وسیله و با الهام از دیگر منابع تفکر خود، کاربرد خشونت را به هیچ شکل و در هیچ جا مجاز نمیداند.
جان راسکین، یکی دیگر از شخصیتهای تاثیرگذار بر تفکر مهاتما گاندی است. تأثیر راسکین به ویژه در اندیشههای اجتماعی-اقتصادی گاندی نمایان است. گاندی یکی از مهمترین کتابهای راسکین تحت عنوان«تاآخرین»را تفسیر نمود و آن را در سال 1908 به زبان گجراتی تحت عنوان«ساروُدایا» منتشر کرد، نامی که امروزه به افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گاندی خطاب میشود و به معنی«خوشبختی همگانی» است.
گاندی، برداشت خود از مطالعه«تا آخرین» را اینگونه بیان میکند:" از آنجا بود که آن کتاب، مرا چنان تحت تأثیر جذابیت خود قرار داد و موجب دگرگونی زندگی من شد که تعالیم سه گانه زیر را به من الهام کرد:
1- که بهترین فرد، در میان بهترین جمع یافت میشود؛
2- که اگر هرکس از این حق به طور برابر برخوردار باشد، که بتواند زندگی خویش را از طریق کار و تلاش خود تأمین کند، کار مرد قانون، ارزشی بیشتر یا کمتر از یک آرایشگر ندارد؛
3- که یک زندگی سخت و دردآور- به عنوان مثال، زندگی زحمتکشان و پیشهوران- تنها نوع زندگی است که ارزش رنج زندگی کردن را دارد.
من، یکی از این تعالیم را میشناختم، از دومی، برداشت مبهمی داشتم. اما سومین، هرگز به ذهن من خطور نکرده بود. کتاب «تا آخرین» به روشنایی روز به من نشان داد که دومین و سومین تعالیم، ادامه تعلیم نخستین بوده است"(همان:90).
می توان گفت "توجه گاندی به پارچه بافی دستی و تلاشهای او برای تجدید حیات صنعت پیشهوری به عنوان یک ابزار نفی خشونت علیه استعمار انگلستان، یکی از نتایج مطالعه آثار راسکین توسط او بوده است"(همان:91). اما تفکرات گاندی و راسکین تفاوتهایی نیز دارند. از نظر راسکین وظیفه اصلی دولت، کنترل ابزار تولید و توزیع، برای ساماندهی خوشبختی جامعه است ،در حالی که دیدگاه گاندی مبتنی بر روش عدم تمرکز است و تصمیمات توسط واحدهای کوچک روستایی اتخاذ میشوند،از نظر گاندی نباید سلسله مراتبی از بالا به پایین وجود داشته باشند، گاندی به نظام غیرمتمرکز قدرت معتقد است و مدل اقتصادی او مبتنی بر جوامع روستایی خودکفایی است که مسئولیت دستیابی به تساوی اقتصادی را برعهده دارند.
در نهایت تولستوی متفکر و رماننویس معروف قرن 19 و 20 ، از میان شخصیتهای تاثیرگذار براندیشه گاندی، جایگاه برجسته و نخستینی دارد. گاندی چند اثر او را در طول حیات خویش خوانده بود و خواندن آنها را به دیگران توصیه می کرد. نامه نگاری های گاندی و تولستوی عمق رابطه آنها را نشان می دهند.
تولستوی بر مفهوم «حقیقت» بسیار تاکید می کرد. در دیدگاههای او به نحو مکرر به کلماتی چون «ایمان»، «عشق»، «حقیقت» و… بر میخوریم و از این دیدگاه رمانهای برجستهای چون «جنگ و صلح» و«آناکارنینا» را باید بازتاب و وسیلهای برای بیان این دیدگاهها دانست.
از نظر او، جوهر این حقیقت در تعالیم مسیح وجود دارد که در پنج فرمان«موعظه در کوهستان» به نظم درآمدهاند:«تو داوری نخواهی کرد»- «تو خشمگین نخواهی شد»- «تو مرتکب زنا نخواهی شد»- «تو سوگند یاد نخواهی کرد» و«تو در برابر بدنها با خشونت مقاومت نخواهی کرد». تمام این احکام یک هدف را تعقیب میکنند: خاطر نشان کردن طریق کمال به انسانیت. آنها«یک وحدت پایدار را با جهان میطلبند»اما یک ایده آل را تجویز نمی کنند(همان:148).
تولستوی همچنین یک معتقد به«مسیحیت واقعی» و یک اصلاحگر دینی است. او در موارد مختلف با کلیسا اختلاف نظر داشت و معتقد بود: کلیسا با تفاسیر مغالطه آمیز خویش نظریه حقیقی مسیح را تحریف کرده است. او در سالهای 1984-1892 به انتشار، جمع آوری و ترجمه چهار انجیل، در ژنو پرداخت. تولستوی بر آن بود تا حکایت مسیح را با پیراستن آن از تمام آنچه در ارتباط با معجزه و فوق طبیعت است عقلایی نماید. او با قرار دادن انسانگرایی مسیحی خویش در برابر کلیسا، بیش از پیش با نظریه کلیسا فاصله گرفت(همان).
تولستوی از جمله بزرگانی است که بر اندیشه عدم خشونت تأکید میکنند. از نظر او باید از اعمال خشونت پرهیز کرد."خشونت، خشونت به وجود میآورد. تنها روش خلاصی از خشونت، عدم ارتکاب آن است(…) میخواهید بدی را با بدی از بین ببرید؟ این غیرممکن است، زیرا برای این که بدی انجام نشود، باید بدی نکنید" (همان: 134).
گاندی در جایی میگوید:"چهل سال پیش، در جریان یک بحران جدی شک و تردید، «قلمروی خداوند در شماست» [اثر تولستوی] را کشف کردم و با خواندن آن بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. در آن زمان به خشونت میاندیشیدم. خواندن این کتاب شک مرا درمان کرد، و از من یک معتقد واقعی«آهیمسا» ساخت. آنچه مرا بیشتر تحت تأثیر تولستوی قرار داد، این بود که او به آنچه موعظه مینمود عمل میکرد". او تأکید میکند که"تولستوی، بزرگ حواری عدم خشونت بوده که قرن ما به وجود آورده است. هیچکس در غرب، پیش و پس از او به طریقی چنان کامل، مصرانه و با چنان تعمق و الهام در مورد عدم خشونت، نه نوشته و نه سخن گفته است" (همان: 135).
گاندی و جنبش های اجتماعی
اندیشه عدم خشونت به نحوی که ذکر شد از سابقه تاریخی طولانی برخوردار است، از جمله نقاطی که میتوان تأثیر اندیشه عدم خشونت در جهان معاصر را احساس نمود و به عمل درآمدن این تفکر را مشاهده کرد، نفوذ و تأثیر آن در جنبشهای اجتماعی جهان معاصر است. ابتدا باید به جنبشهایی اشاره کرد که تحت نفوذ و تأثیر مستقیم شخص گاندی در آفریقای جنوبی و هند ایجاد شدند، مبارزات گاندی در آفریقای جنوبی و رهبری بینظیر او در جنبش ضداستعماری هندوستان نمونههای مهمی از نفوذ تفکر عدم خشونت اند. سپس باید از جنبش حقوق مدنی آمریکا و رهبر آن "مارتین لوترکینگ" نام برد، فردی که با اعتقاد به منش و ایده عدم خشونت، این جنبش را در ایالات متحده آمریکا به پیش برد، پس از آن به جا است تا به جنبش ضداستعماری آفریقای جنوبی و رهبر آن "نلسون ماندلا" بپردازیم، جنبشی که با رهبری ماندلا دست استعمار را از آفریقای جنوبی کوتاه کرد و متأثر از اندیشه عدم خشونت بود.
همچنین جنبشها و سازمانهای بسیاری در اقصی نقاط جهان از این اندیشه رفیع تأثیر پذیرفتهاند و سعی در کاربرد آن دارند، پرهیز از روش خشونت گرایانه و سعی در جایگزین ساختن روشهای مبتنی بر نافرمانی مدنی از ویژگیهای غالب جنبشهای اجتماعی است که پس از 1960 به وجود آمدهاند و به جنبشهای اجتماعی جدید معروف اند، در این مورد نیز نفوذ مستقیم یا غیرمستقیم اندیشه عدم خشونت گاندی واضح به نظر میرسد و میتوان گفت که چنین جنبشهایی هر چند به نحوی غیرمستقیم تحت تأثیر این اندیشه بودهاند.
در ادامه پس از نگاهی گذرا به تجارب گاندی در آفریقای جنوبی و هند، جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا به رهبری مارتین لوتر کینگ و جنبش ضداستعماری آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا به اختصار معرفی می شوند. همچنین سعی میشود تا تأثیر اندیشه عدم خشونت گاندی بر جنبشهای اجتماعی جدید مورد بررسی قرار گیرد.
جنبش ضد استعماری هندوستان
جنبش استقلالطلبی مردم هند از جمله جنبشهایی بزرگی است که در دوره اول جنبشهای اجتماعی ردهبندی میشود. گاندی در تمام مدت سعی بر آن داشت تا با تکیه بر روشهای خشونت پرهیز، جنبش هند را رهبری کند. پیش از این گاندی تجارب گرانبهایی در آفریقای جنوبی به دست آورده بود. مواجهه او با تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی روح اش را به درد آورده و او را به مبارزه بر ضد بیعدالتی فراخوانده بود. روشهای خشونت پرهیز گاندی در آفریقای جنوبی مانند دعوت مردم به اعتراض و اعتصاب و راهپیماییهای طولانی، تجارب مهمی برای او به وجود آورده بودند تا راه خود را در هند ادامه دهد. گاندی خود به زندان میرفت و از مردم می خواست تا با اعتراضات خویش زمینه به زندان رفتن خود را فراهم کنند. گاندی در جنگ بوئرها به مداوای مجروحان جنگ می پرداخت و به صورت نیروی امدادی در جنگ حضور داشت و با این کار حسن نیت و انسان دوستی خود و همراهانش را به همگان اثبات می کرد. اقدامات گاندی موجب نقض پاره ای از قوانین غیر عادلانه بر ضد سیاهان و موجب ایجاد شرایط بهتری برای آنان و هندی های مقیم آفریقای جنوبی شد.
گاندی در بازگشت به هند و اقامت در «اشرم» در حومه احمدآباد، جنبش ضداستعماری هندوستان را رهبری کرد. دعوت او از مردم برای تحریم کالاهای خارجی و تکیه بر چرخهای نخ ریسی از جمله اقدامات مهم او در مبارزه با استعمار انگلستان بود. گاندی در این راه به اقدامات جالب توجه فروانی دست زد:از جمله بازپس گرداندن مدالی که نایبالسلطنه به او اعطاء کرده بود یا حضور با همان لباسهای اندک و سادهاش در کاخ پادشاه انگلستان.وقتی از او پرسیدند که آیا فکر می کند لباسش کافی است، پاسخ داد که پادشاه به اندازه هر دو نفر ما لباس برتن دارد( رندلز،1384: 144-143). گاندی بارها در روستاها به فعالیت پرداخت و آموزش مردمان و فرزندانشان را بر عهده گرفت. البته گاندی دریافته بود که در درون جنبش و در بین هندوها و مسلمانان نیز خشونتها و کشمکشهایی در کار است. از جمله هنگامی که جنبش به پیروزی رسید و علی رغم نظر گاندی، هندوستان به دو بخش هندونشین و مسلماننشین(پاکستان) در حال تقسیم بود، خشونتهایی میان هندوها و مسلمانان به وجود آمد. گاندی که با تجزیه هند و جدایی پاکستان مخالف بود، در پاسخ به خشونت روا داشته شده بر ضد مسلمانان به اعتصاب غذا پرداخت و تا از بین رفتن وخامت اوضاع، روزه خود را نشکست. اعتصاب غذا و روزه گرفتن از روشهای معمول گاندی در مبارزه بود، به عقیده او باید بر خود رنج داد اما بر دشمن خشونتی روا نداشت.احساس یگانگی که گاندی با مسلمانان یا پیروان دیگر مذاهب نشان می داد اغلب مورد انتقاد هندو های متعصب واقع می شد. حتی هنگامی که یک مسیحی از او خواسته بود تا در تغیر دینش به کیش هندو او را یاری کند گاندی نپذیرفته بود و به او گفته بود که باید حقایق را در مذهب مسیحیت و کتاب انجیل جستجو کند(رولان، 1347). به دلیل چنین تساهل و رواداری مذهبی ای که گاندی از خود نشان می داد، دشمنان سرسختی در میان هندو ها پیدا کرده بود. اینان در مقابل چشم خود می دیدند که گاندی به هنگام نیایش های دسته جمعی اش آیاتی از قران و سرود هایی از انجیل هم می خواند. و این نگاه توام با احترام او به دیگر ادیان و مذاهب، آتش کینه و خشم را در درون هندو های متحجر شعله ور می ساخت و نهایتا نیز گاندی توسط یکی از همین تندرو های هندو کشته شد.
به این ترتیب جنبش ضد استعماری و استقلال طلبانه مردم هند ، با استفاده از روشهای مبتنی بر عدم خشونت و به رهبری مهاتما گاندی به ثمر نشست.
جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا
جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا، خواستار حقوق برابر اجتماعی برای سیاهان و رفع تبعیض از آنان بود. مارتین لوترکینگ یکی از رهروان اصیل گاندی در مبارزه خشونت پرهیز، که پس از مرگ به وی لقب "گاندی سیاه" دادهاند، تحت تأثیر آموزههای مسیح و گاندی بر عدم خشونت به عنوان راه مبارزه تاکید داشت.
لوتر کینگ به درستی کاربرد روش های خشونت پرهیز را برخلاف روحیه تسلیم و انفعال می دانست. "در این مبارزه بحق، علیرغم تمام بدرفتاریها و ستمهایی که تحمل کرده ایم، با آرامش کامل، در جهتی قدم برمی داریم که با محبت، سفیدپوستان را به خود جلب کنیم. البته با شجاعت اعتراض می کنیم-شجاعتی هماهنگ با اصول مذهب و کلام خداوند بزرگ ما می خواهیم تمام معیارهای مبارزاتی خشونت آمیز را به زباله دان تاریخ بسپاریم و درسی نو به بشریت تقدیم کنیم"(ژربو،17:1386).
لوتر کینگ همچنین از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام بود و بارها خطابههایی بر ضد دولت آمریکا ایراد کرد. سرانجام او که به منظور هدایت حرکت اعتراض آمیز، در حمایت از رفتگران سیاه پوست به ممفیس رفته بود در چهارم آوریل 1968 در بالکن لورن متل به قتل رسید. جنبش حقوق مدنی در سالهای دهه 1950 و 1960 در ایالات متحده امریکا از انواع روشهای مبتنی بر عدم خشونت مانند تحریم اتوبوس در 1956 در مونتگمری،جنبش مسافران آزادی در 1961، اعتراض نشسته در 1963 در بیرمنگام، راهپیمایی واشنگتن در 1963 وغیره استفاده کرد.رهبران جنبش معتقد بودند که در صورت دستگیری، سپردن وثیقه و ضمانت برای آزادی از زندان با روش گاندی سازگاری ندارد(کینگ، 87:1385).این جنبش راه خویش را پس از قتل مارتین لوتر کینگ همچنان ادامه داد.
جنبش ضد استعماری آفریقای جنوبی
جنبش ضد استعماری و ضد آپارتاید مردم آفریقای جنوبی با رهبری نلسون ماندلا به پیش رفت. ماندلا در 1944 به«کنگره ملی آفریقا» پیوست و به همراه گروهی از همفکرانش«سازمان جوانان»کنگره را پایهگذاری کرد. هدف آنها حمایت از سیاه پوستان در برابر بیعدالتیها و ستمهای سفیدپوستان و خطمشیءآنها التزام به عدم خشونت بود. ماندلا کنگره را به مبارزه جدیتر و روی آوردن به روشهایی چون: تحریمهای تودهای، سرپیچی از قوانین ناعادلانه و اعتصابها تشویق کرد. کنگره ملی آفریقا به تدریج با سازمانهای دیگر همکاری نمود و این متحدان مبارز در 1952 جنبشی در مخالفت با قوانین ناعادلانه به راهانداختند که ماندلا به عنوان رهبر آن برگزیده شد.همچنین ماندلا در همان سال نیز به ریاست کنگره ملی آفریقا درایالت ترانسوال رسید.در این دوران به تدریج فشار دولت بر او و جنبش افزایش می یافت. در 1955 مبارزهای سراسری در کشور آغاز شد، این مبارزه به اتحاد کنگره ملی با سازمانهای دیگر و کنگرههای دیگر نظیر کنگره اتحادیه کارگری و… انجامید. ماندلا در 1956 مورد تعقیب قرار گرفت، محاکمه او چهار سال و نیم به طول انجامید، در حالی که او به قید ضمانت آزاد بود. در پایان دادگاه، وی را شایسته مجازات ندانست، اما فشار دولت بر او و مبارزان افزایش یافت. ماندلا به مبارزه زیرزمینی روی آورد و مخفیانه مسافرت میکرد. ماندلا با مشکلات سختی روبهرو شده بود، او مخفیانه با رسانهها مصاحبه میکرد و اهداف جنبش را اعلام مینمود. در 29 دی 1962 پلیس، مردمی را که اعتصاب کرده بودند تهدید کرد که آنها را به زور به سر کار خواهد برد، اما 60 درصد آفریقای ها در ژوهانسبورگ و پرتوریا و 75 درصد در پورت الیزابت از خانههایشان خارج نشدند و به سرکار نرفتند(همایون پور،1381).
تا اینجا جنبش حالتی خشونت پرهیز داشت و ماندلا از کاربرد روشهای خشونتگرایانه پرهیز میکرد. اما به تدریج آنها مجبور از به کار بردن روشهای خشونتگرا شدند و البته این خشونت از حد ایجاد خسارت های مالی تجاوز نکرد. ماندلا می گوید: "دو راه بیشتر برای ما باقی نمانده بود. تسلیم شدن یا جنگیدن، تسلیم شدن اصلاً مطرح نبود، پس راهی به جز جنگیدن باقی نمیماند". همچنین: "استراتژی ما، هجوم به تأسیسات نظامی، نیروگاههای برق، خطوط تلفن و شبکههای حمل و نقل بود… زیرا لطمهای به زندگی انسانها نمیزد و بهترین امید را برای سازش میان نژادها در آینده فراهم میآورد"(همان :81).
ماندلا همچنان مخفیانه می زیست تا در 15 اوت 1962 به آفریقای جنوبی بازگشت و پس از مدتی به دست پلیس دستگیر شد. در این حین فعالیتهای خرابکارانه وحمله به تأسیسات افزایش یافت. سال بعد، دیگر رهبران مبارزه زیر زمینی دستگیر شدند و ماندلا به عنوان متهم شماره یک از زندان به دادگاه آمد. محاکمه در 11 ژوئن 1964 پایان یافت و ماندلا و هفت تن از متهمان به زندان ابد محکوم شدند. آنها به زندان جزیره روبن فرستاده شدند جایی که ماندلا 27 سال در آنجا ماند تا سرانجام در فوریه 1990 از زندان آزاد شد و چند سال بعد (1994) به عنوان اولین رئیسجمهور آفریقای جنوبی انتخاب گشت. به این ترتیب جنبش استقلال طلبانه مردم آفریقای جنوبی به نتیجه رسیده بود و دست استعمار از این کشور کوتاه شده بود(همان).
ماندلا در عمل ادامه دهنده راه مهاتما گاندی بود و جنبش آفریقای جنوبی روشی خشونت پرهیز داشت هرچند در مواردی مجبور از کاربردخشونت شد. البته ماندلا تفسیر ویژه ای از اندیشه و روش عدم خشونت گاندی داشت. او در کتاب "راه دشوار آزادی" که آن را در مدت زمان حبس، در جزیره روبن نوشت، خاطرات اش را شرح داده است. ماندلا نقل می کند که یکبار درباره روش عدم خشونت گاندی بحث شده است.
" برخی درباره عدم خشونت بر مبنای زمینه های کاملا اخلاقی اش بحث کردند و گفته شد که این [روش] از لحاظ اخلاقی بر هر روش دیگری برتری دارد...دیگران گفتند که ما نباید به این موضوع فقط از نقطه نظر اصول نگاه کنیم. آنها عقیده داشتند که باید از نقطه نظر تاکتیک به آن پرداخت و روشی را به کار گرفت که متناسب با شرایط باشد. اگر یک روش مشخص یا تاکتیک قادر باشد تا ما را به شکست دشمن قادر سازد باید مورد استفاده قرار گیرد. در این مورد، دولت از ما بسیار قوی تر بود و هر تلاش خشونت آمیز ما به نحو وسیعی به شکست می انجامید. این دیدگاه عدم خشونت را یک ضرورت عملی می بیند تا یک انتخاب. این دیدگاه من بود و من گفتم که عدم خشونت در مدل گاندی یک اصل تخطی ناپذیر نیست، بلکه یک تاکتیک است که به تقاضای شرایط به کار می رود. اصل آنقدر مهم نیست که استراتژی باید مورد استفاده قرار گیرد، حتی وقتی علیه منظور خود باشد، همانطور که گاندی خودش معتقد بود. من به اعتراض عدم خشونت تا آن حد اعتقاد داشتم که موثر باشد"(Mandela,1995:146-147). بنابراین ماندلا عدم خشونت را نه یک اصل که یک تاکتیک متناسب با زمان تفسیر می کرد و به این ترتیب از تناسب هدف و وسیله که مورد تاکید گاندی بود فاصله می گرفت. البته به نحوی که گفته شد ماندلا متاثر از گاندی بود و جنبشی که رهبری اش را در دست داشت در نظر و عمل تلاش می کرد تا از خشونت پرهیز کند و"به زندگی انسانها لطمه ای نزند". ماندلا به مناسبت های مختلف از گاندی یاد کرده است. به عنوان مثال او می گوید: "مهاتما گاندی تأثیر شگرف بر تاریخ مردم هند و آفریقای جنوبی بر جای گذاشته است. در واقع مهماتما در خاک آفریقای جنوبی فلسفه ساتیا گراها را کشف کرد و پذیرفت"(جهانبگلو،1378: 119).
ماندلا طرفدار حقوق برابر اجتماعی-سیاسی، مبارزه با تبعیض نژادی و آپارتاید، دموکراسی، رواداری و تحمل و عدم خشونت است. جنبش ضداستعماری آفریقای جنوبی یکی از مهمترین جنبشهایی است که با رهبری ماندلا به پیروزی رسید و متأثر از اندیشههای مهاتما گاندی در باب اندیشه عدم خشونت بود.
در پایان این بخش همچنین می توان از دیگر جنبشها، انجمنها یا سازمانهایی نام برد که به نحو مستقیم تحت تأثیر اندیشه عدم خشونت گاندی بودهاند. تعدادی از این جنبشها و سازمان ها عبارتند از : جنبش راه عدم خشونت، جنبش عدم خشونت لبنان، مرکز فلسطینی بررسی عدم خشونت، بنیاد صلح گاندی، سرویس صلح و عدالت و...
گاندی و جنبشهای اجتماعی جدید
گاندی اندیشه عدم خشونت را یکی از محوریترین اندیشههای خود میداند و برآن تأکید میکند، مسلماً چنین اندیشهای محدود به گاندی نیست و به نحوی که دیدیم جنبشهای بزرگی به رهبری افرادی چون مارتین لوتر گینگ، ماندلا و… ادامهدهندگان این اندیشه بودهاند. باید توجه داشت که این اندیشه به نحوی آشکار در جنبشهای اجتماعی چند دهه اخیر بروز داشته است، جنبشهایی که در ادبیات جامعهشناسی به جنبشهای جدید معروفند و ویژگی های آنها مورد توجه قرار گرفت. ادعای این نوشته این است که اندیشههای گاندی به خصوص اندیشههای او در باب عدم کاربرد خشونت به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم بر جریانهای اجتماعی چند دهه اخیر مؤثر بوده اند. الگوی مبارزاتی مهاتما گاندی و تعالیم و آموزههای او در باب عدم خشونت دراستراتژیها و تاکتیکهای جنبشهای جدید مشاهده شدنی اند. گاندی به عنوان آموزگاری که آموزهها و عقاید خود در باب خشونت پرهیزی را به مرحله اجرا درآورد و موفق شد با استفاده از روشهای ویژه خویش، در راه استقلال هند گام بردارد، مسلما در مقیاسی جهانی مورد توجه قرار گرفته است.
جنبشهای جدید اجتماعی دریافتهاند که میتوان با توسل به روش های غیرخشونتآمیز، خواستههای خود را مطرح کرد و آنها را پیش برد. در نتیجه باید تاثیر اندیشهها و مبارزات راهگشای گاندی در جنبشهای اجتماعی جدید را جدی گرفت و از نقش گاندی به عنوان یکی از پیشگامان کاربرد روشهای عدم خشونت غافل نبود. چنین جنبشهای اجتماعی را می توان در دهه 80 میلادی در کشورهای حوزه بالتیک، اروپای شرقی، کشورهای تازه استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی، برمه، فیلیپین و... مشاهده نمود. همچنین امروزه نمونه های جنبش های اجتماعی جدید در اکثر کشورهای غربی و شرقی به وضوح مشاهده شدنی اند.
موخره : گاندی و ایران
آرمان مبارزه بدون خشونت گاندی توانست در بین سردمداران جنبش های مردمی در هند، آفریقای جنوبی و... طرفداران و پیروانی بیابد. اما در ایران قبل از انقلاب، بنا به عللی مورد توجه واقع نشد. مانع اصلی بر سر راه اشاعه اندیشه گاندی در شرایط اجتماعی ایران حضور و نفوذ ایدئولوژی های قدرتمند رقیب با اندیشه مذکور در این سرزمین بود که از جمله آنها می توان به مارکسیسم اشاره کرد. در تاریخ معاصر ایران، احزاب و گروه های مختلفی در موافقت با اندیشه مارکسیستی به وجود آمده اند و روشی خشونت گرایانه داشته اند. به عنوان مثال حزب توده از مهمترین چنین گروه هایی است که در بحبوحه کودتای 28 مرداد 1332 مصدق را به استفاده از روش مسلحانه و خشونت آمیز تشویق کرد و البته با جواب منفی مصدق روبه رو شد(آبراهامیان، 294:1382). در سال های بعد نیز خودکامگی شاه و مخالفت او بااصلاحات، جامعه را به سوی فضایی انقلابی سوق می داد. جریان سیاسی چپ نو متاثر از سنت های مارکسیستی- لنینیستی در حالی جای خود را در میان دسته ای از گروه های حاضر در اپوزیسیون سیاسی حکومت ایران می گشود که پیروزی انقلابات کوبا و موفقیت جنبش های مسلحانه در الجزایر و ویتنام جاذبه فعالیت های قهرآمیز را در میان آنان روز به روز افزایش می داد(نادری، 1378: 13). مشابهت مذهبی خلق ایران بخصوص با مردم الجزایر و نزدیکی ایدئولوژی های دینی با عدالت طلبی و ظلم ستیزی مندرج در اندیشه های کمونیستی و سوسیالیستی راه را برای توجیه ایدئولوژیک مبارزه مسلحانه و الگو قرار گرفتن انقلابات مذکور در ایران باز می کرد. گروههایی چون چریک های فدایی خلق، فدائیان اسلام و مجاهدین خلق در فضای سیاسی قبل از انقلاب راهی جز مبارزه قهر آمیز متصور نبودند و می کوشیدند طرفداران و همراهانی در میان اقشار مختلف جامعه از جمله جوانان دانشجو، کارگران و...بیابند. در پی اقدامات خشونت آمیز این گروه ها بر علیه دیکتاتوری شاه از جمله ترور شخصیت های سیاسی و نظامی و جمع آوری تجهیزات و اسلحه، دولت مرکزی شدیدا عکس العمل نشان داد و به دستگیری، محاکمه شتابزده و اعدام گسترده آنان پرداخت.این مسئله منجر به آن می شد که جو عمومی جامعه که از رژیم سلطنت بیزار بود به سود این گروه ها و خط مشی آنها یعنی خشونت گرایی در مبارزه بچرخد(همان :709) و دست زدن به عملیات مسلحانه همواره مشروع باقی بماند. در نتیجه وقایع مذکور نفوذ اندیشه عدم خشونت گاندی در ایران را دشوار می ساخت و فضای مناسبی برای دیگر اندیشه های خشونت طلب به وجود می آورد.
نتیجهگیری
به نحوی که مورد بررسی قرار گرفت، مهاتما گاندی رهبر بزرگ جنبش ضداستعماری هندوستان با استفاده از اندیشهها و تفکرات مختلف، اندیشه عدم خشونت را به شکلی روشن تدوین کرد و آن را به عنوان یک استراتژی سیاسی مورد توجه قرار داد. همچنین مشخص شد که این اندیشه چه ربط و نسبتی با جنبشهای اجتماعی جهان معاصر پیدا میکند. جنبش بزرگ ضداستعماری هندوستان، جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده آمریکا به رهبری مارتین لوترکینک، جنبش بزرگ ضد استعماری آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا و … به نحو مستقیم از اندیشه و روش عدم خشونت مهاتما گاندی استفاده کردهاند. همچنین جنبشهای اجتماعی جدید هرچند به نحوی غیر مستقیم، از اندیشه و روش گاندی متأثر بودهاند. بنابراین گاندی و اندیشه عدم خشونت، واقعیت هایی مهم در جهان معاصر اند که نفوذ آنها روز به روز روشن تر خواهد شد. جدا از تأثیرات شگرف این اندیشه در سطح فردی، اندیشه عدم خشونت در سطح اجتماعی، تحولات بزرگی آفریده و خواهد آفرید . این تفکر جهان را به صلح، عدالت، تحمل و عشق فرا میخواند.